دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

فانتزی من اینه

  43701

یکی از فانتزیام اینه که یکی بخواد به یکی دیگه شلیک کنه بعد من داد بزنم نـــــــــــــــــــــه و خودمو بندازم جلوی گلوله ، بعد خون بپاشه از قلبم بیرون و مردم دورم جمع بشن با گریه بهم افتخار کنن ؛ از اون طرف کارگردان داد بزنه کات اقا کات بازم خراب کردین اه

  43691

من الان موندم تو چه فصلی هستیم؟ شما میدونید؟ زمستون؟ آره دیگه حتما توی زمستونیم
ولی من نمی دونم چرا زیاد اثراتی از زمستون تو شهر ما نیس...واقعا میگما
هوا کاملا بهاری و دل انگیزه در حدی که احساس میکنم الانه که سال نو بشه
تازه یکی از فانتزیام شده این که این درخت نارنج توی حیاطمون یهوویی جَو گیر بشه فکر کنه بهاره، شکوفه بزنه

  43681

یکی از فانتزیام اینه که یه شب بارونی ببینم دارن یه دختره رو اذیت میکنن منم برسم بهشونو دخل تک تکشونو بیارم !
بعد دختره رو از رو زمین بلند کنم و کتمو دربیارم بدم تنش کنه … بعد سرشو بیاره بالا تو چشام نگاه کنه وبگه میشه اسمتو بدونم ؟ بعد من از توی کتم یه سیگار دربیارم روشن کنم ، بعد یه پوک عمیق بگیرمو یه لبخند ملیح بزنمو دودشو بزنم تو صورتش ، بعد دود که رفت کنار من غیب شده باشم و اونم یهو بیفته رو زمینو سرشو بیاره رو به آسمونو از تهدل داد بزنه خـــــــــــــــــدااااااااااااا…

  43658

یکی از فانتزیام اینه که بچه هام یه دو قلوی پسر و دختر بشن ! بعد اسم دوتاشونو بذارم “رها” … بعد وقتی که دعواشون میشه بزنن تو سر و کله ی هم ، منم داد بزنم بگم : رها ، رهارو رها کن !

  43620

یکی از فانتزیای عاشقونم اینه که یه روز صب که بیدار شدم ببینم 3تا اس داده !!!من قانعم بیشتر نمیخام!!زنگم نزده باشه چون این حتی تو فانتزیم هم نمیگنجه!!!
اونوخت خودم با دستای خودم ،خودمو محو میکنم...

  43616

یکی از فانتزیام اینه که وقتی از عشقم ناراحتم وخیلی دلم شکسته ،ومیگم اصلا دیگه بهت فکر نمیکنم!آره انگار اصلا دیگه مث قبل عاشقت نیستم!
دو ثانیه بعد دوباره اشک تو چشمم حلقه نزنه!!!وواقعا دیگه بهش نکنم...
یکی منومحو کنه خسته شدم!!!

  43596

گفتم غم تو دارم
گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو
گفتا اگر برآید
گفتم فکو فامیله داریم؟
در این لحظه دیگه چیزی نگفت و پشت به من به سمت افق رفتو محو شد...
این یکی از فانتزیای ادبی بنده بود

  43584

یکی از فانتزیام اینه با مخاطب خیلی خاصم که تو دنیا لنگه نداره (اینقدر دوسش دارم ینی) باهم سوار موتور شیم بریم اون دوردورا تو افق محو شیم همونجا پیادش کنم و بیام دیگه از دستش راحت شم اه اه اه اه
چیه همش که نباید آخرش خنده داشته باشه
اعصاب مصاب نداریم

  43580

یکی از فانتزیام اینه که پولدار بشم بعد از اینکه با زنم دعوام شد برم پیش رفیقام و مشت بزنم تو دیوارو بگم : حاضرم همه ی ثروتمو بدم ولی آسایش داشته باشم!!!
چون خیلی از این حس خوشم میاد تو دود هم محو نمی شم

  43378

یکی از فانتزیام اینه که :
با یه موتور ناز برم دنبال مخاطب خاص (با موتور، اخه بلد نیستم. نخندین خوب مگه شما همه چی بلدین ... والا )
بیاد بپره بالا بریم تو یه جاده که درختاش از بالا بهم رسیدن و اخر جاده هم که میدونید حالت مه و .... یه جای دنج....
ولی رسیدم نزدیک اخرش راهم رو کج میکنم اخه همه بچه های 4جوک اونجا کمین کردن . والا تو اون دود و مه که چشم چشم نمیبینه هر جا رو نگاه میکنی یکی و میبینی که اشناست

  43276

*********(!!!)علامت اختصاصی abas_m223)
یکی از فانتزیای معکوسم اینه که یه شب که دارم با دوستم از دانشگاه بر می گردم یکی از دخترای کوچمون رو ببینم که 3تا پسر مزاحمش شدن و دارن اذیتش می کنن....خلاصه منم جلوی دختره جو بگیره کیفم رو پرت کنم زمین آستینامو عینهو فیلما بزنم بالا و داد بزنم:آهای خوشگل پسرااا زورتون به اون ضعیفه رسیده؟؟اگه مردید بیاید پیش من ببینم حرفتون چیه؟؟؟
اونام بیان 3تایی بزنن صدای سگ بدم و جنازم رو ببرن سمت افق تا من باشم فردین بازی درنیارم,آخه منو چه به این چیز خوریا آخه؟؟؟
خب سوال پرسیدن چرا دوستت نیومد کمکمت؟
بعله سوال کاملا به جا و جالبیه, خب دوستم رفته بود دود بیاره تو افق محو بشیم که دیر رسید منو مثل بقیه فانتزیام کشتن!!!
بازم سوال پرسیدن دختر همسایتون چی شد عباس آقا؟
سوال کاملا جالبیه,هیچی دیگ دختر همسایمون نبود ما اشتباه دیده بودیم, الکی الکی مردم منو از دست دادین,10 نفره باید ادامه بدین بازی رو!!!

  43153

یکی از فانتزیام اینه :
.
.
..
که برم توی افق وایسم ،
هر کی اومد توی افق محو بشه ، با انگشت بکنم توی چشمش !
که دیگه از این قرتی بازی ها به سرش نزنه ! :D

  43135

یکی از فانتزیام اینکه همینکه اذان شد سریع یواشکی نمازمو بخونم بعد بعده چند ساعت وقتی مامانم با عصبانیت گفت پاشو نمازتو بخون سرمو بگیرم بالا بگم من خیلی وقته که خووووندم.خلییییییییی حال میده

  43123

یکی از فانتزیام اینه :
ززااررت بزنم تو صورت یکی بگم نخواب …
بخوابی میمیری ؛ تو باید زنده بمونـــی!

  43116

یکی از فانتزیام اینه که مخاطب خا صم تو کما باشه بعد من از پشت او شیشه بزرگه که روش نوشته مراقبت های ویژه با چشمانی لبریز از اشک زل بزنم بش بعد در عین ناباوری اون یکی از انگشتاشو تکون بده،بعد من فریاد بزنم دکتر دکتر .....بعد وقتی دکتر مخاطب خاصمو معاینه کرد بگه:تو درگیر توهمی کمتر فیلم ایرانی نگاه کن؛بعد من یه گوشه بشینم تا خبر مرگشو برام بیار وبعد دوتایی در افق محو بشیم.