دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  63316

مکالمه من ودکترم:
من:آآآآدکترميبيني چقدعلم پيشرف کرده لامروت؟
دکتر:چطو؟
من:از2تاشکاف به اين کوچيکي ريه پيوندزدين ديگه!
دکتر:اون جاي ريه ات نيس که!!!
من:**،دکترپس جاي چيه؟
دکتر:پول واس پيوند زدن نداشتين کليه ات رودراورديم!
من: :'
دکتره بانمکه داريم ما؟داشتم سکته ميکردم خووو!

  63312

مــن یه پــسرخــاله دارم کـــه خعــلی خــوش صحــبته(بــزن به تــخته)
عــاغــا مــا یــه روز بــاخــاله ایــنا قرار بود بــریم یه مــهمونــی؛منـــم که
مــی دونستــم ایــن قــراره زیــادحــرف بــزنه,وبــاعــث آبــرو ریــزی بشه
قــبلا تــو یــه ســانــدیس محــلول خــواب آور تــزریق(طظریغ,تضریق...
کــردم و با عــشق دادم نوش جــان کــرد,بــه محــض رسیدن بــه
مهــمونی رو کــاناپــه خــوابش بــرد و اون روز به خــیرگــذشت...
بــعله یــه همچــین آدم آیــنده نــگری هستم مــن
خخخخخخخخ

  63292

یـــادش بــخیر:
بـــچــه کــه بــودم ,گــلاب بــه روتــون یه بــار جــیش کــردم
تــو تــختـــم ســـریع رفـــتم یــه لــیوان آب گــرفتــم دستم
ونشستــم رو تــختم و مــامــانمو صــدا زدم که بـیادارم
مــیترسم؛وخــتی مـامــانم اومــد یــهو لـیوان رو خــالی کردم
رو تــخــت و گفــتم:واااای مــامــان چــرا درو ایــنطوربــازمــی کنی؟
تــرسیدممممممم لــیوان از دســتم ریــخت رو تــخت!!!
امــا صــبح همــه چــی لــو رفت...
چــون ...بــی خیال همــون بــهتر که تــو افــق محو بشم با این گــذشته
ای که داشــتم!!!

  63266

عاقا يادتون مياد يكي پست گذاشته بود "من هر وقت ميبينم يكي به جاي لايك مينويسه لايم؛ ميرم نگاه ميكنم ميبينم ك و م بغل همه ميفهمم طرف بي سواد نبوده و فقط حواسش نبوده‏"‏ ؟؟؟‏... منم همچين كرمي دارم تا...
چند روز پيش داشتم تو 4جوك پست ها رو ميخوندم؛ رسيدم به يه پست كه هر چي كم و زيادش ميكردم؛ همون كلمه اولشو نمي فهميدم‏!‏‏!‏‏!‏
.‏
بعد از دو ساعت الافي؛ بالاش رو خوندم ديدم نوشته "اس ام اس آذري‏"‏ !!!!!!

  63255

يكي از اين بچه سوسول هاي پادگان رو ديدم رو تختش دراز كشيده و يه حلزون هم گذاشته رو صورتش‏!‏‏!‏ بهش ميگم چيكار ميكني؟ با عشوه ميگه: "تو TV ديدم ترشحات حلزون برا صورت خوبه؛ گفتم حالا اينجا كه نميشه محصولات عصاره حلزون رو سفارش داد؛ گفتم خودم توليد كنم‏!‏‏!‏‏"‏
منم بهش گفتم: "چند روز پيش تو تلويزيون ميگفت گرون ترين و مرغوب ترين قهوه دنيا رو از مدفوع فيل ميگیرن؛ دانشمندا فهميدن آنزيم هاي معده فيل تاثير خوبي رو قهوه ميزاره واسه همين دونه هاي قهوه رو ميدن فيل بخوره بعد خودشون گه شو ميخورن...حالا من امروز صبح يه فنجون قهوه معمولي ارزون بدرد نخور؛ خوردم...ميخواي قهوه مرغوب گرونشو تو بخوري؟‏!‏‏!‏‏!‏‏"‏
بعدش ديدم طرف تو افق محو شد...‏!‏‏!‏‏!‏

  63254

„ بچه شهرستان„
تواین سایت چندنفرهم اسم سجادداریم چون من بچه شهرستانم اینو بالای پستام مینویسم اشتباه نشه.
حالامیخواستم یه خبرخیلی خوب بدم من راه ادب کردن گودزیلاهارو پیداکردم چون توفامیلمون یکی داریم رواون تحقیق کردم میگین چطوری؟
خونمون مهمون اومده بودن گودزیلای اینابایه عروسک جیغ جیغی رفته بودرومخم هرکاری(نیشگون، فشاردادن دست، کشیدن مو وهرکاردیگه ای که بنظرت برسه) میکردم دست بردارنبود وقتی که ناامیدشده بودم ازحرصم بهش چپ نگاه کردم اونم هی برگشت دید همینطور چپ نگاش میکنم که دیدم عروسکوگذاشت زمین رفت توبغل مامانش وتاآخرمهمونی سرشو اززیرچادر مامانش درنیاورد حالامامانش فهمیده میگه هروقت شلوغی بکنه بخوام ساکت بشه میگم زنگ بزنم به سجاد، که اونم مثل مجسمه میشینه یجا. کارمارو میبینی آخه؛ قدیمامیگفتن لولومیادا حالا من شدم لولوی اون بچه
فقط شماروبخدا خواهشا هرکی این روشوبکار بردش توخاطرات بهم خبربده

  63220

سلام بچه ها؛ من يه فرمول شيميايي جديد كشف كردم...
ديروز يه تانكر آب اومده بود تو پادگان تا منبع هاي آب پادگان رو پر كنه. من رو پشت بوم بودم كه يكي صدام كرد گفت "بيا پايين يه كمك بده تا آب رو خالي كنيم‏"‏ منم ديدم ماشينه كه تانكر آب رو حمل ميكنه درست بغل ديوار ايستاده؛ منم كه حوصله ام نميشد برم دور بزنم از پله بيام پايين؛ همينجور از بالاي پشت بوم پريدم رو سقف ماشين...‏
بعدش از رو سقف ماشينه پريدم رو تانكر آب كه بيام پايين كه...‏
دمپايي ابري كه پام بود؛ سطح پانكر هم كه خيس بود؛ تازه شيب هم داشت...هيچي ديگه با پوز اومدم رو زمين‏
اون موقع فهميدم اگه دمپايي ابري با كمي تانكر و مقداري آب مخلوط كنيد صابون به دست مياد‏!‏‏!‏‏!‏‏!‏
حالا از اين داستان چه نتيجه اي ميگيري؟‏

  63218

ویــــــــــــژه خاطره ی سایلار :
یادمه 8 سالم بود .. یه چرخ خریدم 25هزار تومن.. از این کوهستانی ها ..(دهه هفتادیا میدونن) .. خیلی ذوق داشتم .. چند روزی دستم بود .. یه بار که رفتم نونوایی ازم دزدیدنش ..(زدم تو سر کارلوس کی روش..مگه نگفتم مواظب چرخ باش؟؟) بعد رفتم پیش عموم (همون که گفتم 40 ساله معتاده).. داشتم گریه میکردمو به عموم میگفتم چیکار کنم حالا ؟؟ بهم گفت چرختو کجا دزدیدن؟؟؟ گفتم دمه نونوایی ؟؟ گفت بیا تا بریم تا یه جایی و برگردیم.. میدونم چرخت کجاس؟؟ منم که خرکیف شده بودم .. دستمو گرفت رفت دم در یه خونه ای .. با لگد زد در رو باز کرد .. بعد یه آدم سیبیلی اونجا بود... یه مشت زد توصورتش که رفت هوا .. با برفای سال بعدش اومد پایین ..(در همون حین من یه تف لامصبی ویژه سایلاری هم انداختم تو صورتش).. گفت لامصب از همه میدزدی ..از خانواده منم میدزدی؟؟ اونم میگفت داش منوچ (منوچهر) چی داری میگی؟؟ کدوم دزدی؟؟ گفت چرخی که دم نونوایی دزدیدی رو میگم؟؟
سیبیلیه گفت هااان إإإ از شما بوده .. بخدا شرمندتم داش منوچ ..نمیدونستم ماله بچه داداشته .. رفت از تو زیر زمین چرخمو آورد .. آقا مث یابو یورتمه میرفتم من ..
لامصب عموم آمار همه رو داشت .. یه شهر ازش حساب میبردن .. ولی الان ....
(عزیزان اصفهانی .. همشهریای گلم .. اگه چیزی گم کردین یا احیانن دزدیدن ازتون .. به من بگید واستون پیداش میکنم ) زهر مار نخند .. نکنه هوس تف کردی؟؟؟هان؟؟؟بندازم؟؟؟

  63217

آخ یادش بخیر ... مامانمون ناخن هامونو میگرفت .. از ته ته هم میگرفت.. لامصبو ... بعد پرتقال میخوردیم .. چقد میسوخت .. نه؟؟؟؟

  63216

کیا یادشونه (پسرها) .. دوران دبستان ... سرمون رو کچل میکردیم..بعد دست میکشیدیم رو سرمون که به قول ما (تیک تیکی) بشه .. بعد مث خر کیف میکردیم..
تازه از بعضی ها پول میگرفتیم که اجازه بدیم دست بکشن رو سرمون

  63204

ی روز قرار بود با رفیقم بریم بیرون بارون میومد شدید واسش اس دادم اگه چتر داری بیار اینم برداشته چتر خواهر هفت سالش اورده صورتی با گلای بزرگ قرمز و کلی عکس باربی دیدیم دیگه چاره ای نیست گرفتیم رو سرمون دونفری
الان که بهش فک میکنم احساس خشنودی میکنم که موجبات شادی و خنده ملت و فراهم کردیم
بعد از این همه تحریم و گرونی و پراید و پسته مردم به این خنده و شادی احتیاج داشتن

  63182

گفت و گوي كاملا" جدي بين من و خواهرم:
اون: مربي تئاترمون قبلا" دستش تومور داشته..:(
من: تومور مغزي؟
اون: نمي دونم..اونشو نگفت!!
:|

  63171

اقا ساعت 2 شب با لباس خانه تو خیابون با ماشین داشتم میرفتم گاز بزنم سنگ رفته بود لای اج لاستیک ماشینم منم بدم میاد از اون صدای تیک تیکی که میکنه اومدم پایین رفتم درش بیارم در حال جستجو بودم که مامور یگان ویزه نمیدونم اون وقت شب از کجا پیداش شد اومد جلو منم از هولم یک احترام نظامی جانانه ای بهش گذاشتم که بنده خدا از خنده یادش رفت برای چی اومده بود به نظرم با خودش گفت این خوله و رفت

  63170

رفیق ما ساعت 9:45 اومده سر کلاس :|
بعد استاد همون دم در نذاشت بیاد داخل
گفت: نمیشه بیای :| بیرون وایسا
دوستم:چـــــــــــــــرا استاد؟
استاد:ساعت نداری ؟
دوستم:استاد یعنی این همه آدمی که قبل من اومدن ساعت داشتن؟؟؟ :| بعد یهو موبایلشو در اورد گفت بفرما استاد گوشیم ساعت داره کارت باهاش راه میوفته؟ :)
حال برم بشینم !!!
=)))))))))))))))))))
عمرا بتونید کلاس رو تو اون لحظه تصور کنید =))))

  63160

خونه فامیلا دعوت بودیم خودشون رفتن بیرون ما که می خواستیم بریم بازار در وقفل کردیم رفتیم حالا زنگ زدن ما پشت دریم ما هم گفتیم برید خونه همسایه ها
بعدا ز 10 دقیقه ما رسیدیم من کاملا(کاملن) ریلسک رفتم زنگ خونشون رو زدم و اینک همراهان در حال گاز گرفتن در و پنجره بودن و راستی نشونی افق دقیقا کجاس اخه من هنوز فکر کنم گم شم تو راهش