دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

لمس کن کلماتی راکه برایت می نویسم ...
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست... تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...
لمس کن نوشته هایي راکه لمس نا شدنیست و عریان ...
که از قلبم بر قلم کاغذ می چکد ...
لمس کن گونه هایم راکه خیس اشک است و پر شیار ...
لمس کن لحظه هایم را ...
تویی که میدانی من چگونه عاشقت هستم.
لمس کن این با تو بودن هارا ... لمس کن ...
همیشه عاشِقت میمانم ...

وقتت را تلف نکن...
دیگر صدایت را نمیشنود....
بغضهایت را ندید...
حال که از این همه سکوت لال شده ای دیگر صدایت هم به گوشش نمیرسد...
پس دیگر صدایش نکن گریه آرامت میکند...
اشک بریز!!!

ﺩﻟﻢ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ..
ﭼﻘﺪﺭ ﺍﻣﺸﺐ ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ... ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﻣﯽ پﯿﭽﺪ ...
و ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ :
"ﺟﺎﻧﻢ ﻣﺮﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩﯼ !؟"
ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ....
ﺻﺪﺍﯾﻢ ﮐن ...
وبازهم سه نقطه هاي بي پايان من ...

----- (~~~) <هر روز ظهر كته‏!‏‏!‏‏>‏ (~~~) -----‏
هعععي...
يادش بخير اون قديم قديما...
اون موقع كه دبستاني بودم...
يادمه اون موقعها بجز روزاي جمعه؛ هر روز صبح ميرفتم دبستان‏!‏‏!
خخخخخخخخخ
پس چي؟... انتظار داشتيد برم دبيرستان؟؟؟
نه؛ واقعا همچين انتظاري ازم داشتيد؟‏!‏
اين روزا مردم چه انتظاراتي از آدم دارنا...
اصن سطح توقع مردم خيلي بالا رفته‏!‏‏!‏‏!
والا...

امروزتوآشپزخونه بامامانم بحثم شده برگشتم(تحت تاثیر4جوک بودم!!!!)بهش گفتم من که میدونم سرراهیم میدونم ازسطل ماست منوپیداکردین:(((((((((((
بعدمامانم خیلی جدی برگشته میگه نه ازسطل ماست که پیدات نکردیم
میگم واقعا:)))))))))))
گفت آره ازلپ لپ پیدات کردیم!!!!!!!!
بعدشم برگشته به بابم میگه یادته لپ لپ خریدیم ازتوش پیداش کردیم؟؟؟؟؟؟بابام هم میگه آره!!!
تواون لحظه من:(((((((((((((((
مامانو بابام:))))))))))))))))))
دارم میرم کارخونه لپ لپ!!!!!!!!!
میخوام پدرومادرواقعیم روپیداکنم:(

يه سريــا هستن کــه واقعا خوشگلــن
حالا اسمشونو نمی بــرم که ریـــا نشه
خودشون الــان لايــک مي کنن مي بیــنین
خخخخ

ﺧﺴﺘـــــــــــــــﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﺩ !!...
ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺑﻬﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺑـــــــــــــــــﺰﻧﻪ !!...
ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﮐﻠــﺎﻓﻪ ﺗﺮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ !!...
ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺗﺮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ !!...
ﺑﻌﺪ ﯾﻬﻮﻭ ﮔﻮﺷﯿـــــــــــﺕ ﺯﻧﮓ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻧﺎﺁﺷﻨﺎ !!...
ﻭ ﺗـــــــــــﻮ ﻋﺼﺒﯽ ﺑﮕﯽ ﺍﻟﻮ !!...
ﻭ ﯾﻬــــــــــﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﭙﯿﭽــــــــــﻪ ﺗﻮﯼ ﮔﻮﺷﺖ !!...
ﻫﯿﭽﯽ ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮ ﺍﻭﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻧﯿﺴﺖ !!...

دختر داييم ٤ سالشه اومده ميگه :
باست نقاشي تشيدم !
من : عزيزم بده ببينم !
دختر داييم : منو دوس دالي ؟؟
من : معلومه جيگر !
دختر داييم : خيل خوب ! اين تويي،اينام منم ... اينم بچه هامونن !
بچه هم بچه های قدیم !!

ﺍﮔﻪ ﺩﻳــــﺪﯼ ﻳﻪ ﺑﻬــــــﻤﻨﯽ
ﻳﮑﺪﻓﻌـﻪ ﺳﺎﮐــﺖ ﺷﺪ ﻭ ﮐﻢ ﺣــــﺮﻑ !!
ﺷﮏ ﻧﮑﻦ ﻏـــــﺮﻭﺭﺷﻮ ﺯﻳــﺮ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﺮﺩﯼ ...
ﻭ ﺍﻭﻥ ﻳﻬـــﻮﯾﯽ ﺳﺎﮐﺖ ﺷﺪﻩ ...
ﻧﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺟﻮﺍﺑـﯽ ﺑﺮﺍﺕ ﻧﺪﺍﺭﻩ !!
... ﻧــــﻪ ...
ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﻴﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﭼــــــﺮﺍ ﺑﻪ ﺗـــﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣــــﺪﺵ ﻧﯿﺴﺘﯽ ؛
ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺍﺟـــﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﺭﻭ ﺩﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻏـــــﺮﻭﺭﺵ ﺩﺳﺖﺩﺭﺍﺯﯼ ﮐﻨﯽ...

حكايتهاي شنيدني شماره4
*************مقاومت ايوب(ع) در سختي ها************

همسر حضرت ايوب(ع) در ان هنگام كه بيماري ايوب (ع) بسيار سخت گرديد به ايوب گفت:از خدا بخواه تا اين بيماري را كه بسيار طول كشيد از تو دور سازد.
ايوب(ع) در جواب گفت: واي بر تو ما هفتاد سال در نعمت بوديم بگذار دست كم به همان اندازه سختي بيماري را تحمل كنيم.
طولي نكشيد كه ايوب(ع) شفا يافت.

ﯾﻪ ﺩﻭﺱ ﭘﺴﺮ / ﺩﺧﺘﺮ ﻧــــﺪﺍﺭﯼ؟؟؟ ﺍﻭﮐـــﯽ ... ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﺷﮏ ﻭ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﻫﻢ
ﻧﺪﺍﺭﯼ ... ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭﺍﺕ ﻣﯿﺮﺳﯽ ... ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﺑﺎﺯﯼ
ﻧﻤﯿﺸﻪ ... ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﯾﻪ ﺷﺐ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺕ ﻧﯿﺲ ﯾﻪ ﺷﺐ ﺧﻮﻥ ... ﺑﻪ
ﺟﺎﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻤﺮﮐﺰﺕ ﺭﻭ ﻣﯿﺬﺍﺭﯼ ﺭﻭ ﺍﻫﺪﺍﻑ ﻣﻬﻢ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ... ﻭ ﺧـــــﯿﻠﯽ
ﭼﯿﺰﺍﯼ ﺩﯾﮕﻪ !!!! ﺍﺻﻼً ﺩﻭﺱ ﭘﺴﺮ/ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﭼﮑﺎﺭ؟؟؟ ﻫﻤﺶ
ﺩﺭﺩﺳــــﺮﻩ ... ﻫﻤـــــــــــﺶ!!!

*********بخونیدلطفا********
این جمله منو تکون داد....
ای مالک اگر بنده ای را نیمه شبی درحال گناه دیدی ..سحرگاه با همان چشم به او منگر که شاید توبه کرده باشد.....
ببین کجای کاریم؟؟؟؟پشت سر چندنفر که اطمینان به گناهشون نداشتیم حرف زدیم!!!!!!!! .....خدا میبیندو می پوشاند مردم نمیبینندو فریاد میزنند............

فامیل ناظممون گودرزیه!
یکی از بچه ها داره میدوئه بهش میگم چی شده؟
میگه این کاغذو گودرزی داده که به گودرزی بدم!
من هنوز تو هنگم!!!!!

انقدر برف شادی به مناسبت روز معلم رفته تو حلقم سرطان ریه نگیرم خوبه!!
عاج این فیله تو حلقم اگه دروغ بگم!!

عزرائیل از کنار یه پیرمرده که خیلی خیلی پیر بوده رد میشه...
پیرمرده میگه: میگ میگ!!
خخخخخخخ