دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  60636

جمعه بود تو ماشین بودیم میخاسیم بریم قنادی کیک تولد بگیریم!!
گفتیم جمه ست اگه قنادی باز نباشه چی؟؟!!!(بابل جمعه ها میشه شهر ارواح:s)
بابام برگشته با شادی مفرطی میگه:خو ی جبه شبرینی میگیریم!!!

دیگه من چیزی نگم بیتره:))

  60620

دختر عمم چهار سالشه رفتم خونشون ميبينم دستاشو با روسرى محكم بسته بش ميگم چيييي كاااااار ميكنى؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!! ميگه دارم تمرين ميكنم كه اگه دزديننم بتونم دستامو باز كنم!!!!!!!!

من:هاااااااااان!!!!!!!!!؟
ينى من اصن موندما!!!!!

  60602

5 سال تو تهران دانشجو بودم خیلی هم از مترو استفاده میکردم همیشه هم جون خودم بلیط تهیه میکردم ماه های آخر دانشگاه گفتم یه بار بلیط نداده از گیت رد بشم بینم حالش چه جوریه همون یه بار هم گیر افتادم اون آقاهه که مسئول بود همچین تحقیرانه نگاهم کرد انگار تو این 5 سال همیشه این کارم بود.

  60596

مامانم بهم میگه نرگس یادت میاد اخرای تابستون که 22بهمن بود رفتیم اصفهان؟:))
یعنی عاشق مامانمم با این سوتی های قشنگش:)

  60586

يه معلم ديني داريم همش باهمه دعوا داره.امروز اومده ميگه اين كسايي كه مال مردم ميخورن همچون خرند.يهو يكي از بچه ها بلند شد گفت:
جيگرم!
جيگرم!
جيگرم!
.
.
من:دي
معلم ديني:0-o

  60584

الو الو صدا مياد عايا؟
واي من خيلي ذوق زده ام،جاتون خالي رفته بودم بقالي سركوچه،عاقا ب جون پسرخاله ي گودزيلام اگ دروغ بگم پولو ك دادم فروشنده بقيه پولمو ي هزارتومني تازه بم داد يعني ي حسي درحد عيدي گرفتن از بابام داشتم نزديك بود فروشنده رو طوري بماچم ك تو افق محو بشه ولي ترجيح دادم خودم بيام تو افق خدمت بروبكس...من تو راهم منتظر باشيد دودقيقه ديگ ميرسم...
:-D:-D:-D:-D

  60583

میدونم آبله مرغان گرفتن تو روز آخر تعطیلات چه حسی داره. اصن لامصب یه چیز دیگه اس. الان فهمیدین من آبله مرغان گرفته ام و چند روزه تو خونه بخور و بخواب؟ عکس العمل دوستامو داشته باش:
خــــــــــــــــــرس گنده خجالت نمیکشی با این سنت آبله گرفتی؟ اونم مرغی! تو کجا مرغ کجا؟
من: :||||||||||||||||||
مامانم: :))))))))))))))))))
داداشم (گودریلای دهه هشتادی ): :((((((((((((((((((

  60569

آغاداشتم میرفتم بیرون سرخیابون منتظرماشین بودم وزیرلب مداحی زمزمه میکردم(کربلاپایتخت دلها قبله همه دیوونه های دنیا)یهویه ماشین چراغ زدوجلوم نگه داشت منم هول شدم جااینکه بگم فلکه گازگفتم کربلااااا!راننده هم اهل معرفت بودگف بیادربست میرسونمت آی ضایع شدم ولی ازحق نگذریم آدم باحالی بودازم کرایه نگرفت

  60553

خواهرم در شرف ازدواجه . گفتگوی من و خواهرم رو گوش کنید حالا :
خواهرم : داداش جواب ازمایش برای عقد رو چند وفت طول میکشه بدن ؟
من : یه 4-5 سالی .
خواهرم : وا! چی میگی؟
من : والا! فقط تا بخوان بفهمن این خون شما و اقا داماد، خون ادمه 3 سال طول میکشه :-))))

  60544

سوتي هاي معلم شيمي مون
1)تمرين هار حل كنيد هفته ي (قبل) بياريد ببينم
2)اگه شما حرف بزنيد باعث مي شه صحبت كنيد
3) 3*4=7 2*3=5
4)براي انجام آزمايش بايد يك (شيشه ي پلاستيكي) داشته باشيم
5)يكي از دوستام يه كتاب كار كرفت(حدودا 4 ماه پيش)كه با كتاب هاي ما فرق داشت
به معلم گفت آقا ما كتابمون فرق مي كنه با بچه ها ولي واسه هممون چاپ 91 است
بعد معلم گفت خوب چاپ (92) مي خريدي!!!

  60541

**RayMond**
يه روز سر كلاس شيمي بوديم معلممون مي خواست(مي خاست) بگه
تمرين هاي كتاب كارو حل كنيم كه هفته ي بعد به عنوان تكليف بياريم
گفت:شماهاها تمرينارا حل بكنيد و هفته ي قبل بياريد من ببينم
همه ي بچه ها داشتند همديگرو گاز مي زدند
آخه اين معلم شيميه ما داريم...

  60537

یارو خیلی آدم بدشانسی بوده!یه روز تصمیم میگیره که بخاطر این بدشانسیش بره که دیگه برنگرده.تو راه کاپیتان هواپیما مبگه که یکی از چرخ های هواپیما خراب شده موقع فرود خطرناکه هرکی عوضش کنه 10میلیون بهش میدیم!!!یارو هم به خودش میگه خودم میرم اگه عوضش کردم پولو میگیرم اگه نتونستم میمیرم و راحت میشم!!خلاصه همینطور که هواپیما رو هواست میره چرخشو عوض میکنه و چرخ خرابو میندازه پایین و پولو بهش میدن. خلاصه بعدش برمیگرده خونه میبینه پدرش(که خیلی هم دوسش داشته)مرده!!!از داداشش میپرسه چی شده چرا پدرم مرده؟؟!!داداشش میگه والا یه چرخ هواپیما از اون بالا خورد تو سرش کشتش!!!!!!!!!!!!!!!!!!
باور میکنید من از این بدشانس ترم؟؟؟!!!
لایک=نهههههه به نطر من از این بدشانس تر اصن وجود نداره

  60527

پسر داییم عینک افتابیشو داد گفت بزن به چشمت. زدم ، هی میگه برو اینور ، برو تو سایه وایسا ، برو تو آفتاب وایسا ، گفتم چته واسه چی اینجوری می کنی ؟
گفت می خوام ببینم تو حالتهای مختلف وقتی به دخترا نگاه می کنم اونا چشمامو
می بینن یا نه..!! :|

  60525

دیروز در محفلی دوستانه نشسته بودیم یکی از این بچه ها داشت درد دل میکرد اومدم حرفی زده باشم گفتم اره مردم این دوره چشمشون به عقلشونه(عقلشون به چشمشونه...چشمشونه به؟؟؟اه...نمیدونم همون دیگه)..
ینی دهنم یه وری شده بودا...
هیچی دیگه بقول دوستان تو خفه شی بهتره....

  60524

یه دوست دارم اونقد که از سوسک میترسه از مار آناکوندا نمیترسه
یه بار سر کلاس معلم نیومده بود معاون گفت من درس بدم (فهمیدین خرخونم؟) دیدم این حرف میزنه اعصابم داغون شد بدونه هیچ غرض و منظوری!!! سر ماژیک مشکی که باهاش مینوشتمو پرت کردم واسش نگو اینم فک کرد سوسکه یهو جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
هیچی دیگه معاون در عرض 3 ثانیه خودشو رسوند طبقه سوم منم 3 نمره از انضباطم کم شد جلو اعضای دفتر هم 3 شدم
فک کنم امسال انظبات تجدید بیارم D: