دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  259219

اعتراف می کنم که :
وقتی من کوچیک بودم( ۶ ساله) عشق اینو داشتم که گوشی بابا یا مامانم رو بگیرم از خودم فیلمبرداری کنم این پدر و مادر من هم سواستفاده گر چون توش خیلی کلمات رو اشتباه می گفتم حذف نمی کردن واس روز مبادا حالا بی‌خیال اینا
چند ماه پیش بابام گفت که لپ‌تاپ رو بدید بمن بعد چند روز بعد با یه لبخند ژکوند میاد میگه همه عکس ها و فیلم و آهنگ هایی که توش بود رو مرتب و پوشه بندی کردم
حالا بی‌خیال عکس های با کلیپس که چه عرض کنم کدو خواهرم
یه پوشه بود فیلم های دیدنی من یا ابرفضل باز چه سوتی و گندی زدم رفتم توش دونه دونه فیلم ها رو باز کردم آخ آخ آخ فیلم های بچگی با سوتی های نابود کننده اولی فیلم قرار بود سرود ملی بخونم حالا من:
در زد از افق ( سر زد از افق)
مهر خواهران ( مهر خاوران )
سرود دیده ی حق باوران( فروغ دیده حق باوران)
آذر فر ایمان ماست( وقتی فهمیدم بهمن ماه های سال فکرکردم چرابهمن ماه تولدخودم
حالا این بکنار من مرده کشته اون فیلمم که مامانم نبود فکر کردم بابام هم حواسش نیست در فریزر ( شایدم یخچال) باز کردم كه آلو خورشتی بخورم در انجام عملیات بودم ( لحظه باز کردن نایلون) که فهمیدم بابام حواسش که هست هیچ ازم داره فیلمم می گیره هیچی خواستم عادی سازی کنم کلی قر دادم ( حرکات موزون به اصطلاح رقص) آقا از اون به بعد هر فامیل منو میدید اول لبخند ژکوند تحویلم می داد بعد حرف می زد بعد چند وقت متوجه شدم سرکار بابا فیلم ها رو واسه همه فرستاد آخه این شانس کجه و کوله که من دارم
آخه پدر فیلم رقص دخمل کوچولوشو به همه نشون می ده نه شما بگو میده

  259155

انتظاری که من از سیستم بدنیم دارم اینه که یه کیک تولد رو یه جا بخورم، نه

احساس دلزدگی کنم نه احساس سیری، اصلا هم چاق نشم وبرای یدنمم ضرر نداشته باشه

این توقع زیادیه؟

  259149

اعتراف می کنم داره بدجوری دلم برای " رسول " گفتن های مادرم تنگ میشه . دلم خوش بود میتونس دنبالم کنه و منو بگیره و خوب ادبم کنه . ولی الان از اون قد راست ، یک قد خمیده مونده . حالا بهم میگه : رسول بیا دستمو بگیر .

  259148

اعتراف میکنم ، اولین باری که نماز خوندم توقع داشتم فرشته هارو ببینم و همش منتظر بودم بهم وحی شه .

  259004

اعتراف میکنم دو سال پیش عید بود ماهی قرمز خریده بودیم،ماهی قرمزم باید هرروزآبش رو عوض بکنی(اگه نمیدونستی بدون⁦⁦⁦(◠‿◕)⁩،شبم بود همه خوابیده بودن حس حیوان دوستا نه م بهم گفت برم آب تنگ رو عوض کنم حیوونی راحت نفس بکشه،آغا آبش رو میخواستم عوض کنم یهو دستم خورد کل تنگ برگشت آب کثیف تنگم ریخت تو قابلمه برنج،اونم قابلمه پر برنج بود.جونم براتون بگه‌ نه تنها برنج رو ننداختم آشغال ،بلکه گذاشتم یخچال تا سه روزم خانواده کته رو میخوردن (آب تنگ ریخته بود پلوکته شده بود)و به به میکردن. .
نتیجه اخلاقی:.......
.
.
.چیه میای پایین نتیجه اخلاقی نداره دیگه.نکنه کنکوری ام هستی⁦.⁦(✯ᴗ✯)⁩⁩آره منم کنکوری ام درکت میکنم⁦⁦( ꈍᴗꈍ)⁩

  258835

بیاین هممون اعتراف کنیم که وقتی بچه بودیم فکر میکردیم خارجیا پی پی نمیکنن,گوز نمیدن,دست تو دماغشون نمیکنن و در نهایت آروق نمیزنن:)

  258523

اعتراف می کنم یکی از تفریحات سالم من بیدار کردن خواهرمه...
در حالیکه از شدت خواب الودگی میخوردم به در و دیوار، رفتم بیدارش کنم،اینا حرفایین که زدیم:
-بیدار شو کصافط
-چرخ و فلککککک...چرخ و فلکو بچرخون
-جانمممم؟o_O
-ولش کن...ولش کنننننن عوضی بذار بره...
-چی میگیییی؟میگم بیدار شو امتحان داری*_*
-خودت بهش بگو بره بمیره
بعدم یه چرخش 360 درجه زد و محکم پاشو کوبوند به دیوار
و مثل مگس له شده چسبید به دیوار
هیچی دیگه دیدم سبکتره که از همون راه برگردم... فکر کنم خواب مهمی بود...امتحانو شهریورم میشه داد^_^

  258465

خطاب به اون دوستی که گفت وقتی دیمن تو خاطرات خون آشام مرد گریه کردم میگم
منم وقتی بانی و الینا مردن نزدیک بود گریه کنم ولی معلوم بود زنده میشن و زنده هم شدن،بخاطر همین گریه نکردم
ولی وقتی انزو تو فصل ۸ مرد تا یه هفته دپرس بودم T︵T

  258403

اعتراف میکنم هر وقت میرفتم کافه ،بوی قهوه فقطططط منو یاد شبای امتحانم مینداخت و همه چیز کوفتم میشد:)))

  258385

یه بارتوی تست کنکور ریاضی جواب رو دراوردم 21003/8764 به گزینه ها نگاه کردم دیدم زده
الف)5 ب)8 ج)6 د)4
اونجا بود که فهمیدم من به درد این رشته نمیخورم و این شد که اومدم تجربی:)))

  258243

اعتراف میکنم دیروز ماشین بابامو بردم تو شهر۴۰ هزارتومن جریمه شدم
بعد ظهرش بابام ماشینو برد تو شهر ۴۰ هزار تومن جریمه شده بود
مدیوننین اگه فکر کنیین من اون قبضو گذاشتم براش

  258176

من فقط یه تعطیلات ۶ ماهه میخوام

سالی دو بار ⁦(• ▽ •;)⁩

  258150

اعتراف میکنم وقتی داشتم سریال خاطرات یک خون آشام رو میدیدم فصل پنج وقتی دیمن مرد کلی گریه کردم

  257955

اعتراف میکنم با خواهرم وقتی بچه بودیم و سوار قطار میشدیم دوتا میرفتیم تو دستشویی قطار الکی سیفونو میکشیدیم و جیغ بنفش میزدیم بعد از ترس اخه صداش واقعا ترسناکه همچیم فرار میکردیم از دستوشیی که انگار سگ دنبالمون کرده .
جالبه با اینکه مث چی میترسیدیم ولی بازم تکرار میکردیم

  257909

اعتراف میکنم دلم برا ترکیب کردن همه ی رنگ های خمیر بازی و تبدیل کردنشون به یه تیکه خمیر که آخر هم نفهمیدیم دقیقا چه رنگیه تنگ شده