دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  105710

من همینجا در خدمت همه مسوولین اعتراف میکنم که وقتی بچه بودم بدترین سوالی که ذهنمو مشغول کرده بود این بود که وقتی ابر های باران زا مثلا تو آمریکا تشکیل میشن و همینطور با بارندگی کل زمینو دور میزنن میرسن به ایران چرا بارونشون تموم نمیشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟واقعا چرا عایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  105706

يادم ميادبچه كه بودم شباكه ازبيرون ميومديم خونه من توماشين خودموبه خواب ميزدم تابابام منوتاتخت خوابم بغل كنه انقدركيف ميداد(:
اماحالاكه80كيلوشدم ديگه نميتونه امتحان كردم
فقط كولرخاموش ميكنه...
جيگرشو,نه؟؟؟

  105705

من اعتراف میکنم که سوم راهنمایی که بودم از یکی از معلمام بدم میومد.ی روز قبل از کلاس(زنگ تفریح که هیچ کس نبود)پایه صندلی معلممو کج کردم و روش هم یه سوزن به طرف بالا گذاشتم که تا بشینه رو صندلی من از اعماق وجودم خنک شم. با اجازه ی شما تا معلم نشست همه تعجب کردن ولی من داشتم زیرزیرکی میخندیدم.ولی صندلی نشکست.دوباره که نشست صندلی شکستو این دفعه دیگه کلاس از خنده منفجر شد وچون هیچکس خبر نداشت که کار من بود معلم از همه یک نمره کم کرد.:):):)

  105701

من اعتراف میکنم ی گودزیلا تو فامیل داریم دختر عممه منبع با حیاییه این بچه .شیش سالشه از الآن شوهر فرضی داره!شوهرشم کارگر کارخونس عصر ک میشه آرایش میکنه لباس خوشگل میپوشه منتظر میشه برگرده!

  105699

اعتراف میکنم وقتی بجه بودم خیلی دیر به دیر میرفتم دسشویی وقتایی هم که میرفتم ترازو داشتیم قبلش خودمو میکشیدم ببینم چقدر از بدنم کم میشه یعنی یه همچین بچه صرفه جو گری بودم من!!!
نخند خو بچه بودم دیگه...

  105694

اعتراف میکنم من و دوستام از گوشی های انروید مدل بالامون در حد یازده دوصفر استفاده میکنیم
خداوکیلی چند نفر مثل ما هستن؟

  105594

اعتراف میکنم از اینکه همه بچه ها از خاموش کردن کولر توسط پدر شاکین من تعجب میکنم!!
بابای ما تا ساعت 10 میخوابه ما که سحر خیز هستیم از سرما بندری میریم و کولرو خاموش میکنیم بعد بابام داد میزنه :کدوم بوووووق کولرو خاموش کرد ؟بدو روشنش کن!!

  105593

اعتراف میکنم بچه که بودم رگ های روی دستم روکه میدیدم فکرمیکردم رد صابونه که رودستم مونده!!!!!!!!همچین آدم نظریه پرداز وعاقلی بودم من!!!!!!!!!

  105591

اعتراف می کنم که خیلی دوست داشتم توی این کادرا که بالاش می نوشتن (لطفا در این کادر چیزی ننویسید) بنویسم:باشه چشم حتما ...
ولی هیچ وقت این کارو نکردم
پدر ترس بسوزه........

  105500

اعتراف ميكنم كه تا حالا استادي رو نديم كه حاضرغايب نكنه
.
.
.
.
.
.
البته به غير از سر جلسه امتحان

  105499

اعتراف میکنم بچه ک بودم تازه ضرب المثل نمک رو زخم پاشیدنو شنیده بودم خاستم امتحانش کنم...
اااقاا با دختر همسایه داشتم خاله بازی میکردم ک دستشو با چاقو برید..بهش گفتم بدو برو خونتو بشور. زخمتو باز کن بعد انگشتتو فرو کن تو نمکدون....هیچی دیگه...همچین جیغ بنفشی کشید ک صداش تا خونمون اومد...

  105497

آقا من اعتراف ميكنم وقتي دوم دبيرستان بودم اون نفري كه رفت تو آبدار خونه تو چايي معلمها مايع ظرفشويي ريخت و كل زنگ تفريح معلما از دهنشون حباب درميومد....من بود!

  105225

اعتراف می کنم که رفته بودم واسه امتحان رانندگی، خیلی هم استرس داشتم. نوبت من که شد افسر بهم گفت دنده عقب برو. من هم که کلی هول شده بودم به جای اینکه دستم رو بذارم پشت صندلی و برگردم عقب رو نگاه کنم دستم رو انداختن پشت گردن افسر و محکم داشتم می کشیدمش طرف خودم!
افسره :|
من : o.O

  105219

اعتراف میکنم
موقع ابتدایی و مهد خعلی ذوق و شوق داشتم حتی واسه خریدن جلد کتابام -_-
.
ولی الان ب درجه ای از تنبلی و بیخیالی رسیدم ک:
اگه موقع مدرسه رفتن کیفمو خودمو همراه با مابقیه مخلفات جا نذارم باید خدارو شاکر باشم ۸_۸

  105149

اعتراف میکنم حدود 6 سال پیش یه دو هزاری که امضا یه بازیگر گرفته بودم دادم به دختر دوست مامنم که خیلی عضیت(اذیت،عظیت و ....)م میکرد بعد که از خونمون رفت به مامانم گفتم که دختره دوستت پولمو بدون اجازه برده مامانم هم از خدا خواسته زنگ زد به مامانش و کلی چیز به دخترش گفت
الان بعد شش سال که هنوز با هم قهریم همه فکر میکنن دختره خودش پول رو برداشته