دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  46846

یکی از بچه کوچیکای محلمون میگفت از یکی شنیده با ترکیب ماست و آبلیمو آب انگور، بنزین درست میشه! منم گفتم آره اگه فلفل قاتیش کنن بنزینش سوپر میشه! بعدش گفتم یه سری دوستام کارشون همینه ولی تازگیا اشتباه کردن یه هواپیما احتمالاً سقوط کنه به زودی. روم به دیوار اگه دروغ بگم. همون شب یه هواپیما رو نزدیک قزوین سقوط کرد! حالا پسره منو از باباش بیشتر قبول داره!

  46845

یه شرکتی کار میکردم که مدیرش یه مدرک کاردانی بزور بهش داده بودن. خلاصه خیلی سوادش خیس بود. وقتی میخواست منشی استخدام کنه سوالاش اینجور بود: شما اینترنت بلدید؟فولید؟ میتونید یه ایمیل رو باز کنید روی قسمت اینباکسش برید پیاماشو بخونید؟! اکسل بلدید؟ کامل؟ میتونید رنگ جدول رو تغییر بدید؟ گواهینامه دارید؟! آشپزیتون خوبه؟ !!!

  46844

استادی داشتیم اخلاق درس میداد. یه روز پرسید:آدمی از جسم و روح تشکیل شده. حالا بگید جوهر آدمی چیه؟؟ منم که تازه از خواب پریده بودم گفتم: جوهر آدمی عششقه! کلاس منفجر شد از خنده ولی دم استاده گرم بیرونم نکرد که شکست تحصیلی بخورم!

  46843

گلاب به روتون از توالت با کمی تاخیر اومدم بیرون. گودزیلا کوچولومون با صدای بلند داد زد. سلاااام خس ته نبا شیییی!. نیتش بد نبود ولی اون لحظه خووف جلو جمع منو ضایه کرد!

  46825

رفته بودم حموم وفکرمیکردم امروز چه روزعجیب وغریبه:1.نگاه ترسناک خانواده2.تیکه انداختن پدر به من موقع نمازصب3.صب زودبلندشدنم توسط مامان گرامی4.کمک کردن خانواده به یکدیگربرای تمیزی خانه(عجیب)4.پول قرض گرفتن داداشی ازمن5.وغیره.نمیخام ریابشه
ازحموم اومدم بیرون دیدم لامپ هاخاموشه خواستم برم تواتاق که لباس بپوشم
در روبازکردم لامپ هاروشن شد ودشمنان(خانواده وفامیل) هجوم آوردند.همگی:
تولدتولدتولدت مبارک بیا......منم که مات ومبهوت وبدون لباس خیره باخود زمزمه میکردم:
چه خاکی بسرم شد آبروم رفت وای خداودشمنان تمسخرکنان میخندیدند.لازم به ذکراست که زیرشلواری داشتم.ایشالا براشمام اتفاق بیفته اگه بخندین

  46824

دوستم تعریف میکرد:داداشم میخواست نقاشی بکشه اومده بهم میگه:ناهید من چی بکشم؟
ناهید:یه خونه با درخت!
این بچه خلاقیتش گل کرده خونه و درخت رو کشید ولی خونه رو یکم کج وغناس(قناث,قناص,غناث,غناص)کشیده:)رفته مهد کودک نقاشی رو به مربیش نشون داده!
مربی:چه نقاشی قشنگی کشیدی محمد!
محمد:خواهرم کشیده خونه رو هم کج کشیده تو حالیت نشه!

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا :((((

  46822

عاقا چند روز پیش ما رو از طرف اداره بوققققق و به صورت کاملا بی سابقه دعوت کردن به جشنی به مناسبت دهه فجر در یک تالار کاملا مجلل از نظر زپرتی بودن
عاقا چشمتون روز بد نبینه اومدن یه چند تا از این آبشارا اون وسط روشن کردن که کل سالن شده بود از دودش افق و همه هم توش محو
لامصبا بعضیا جنبه ی محوینگی نداشتن رفتن بیرون
یه کم که صحنه داشت از افق بودن در می اومد دیدم یه چند عدد دهه هشتادی تو افق این افق ظاهر شدن
اینقده لجم گرفت یعنی اینقده لجم گرفتا می خواستم برم همشونو ظاهر کنم ولی تا به خودم اومدم دیدم اون گودزیلاها افق رو محو کردن رفت
هعععععععععععععععععععععععی یه فرصت محوینگی هم داشتیم از دست رفت

  46818

دانشگاه ترم بهمن باید برم,از کنکور تا الان که تو خونه بیکارم ؛ هرروز من ناهار درست میکنم.
الان کم کم دارم تصمیم میگیرم از دانشگاه انصراف بدم؛برم رستوران بزنم:)

  46808

یادمه سوم دبیرستان یه معلم زبان فارسی داشتیم که خیلی خشک و جدی بود. خلاصه به روز نیم ساعت مونده بود به آخر کلاس داشت درس میداد که وسطش پرسید کی میدونه فرق رشد و نمو چیه؟ بعد یه مدت که کسی جواب نداد من به عنوان شاگرد زرنگ کلاس(!!) دستمو بلند کردم. الان جو رو تصور کنید که همه منتظرن ببینن من چی میخوام بگم. خلاصه با حالت کاملا جدی گفتم: "من تو یه کتاب خوندم که نوشته بود رشد و نمو دو تا فرق اساسی دارن، یکیشو همون کتاب ننوشته بود یکیشم الان من یادم رفت" اولش نه معلمه و نه بچه ها هیچکدوم نفهمیدن چی گفتم ولی بعد چند ثانیه کلاس رفت رو هوا و معلم بنده خدا هم فقط سرشو انداخت پایینو از کلاس رفت.
خدا حفظش کنه خیلی معلم با سوادی بود.

  46807

چن وخ پیش به شاگردممتازهای مدرسمون جایزه میداد.
اسم منو خوند منم که باورم نمیشد باکلی ذوق واشتیاق فراوان به سوی
مدیر دویدم بعدکلی روبوسی جایزه روگرفتم.داشتم میومدم سرصف که(آخخخخخخخ)مدیرگفت:اسم پدرشما رضاست
من:نه.چرا؟ مدیر:این جایزه مال محمدمهدی سجادیه نام پدررضا مال اونه
تقصیرمن چیه آخه توکلاسمون دوتا هم اسم وفامیلی داریم
آغا همچنان خیت شدیم که میخاستم ترک تحصیل کنم
من مطمئن بودم که شاگرداول میشدم.
اعتمادبه نفس حال کن

  46791

یه روز مامانم یه غذا درست کرده بود که خاله ام اینا خیلی دوست داشتن به خاطر همین به من گفت که برم خونه ی خاله ام(بلوک بغلی مون هستن ) غذا رو بدم ما هم قابلمه ی غذا رو ورداشتیم و اومدیم پایین همین که پامو از بلوک گذاشتم بیرون یه پسره اومده میگه: خانم تو رو خدا به من بگو این غذای نذری رو از کجا آوردی من دارم در به در دنبال غذای نذری می گردم.منم حرفشو قطع کردم گفتم: ببین آقا پسر این غذا نذری نیست .یعنی خدا نسیب گرگ بیابون نکنه به جا ی این که من طلبکار باشم که چرا وقنم رو هدر دادی این طلبکار شده .

  46777

بچه که بودم2ساله یه بار مامانم قهر کرد رفت خونه باباش,بابامم منو برد خونه خالم,اونجا از دوریه باباهه هی گریه کردم,روز تولدم19سالگی ،همه دور هم جمع شدیم،پسرخالم که 6سال ازم بزرگتره یاد اونشب افتاده میگه اونشب دلم میخواست بدم نمکی تورو ببره تو گاراژ بزرگت کنه!!!
من =0
حسین نمکی‎ =)
انجمن حمایت از کودکان کار‎=((‎
یعنی فک و فامیله دلسوزه داریم

  46768

رفتم سوارماشین شم برگردم خونه..دیدم 2تا عاقا مسن پشت نشستن ویه اقای جوونترم جلو.خب منم سختم بودبه عنوان یه دخترکنار2تا عاقابشینم پشت..ازاقایی که جلوبودخواهش کردم بیادپشت وجاشو بامن عوض کنه....اونم هیچی نگفت وقبول کرد...خلاصه راه افتادیم که دیدم یکی از اون اقایون مسن بهم میگه خانوم؟؟؟؟؟؟؟؟میشه دلیل کارتونو واسم توضیح بدین!!!!!!!!!!!!!!منم کم مونده بودشاخ درارم اخه خیلی اینکارو کردم ولی هیچوقت کسی اعتراض نکرده بود....اقاهه تا اخر راه بهم گیرداده بود که خانوم قرن بیستویکه مردم حالیشونه...چیه ازاین کارای از مد اوفتاده میکنین؟؟؟؟؟؟؟؟خخخخخخخخخخخ

  46766

داداش سربازم مرخصی گرفته اومده بهش اس دادم چطوری داداش؟جواب نداد.2باره اس دادم بازم جواب نداد.ایندفه گفتم سلام چطوری جوجه سرباز کچل؟دیدم بختش واشد وجواب دادوگفت اوه دیگه چی حرفای قشنگ قشنگ میزنی...خو داداش من حتمابایداینجوری صدات کنم که جواب بدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  46761

داشــتم از کــوچـمون مــیرفـتم بیــرون...
دیــدم یــه زنــه مــُسن بــا دخــتره هــفـده هیــژده ســالَش دارن یــه مــبل دونفـــره رو مـــیبـرن خــونــه...
رفـــتم بــه زنــه گــفـتم:نـنه بــده مــن مــیبرم تــو زحــمت نــکش...
گــُفت:خــیر بـبینی پــسرم...
خــلاصــه مــبلو بــا دخــتره بــردیمــو وقــتی خــواسـتم از خــونه بیــام بیــرون زنــه گــُفت:دســـتت درد نــکنه دومـــاده گـــُلم:))))
خــلاصــه یــه ازدواج رفــت تــو پـــاچـمون دیــگـه...:))))