دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  50427

میگم اینایی که میگن بکوب اون لایکو یکمم به فکر موسهای مردم و تاچ پد لپتاپ ما(حالا فهمیدید لپتاپ دارم یا نه؟؟) باشند. باور کنید از بس کوبیدیم که دیگه داره خراب میشه. حالا آروم بزنیم نمیشه؟ حتما باید بکوبیم؟؟

  50426

یادش به خیر دوران دبیرستان میز دبیرمون فرسوده شده بود به همین خاطریه رومیزی بزرگ می انداختن روش , تازه میخ پرچ های نوپانش هم در اومده بود به غیر از یکی دو تاش که اون ها رو هم به یاری بچه ها در آوردیم و بعد نوپان رو به اندازه ی کافی به طرف کلاس کشیدیم(آخه اون طرف دیوار بود)جوری که ضایع نباشه بعدش هم رومیزی رو انداختیم روش.معلم خرامان چون طاووس مست وارد کلاس شد طبق معمول دفتر نمره و کیفش رو گذاشت روی میز شروع کرد به درس دادن,نیم ساعت نگذشته بود که برگشت سمت کلاس رفت گوشه ی میز بشینه که آقا چشاتون روز بد نبینه ازتوصیف حالات خودش که چطور روی زمین پخش شد بگذریم دفتر نمره وکیف به انضمام محتویات از روی سر ش به پرواز در اومدن و وسط کلاس فرود اومدن همین موقع بود که کلاس منفجر شد یکی از بچه ها می گفت آقا میزو چرا شکستید!!!؟؟؟

  50420

یکی از بچه های ۴جوک_کیمیا میگه دوستم اومده پیشم میگه حساب کرده چهارشنبه سوری امسال افتاده دوشنبه
کیمیا جان بدان و آگاه باش که دوستت خیلی بی سواده
چون دوست من حساب کرده میگه یکشنبس

  50417

یادمه چند سال پیش با مامان رفته بودیم بازار رضا برای خرید عید. داشتیم مغازه هارو نگاه می کردیم و از اون قسمتی که راهروهای باریکی داره میگذشتیم و اصلن هم هواسمون(حواصمون،حواسمون)به رو به رو نبود یه لحظه صدای یه مغازه داریو شنیدم که گفت:قبل از برخورد با آینه از اجناس ماهم دیدن کنید!!!!!
بله با آینه ی انتهای راهرو برخورد کردیم شدید!!!قسمت جالبش اونجا بود که من سرمو آوردم بالا و وقتی با ترکیب خودم تو آینه مواجه شدم چشام اندازه لیمو ترش شد.مامانم که هنوز متوجه قضیه نشده بود گفت بروکنار خانم!!!
گفتم مامان جان خانم کجا بود!!خودمونیم رفتیم تو آینه.
نمی دونید با چه حالی راهرو،رو برگشتیم.ینی دلم می خواست تو اولین افق محو شم وقتی صدای خنده ی فروشنده هارو شنیدم.

  50416

رفتم پیش مامانم میگم مامانی. من میدونم دختر واقعیت نیستم
پنهان کاری بسه بهم بگو مامانم کی بوده
میگه خدا رو شکر خودت متوجه. شدی. آخه گفتنش یکم برام سخت بود
خوب پاشو برو آلبوم قدیمیا رو وردار بیار تا عکس مادرتو بهت نشون بدم
( :*)من
یونیسف:*)
بچه های سر راهی:*)
بابام از اون ور برگشته میگه بابا دخترم دل شیر داشته باش
آخرش که باید میفهمیدی

  50408

این خاطره رومیگم واستون سرهیچی خیلی بلاهاسرم اومدکه نگو
دوهفته پیش داشتم میرفتم باغمون که یه قسمتیشوبیل بزنم یکی ازگودزیلاهای فامیلم به زور گیردادمنم میام مجبورشدم ببرمش مارسیدیم باغ وشروع کردم به بیل زدن درحین بیل زنی کرم خاکی هم درمیومد فراوون این گودزیلای 6ساله هم دوتاظرف پیداکرده داره کرمهارو جمع میکنه عادلانه هم تقسیم میکنه تو دوتاظرف میزاره بعد نیم ساعت دیدم ظرفا پرشده میگم میخوای چیکارشون کنی؟
برگشته یکی ازظرفهای پرازکرم خاکی و بطرف من گرفته میگه بیا این سهم تو
میگم چیکارشون کنم میگه خیلی بیفکری ماباید یکمی هم رعایت حال خانواده هامونو بکنیم تواین گرونی قرارنیست که همش گوشت مرغ وگوسفند بخوریکه ایناهم گوشتن بپزن دیگه مزه گل نمیدن خوشمزه ترمیشن بایدیکمی هم ازاینابخوریم بلکه پس اندازبرااینده داشته باشیم
من تاعصربکوب بالامیاوردم تافرداش نمیتونستم هیچی بخورم رفتیم دکتر گفت انقدربالا اوردی به عضلات شکمت خیلی فشاراومدن کوفتگی کردن تاچندروز سرم غذایی زدن بهم بلکه چیزی نخورم یادم بره
جون بچه های 4جوک پیش این گودزیلاها ازتحریم وگرونی حرف نزنید هرکی اون کاسه کرم خاکی رومیدید قربون صدقه تحریمات میرفت

  50381

مامانم اگه حوصلش سر بره یه پرتقال میگیره پوست میکنه
و با چاقو هر تیکه از پوستشو به هزار تیکۀ کوچکتر تبدیل میکنه
تا اینکه ما بریم نجاتش بدیم

  50371

من ﮐﻠﻦ ﻫﻤﺶ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻡ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺍﺻﻦ ﻧﻤﯿﺨﻨﺪﻩ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺗﻮ ﻣﺮﺍﺳﻢ
عروسی یکی ازفامیلای نزدیک مام رفتیم عکس بگیریم ﻋﮑﺎﺳﻪ خلچل دیوونه ﻫﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ
ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻧﺰﻥ .
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺍﺯ برادرت ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮ ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻘﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﻧﻪ ؟
ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻮﺭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻫﺮﺕ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮ ﺑﺒﯿﻦ ﺍﺻﻦ ﻧﻤﯿﺨﻨﺪﻩ ؟؟!!

دوتایی طی یک عملیات انتحاری گند زدیم به همه عکسایی ‏که توش بودیم

  50369

باید اعتراف کنم یه سری بودن توو مدرسه (کلاس دوم) که پلک چشمشون رو بر میگردونند و من مث سگ میترسدم ازشون :|

  50366

این سرویس ذخیره شماره هست برا ایرانسل
تماسای ناموفقو اس ام اس میکنه خیلی ماهه :)
مخاطبم زنگ زده تو دسترس نبودم
بعدش پیام رسیده شما از این شماره در ساعت فلان 2 تماس داشتین
همین پیامو فوروارد کردم برا خودش
بیچاره هنگ کرده بود کی به خودش زنگ زده !
جوون مردم از دست رفت بس كه فكر كرد .
فكر كنم نسلشم منقرض شد . :دي
قيافه من در اون لحظه :))))))))
قيافه مخاطبم :0
باز هم قيافه مخاطبم پس از كشف ماجرا :|
ايرانسل :))))
كبوتراي رو دكل ايرانسل :#

  50353

عاغا من بچگيام از سگ خيلي ميترسيدم يه روز برفي که داشتم ميرفتم مدرسه وسط کوچه که رسيدم يه سگ ديدم حالا اونقدام بزرگ وحشتناک نبود منو ميگي اينقد جيغ زدم سگه بيچاره شوکه شد با زوزه از کناره من در رفت وايييييييي که چقد خنديدم

  50344

امروز اولین روز دانشگاه بود رفتم 4ترمه از یکی خواستگاری میکنم یا فش میده یا فرار میکنه از دستم الان پرایدمو دیده از دور نیش خند میزنه نمیدونم چکار کنم بهش بگم یا بیخیال بشم

  50331

كيا يادشونه يه زماني عشقمون اين بود بريم بقالي سركوجه ادامس خروس و بستني توبي و نوشمك و.... بكيريم تازه ادامس موزيم اون موقع ها خيلي باكلاس بود!!!!يادش به خير....
اكه يادته لايك كن!!!!!

  50324

آقا یکی از استادام سر پروژه درسش (الان فهمیدین که من دانشگا میرم یا توضیح بدم؟!) یکم اذیتم کرد. منم دپرس شدم، رفتم تو افق خودمو محو کنم...
یه مدت زمان زیادی داشتم تو افق می رفتم جلو؛ لامصب هرکاری میکردم محو نمیشدم!!
همینطوری که داشتم میرفتم یهو دیدم یه صدای مهیبی اومد... برگشتم پشتمو نیگا کردم دیدم دوتا خط موازی خوردن به هم!! اینجا بود که فهمیدم رسیدم به بینهابت !!
الانم اینجا نمیدونم باید جیکار کنم؟! فک کنم آدرس اشتباه اومدم :(
کسی آدرس افق میدونه بهم بگه؟ آخه اینجا خودم تنهای تنهام :'(
تازه هر کاریم میکنم محو نمیشم! اگه میشه دستورالعمل محو شدنم بهم بدید... آخه من تازه واردم :(
:>

  50322

یادتونه سریال هانیکو میداد؟ فقیر بودن به بچه هاش برنج و تربچه میداد؟ با یه لذتی میخوردن لامصبا.
من مامانمو مجبور میکردم واسم کته درس کنه میریختم تو ماست خوری با چنگال میخوردم. بدون خورش.
یعنی رسما تعطیل بودم .