دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  46003

یکی از دوشواریهام اینه که وقتی سوار تاکسی میشم شاید دوست نداشته باشم اون نوار نسبتا مضخرفو من گوش کنم... بعضیاشون که صداشم حاضر نیستن کم کنن.... اون سیگار دیگه چیه تو دستت...... برده ات که نیستیم مسافریم به قرآن
میدونم خنده دار نیس ولی واسه شادی روحمم که شده .. خیلی خوبه آدم یه جایی داشته باشه واسه درد دل کردن مخصوصا اگه 4jok باشه

  46002

سیزده بدر با بچه ها (سه چهارتا ماشین بودیم) رفیم که سیزده رو بدر کنیم. حدود ساعتای ده برا صبونه کنار یه ساحل که کنارش کلی سنگ بزرگ بود زدیم کنار. صبونه رو که خوردیم رفتم توپ دوستمو اوردم که یخورده بازی کنیم. بازی که تموم شد دیدم یکی از بچه ها رو یکی از اون سنگاست و داره با خودش حال میکنه . منم شیطون گفتم چیکار کنم ؛ یهو صداش کردم گفتم توپو بگیر بعد توپو جوری انداختم که مجبور شه واکنش (واکاشی زومایی) از خودش نشون بده. چشتون روز بد نبینه این پسره از خود بیخود شد و برا گرفتنش جوری سر خورد که شانس اوردم ضربه مغزی نشد. شانس اوردیم لباس اضافه همراهمون بود.
نتیجه گیری: ادم نباید به هر نحوی موجبات شادی رو فراهم کنه.

  45981

دیــــروز ســـواراتـــوبــــوس شدم نمـــیدونم چـــیشـــد یهـــو بلنـــد سلـــــــــــــــــــــــــــــــــام کــــردم یــــنی کـــل اتـــوبـــوس برگشــــتــــن مث بزکــــوهی نــــگام کردن مـــنم پـــــــــررو پــــــررو نگاشــــون کــــردم گفــــتم جـــواب ســـلــام واجـــبه هااااااااااااا ،اونـــام اخرمعـــرفت هیچـــکدوم ج نـــدادن داغ بـــودم بعـــد ی رب تـــازه فهمـــیدم چ کـــردم ینـــی دوس داشــــتم بشیــــنم ی دل سیــــرگریـــــــــه کنـــم تااخـــرســـرم پایـــیـــن بـــود ولـــی سنگــــینی نــــگاه مردمـــو حــس میـــکردم
خـــدا لـــگدشون کـــنه موقـــته پیاده شـــدن انگشـــتی بود ک بســـمت مــن درازمیــــشد!!!

  45980

آقا یه خاطره واسه اونایی که با بغل دسیتشون مشکل دارن...
آقا ما یه بغل دستی داشتیم(همین امسال بود ولی جاها عوض شد)این ببعی اومده پشت سر ما ..بعد این صندلی از ته کلاس اورده بود بذار سر جاش.هی صندلی میگفت:هی هی(انگار صندلی گوسفنده مثل خودش)بروبرو آقا ناظمم اونجا ریلکس در کلاس وایساده بود.....بعد بغل دستیم برگشت و .......
من:):):):):):):):):):)
بغل دستیم:«مشترک مورد نظر تو افق محو شد»

  45971

یکی از دغدغه های دوران بچگیم که هنوزم حل نشده اینکه بدونم پت و مت اون ابزارها رو چجوری از پشتشون در میاوردن!!!!

  45969

چن روز پیش از جلوی ی نمایشگا ماشین رد شدم دیدم ی 20-30 نفری دور ی ماشینی جمع شدن و با ی کیفی نگاش میکردن,ی چن متر اون طرف ترم ی سانتافه شیک و تمیز واسه فروش گذاشته بودن.منم هیجان زده رفتم ببینم چیه,گفتم حتما ی ماشین جدیدیه
رفتم جلوتر دیدم ی پراید اوراقیه درب و داغون و رنگ و رو رفته س.انقدر با هیجان رفتم که همه برگشتن نگام میکردن,منم با ی غروری به صاحب نمایشگاهه گفتم:اغا من 3تا پراید دارم میخوام بفروشمشون کی بیارمشون؟
اصلا ی وضعی شد همین مونده بود کفشامم لیس بزنن:-) :-) :-)))))

  45967

یادش بخیر بچه که بودم هر وقت مامانم نماز میخوند با داداشم میرفتیم زیر چادر نماز مامانم هر کاری میکرد ماهام میکردیم مثلا سجده میرفت ماهم سجده میرفتیم اونم هیچی نمیگفت....
به سلامتی همه مامانای دوست داشتنی...

  45965

یادمه یه روز معاون مدرسمون سر صف داشت
سخنرانی می کرد بعد می خواست میکروفن رو بده
دست مدیر حواسش نبود گفت:گوشی
بعد میکروفن رو داد دست مدیر
آخ اونروز چقدر ما خندیدیم
از بس که جواب تلفن ها رو میداد و میگفت
:گوشی فکر کرد اینم تلفنه

  45957

%yourghon%‎
وسطای ترم بود.استاد ریاضی 1 ما یه امتحان میان ترم گرفت.همه گند زدیم.هفته ی بعدش انگار قله ی اورستو فتح کرده بود.اومده بود با یه خنده ی شیطانی داشت نمره ها رو میخوند.آخرش شاگرد زرنگمون برگشت گفت استاد اعتراض داریم.گفتش چرا؟بعدش من کرم درونم روشن شد و گفتم:چرا استاد نکته دان نمره ها رو اعلام میکرد میخند!خلاصه کلاس ترکیدش.همان شد که من الان با نمره ی 4 ریاضی رو افتادم.‏

  45955

علامت اختصاری
%‏yourghon‏%‏
دیروز رفتم خواستگاری.بابای دختره پرسید کجا کار میکنی؟گفتم شرکت اپل!باخوشحالی پرسید دقیقن چه کاری اونجا انجام میدی؟گفتم اونجا اون سیباشونو گاز میزنم.نمیدونم چرا یارو مارو با لقد(لغد) انداخت بیرون.
کوفتش بشه هرکی کپیش کنه

  45954

آقــــــا
دیشب ما خواب دیدم که:
اس دی مونو بردیم بازار ماشین عبدل اباد هر چی اصرار می کنیم که اونو با یه پراید مدل 82 یا 83 تعویض کنیم نمی کنند که نمی کنند

  45951

سلام
عاقا ما يه دختر گودزيلا (دهه هشتادي‎‎(‎ داريم مصيبت عضما‎)‎أزما ،عزما .أضما و...‎(‎ يه روز مادر خانومم اومده بود خونمون دخترم رژ لب خانوممو داد به مادر خانومم گفت :مامان جون بيا اينو بزن برو بابارو بوس كن
من :¤
مادرخانوم :‎)‎
كريستوف كلمب :‎|‎‎}‎‎

  45944

یه خاطره وخشتناک دارم میگم بعد لایکو بزن (اعتماد به نفسو داشتی)
عاغا یه بار من تو اتوبوس بودم ( فکر نکنین ماشین ندارما ... دارم تازه پرایدم دارم ...هعی ...پولدارم دیگه ..اما به خاطر آلودگی هوا خوابوندمش)اتوبوس خلوت بود و به راهش ادامه می داد که ناگهان دم یه دبستان که تازه تعطیل شده بود واستاد.اینجا بود که اتوبوس در چشم به هم زدنی پر از گودزیلا شد .واقعن حس مخوفی بود . هر لحظه احساس نا امنی در من بیشتر می شد ...
این داستان ادامه دارد...
وای ...یعنی ادامش چی میشه!!!!!

  45912

یه اس ام اس اومد برام گفت اگه اینو برا 12 نفر بفرستی تا 1 ساعت دیگه یه اتفاق خوب برات می افته..
من هم که زیاد اهل اس ام اس بازی نبودم با زورو شرمندگی واسه
12 نفر فرستادمش....
1 ساعت بعد یادم رفته بود که باید منتظر یه اتفاق خوب باشم
رفتم توالت تا نشستم گوشیم افتاد رفت پایین هر کاری کردم بگیرمش نشد..

خلاصه الان هر کی بهم زنگ میزنه در دست رس نیستم :|

  45906

تابستون كه زلزله اومد من روزه بودم
به 5 ده دقيقه مونده بود ديگه اوج گرسنگيم بود داشتم فيلم ميديدم دراز كشيده بودم رو زمين دقيقأ زير لوستر بودم
مامانمم اون طرف دراز كشيده بود
ميگم مامان پاشو حالت تهوع دارم مامانم تو عالم خاب ميگه فشارت افتاده
دوباره ميگم مامان سرم گيج ميره جوابمو نميده ميگم مامان قلبم مياد تو دهنم
ميگه خفه شو خابيدم
هيچي ديگه سرمو بردم بالا ديدم لوسترااا دارن تاب ميخورن با چه سرعتي
مامانم ميگه چراا هلم ميدي؟؟؟
ميگم مامان من هلت ندادم زلزله هس

پاشو زلزله اومده مامانم ميگه خابم مياد برووو
همسايه ها داشتن درو از جا ميكندن كه بياين بيرون مامانم خابالو خابالو رفته كوچه ميگه چي شده چرا همه كوچن
هسايه ها گريه ميكنن تو كوچه بدون حجاب در رفتن مامي ما هم اومده خونه تيپ زد رف بيرون...
كلأ مامي ريلكس
خابالووو خفني دارم من والااا به قران