دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  50669

دوستم میگفت با ماشین داشتم میرفتم یه دختره دست بلند کرد
وایسادم، گفت تا فلان جا میری؟ ( با ناز)
منم که خرکیف، انگار خرو ول کرده باشی تو مزرعه تی تاب گفتم بیا بالا
یهو دیدم یکی ... دوتا ... سه تا ... چهارتا ... پنج تا زن سوار شدن
من: (O_o)
هیچی دیگه رسوندمشون
البته واسه رضای خدا هــــــآ
فکر بد نکنید

  50651

سلام خوبید؟خوشید؟ به من چه اصلا...
عاقا همین الان از بیرون اومدم اصلا قیافم همش اینطور بود(O_O) تا رسیدم خونه. میتونی حدس بزنی چی دیدم؟
وای خدا تو خیابون هر یکی در میون پراید میدیدم تو خیابون به خدا به جانه خودم:دی
ملت این همه پولو از کجا میارن که ما نداریم اخه:((
تازه دروغم نگفته باشم رسیدم دمه در خونمون همسایمون اومد بیرون بهش سلام کردم اونم یه نگاه اندر عاقلانه کردو گشیشو خیلی راحت از جیبش در اوردو شروع کرد به حرف زدنو رفت تو افق منم دهنم باز مونده بود( میدونم الان میگید گوشیش GLX بود افرین حدستون درست بود:) واسه همین دیگه نمیگم چی بود) دیگه هیچی درو باز کردم رفتم خونه تا الان که دارم براتون مینویسم قیافم اینطور (O_O) مونده هنوز . نمیدونم ملت این همه پولو از کجا میارن :|
ولی خودمونیم به شهرمون افتخار میکنم که همچین شهروندان پولدار و باکلاسی دارما:| :))
تا خبر جدید فعلا...:)

  50636

بچه های دهه شصتی! 20تومنی یادتونه؟؟ سبز بود روشم عکس تراکتور داشت؟؟
دیروز رفتم روکش صندلی ماشینو عوض کنم یه دونه بیست تومنی تانخورده پشتش پیدا کردم. انقد ذوق کردم مثل اینکه یه دوست خیلی قدیمی رو دیده باشم خیلی شوق مرگ شدم.
یارو فروشندهه مونده بود که چرا؟
دهه هفتادیا که نیتونن درک کنن این شوقو. قبول دارین؟

  50633

چند سال پیش پدر شوهر عمه م فوت کرده بود و ما رفته بودیم تبریز برای مراسم.تو مسجد که بودیم عمه م دم در وایستاده بود و از مهمونا تشکر میکرد و گریه میکرد.یکی از مهمونا موقع خداحافظی عمه مو بغل کرد و عمه م حواسش نبود و دماغشو با روسری اون خانومه پاک کرد.ما دیگه مرده بودیم از خنده!!!!

  50595

تو فيلما نشون ميده دختر پسره تو كافي شاپ يا رستورانن بعد دعواشون ميشه دختره غذاشو يا بستنيشو دست نخورده ميذاره و ميره. بعد پسره كلافه است و ميگه اقا صورت حساب
حالا سوالاتِ من:
آيا واقعا دختره صبر نميكنه غذاشو بخوره بعد بذاره بره؟
آيا واقعا پسره خوشحال نميشه و شروع نميكنه به خوردنِ غذاي اون؟
آيا واقعا پسره حساب ميكنه؟
... آيا اينجور مواقع ميشه رفت سر ميزشون و غذاشونو كش رفت؟
و هزاران آيا ي ديگر

  50594

آقا امروز رفتیم دانشگاه...
ساعت 1 تا 3 کلاس فارسی داشتیم که استاد یادش رفت بیاد،ساعت 2.5 اومد فقط نیم ساعت درس داد:)
بعدشم از ساعت 3 تا 5 کلاس فیزیک داشتیم که پدر استادمون فوت کرده بود نیومد:(
بعدشم ساعت 5 تا 6.5 کلاس سیستم عامل داشتیم که اون استاد هم یه مشکلی واسش پیش اومد که نیومد:)))))))))))))))))
منو این همه خوشبختی محاله:))))))))))))))

  50524

یه مادر بزرگ دارم ، بنده خدا 25 ساله زمین گیره و بیرون نمیره ، دائیم امروز گوشت خریده بود برده بود خونه ، مادر بزرگه ازش پرسید : کیلو چند خریدی ؟؟؟ دائیم هم بنده خدا گفته : کیلو 3 هزار تومان ....... یه دفعه مادر بزرگم داد زده گفته : 3 هزار توماااااااان ؟؟؟؟؟؟ وقتی گرونه خوب نخورید مگه مجبورید ؟؟؟؟؟؟
بنده خدا دائیم میگفت : اگه بهش میگفتم 30 هزار تومان باید حجله اش رو میزاشتیم سر خیابون ....!!!!!‬

  50510

آخی یه خاطره خوندم افتادم یاد بچگیام. براتون میگم: بچه که بودم اولین باری که رفتم نونوایی هر کی میپرسید آخر کیه؟ میگفتم: منم. خلاصه اینکه وقتی نونمو گرفتم اومدم بقیه دعواشون شد! نونوایی ریخت به هم آخه همه پشت سر من بودن. نکنه مام گودزیلا بودیم!!

  50508

یادم میاد بچه تر که بودم ، تازه کامپیوتر خریده بودیم منم رفتم کلاس کامپیوتر تا یه خورده یاد بگیرم ، استادمون یه زن بود ، به دلیل اینکه کرم درونم اذیت می کرد برنامه ی اذیت کردن استاده یا یکی از بچه ها رو چیدم ...
اوّل کلاسی رفتم فیش مَوس کامپیوتر کناریم ( یه دختره بود از اینایی که خرخون و ادعای اینکه از دماغ فیل افتاده بودن ، تازه ادعاش می شد خیلی بارشه ، ههه ) رو کندم زدم به کامپیوتر خودم و فیش مَوس کامپیوترم رو زد به کامپیوترش ..
بعد همه کامپیوترها رو روشن کردیم ، داشتم به دستش نگاه می کردم هر طرف که موس را می برد ، منم خلاف جهت می بردم ، الکی رو آیکن ها کلیک می کردم ، عکس دسکتاپ رو عوض می کردم ، بیچاره فک کرد کامپیوتر رو خراب کرده ، استاد رو صدا کرد
اونم تا تونست ور رفت ، اصلاً مشکوک نشد ، چون موُسش رو وصل کرده بودم به کامپیوتر خودم چراغش روشن بود ، آخر گفت باید ویندوز عوض شه ، بعد اینکه داستان رو گفتم همه داشتن در و دیوار رو گاز می زدند ، دختره از خجالت دیگه سر کلاس ما نیومد ، رفت سانس قبلی ، دمه استادمون هم گرم ، با اینکه زن بود ولی خیلی از ایدم خوشش اومد ، ولی نمی دونم چرا از جلسه ی بعد یه استاد دیگه اومد سر کلاسمون ، بله بچه ها قصه ی ما به سر رسید ، کرم درون من به خونش نرسید ......!

  50498

عاغا(آقا عاقا آغا) امروز سر کلاس دین و زندگی معلم یکی از دانش آموزارو بیرون یرد تا وضو بگیره.وضوشو که گرفت معلم پرسید چه عیبی داشت وضوش؟یکی میگفت مسح رو اشتباه کشیده یکی ذیگه میگفت اول دست چپشو آب کشید.یهو من از بین جمع بلند شدم گفتم اصل کار خلوص نیته که اون نداشت!!!عاغا جاتون خالی کلاسمون ترکید!!!

  50466

یکی از سوتی های جالب تو فامیل ما اینه...
ی سری برق رفته بود عمم اینا خونمون بودن.یهو عمم برگشت گفت:مگه برق نرفته ساعت چرا کار میکنه!!!!!!!!
فک و فامیل :))))))))
عمم :((((((

  50463

وقتی کلاس 5 دبستان بودم سر زنگ تاریخ معلم داشت درس مغول ها رو میداد.
ما هم جو گیر شده بودیم زنگ تفریح داشتیم در باره ی مغولا حرف میزدیم...
یهههههههههووووووووووووووو...دیدیم در مدرسه بازه هیچ کس هم نیست بعد فکرای شیطانی اومد تو سرمون که مدرسه رو ب÷یچونیم...
وقتی اومدیم که بریم بابای مدرسه اومد.گفت کجا!مام گفتیم ی نفر رفت بیرون
(میخواستیم ذهنش منحرف شه)گفت کی!!!!!!
ما هم جو گیرررررر.گفتیم چنگیز خان مغول...گفت الان میرم دنبالش :000
باورتون میشه رفت دنبال چنگیز مغول بگرده...
چنگیز خان :000
من و دوستام :)))))))

  50450

ی کرمی تو بدنم همین جور داش ول میچرخید ، همزمان داشتم جک میخوندم و لایک میکردم ، بعد از اینکه پست رو لـــــــــــــــــایک کردم
جنبش کرم ه فوران گرفت ، بم گف باس دوباره پست رو لایک کنی :O
حالا میدونستم داره بام شوخی میکنه ولی اینبار من ول کن نبودم :| دوباره پست رو لایک کردم با این پیغام روبرو شدم.
شما یکبار رای داده اید!

  50446

چند صد سال دیگه همین سایت:
بچه ها یادتونو یه گوشیایی بود راحت از جیب در می اومد

  50439

3روز پیش خالم رفته بود ازمایشگاه برای مکه ازمایش مدفوع داره بهش ظرف داده بودن پر کنه اینم دیروز ظرف رو پر کرده بو تو کیسه محکم بسته داشته میرفته تو ازمایشگاه دیده تو خیابون کیفش رو زدن و فقط ظرف ازمایش رو بردن :D