هنوز یادم میاد حالم بد میشه اه اه
یه روز صبح رفتم مسواک بزنم هنو گیج خواب بودم دیدم مسواکم خیسه (تصورشو بکنید چه حالی داشتم) مجبوری از مسواکم زدم و رفتم دانشگاه.
کل روز فکر کردم یعنی کی از مسواک من استفاده کرده
کلی هم نقشه ریختم که حالشو بگیرم مثلا مسواکشو بندازم تو توالت بعد همونجوری بذارم سر جاش
بعد از کلی پرس و جو فهمیدم کاره بابام بوده وقتی برگشت خونه هنو از در نیومده تو شروع داد و هوار که چرا از مسواک من زدی گفت برو مسواکا رو بیار یعنی لحظه ای که رفتم دو تا مسواکا رو برداشتم و با دقت نیگا کردم نتونستم از دستشویی بیا بیرون
فکر میکنید چی شده بود؟
بعله من اشتباهی از مسواک بابام استفاده کرده بودم
خاطرات خنده دار
آغا دیروز داشتیم تو حیاط دانشگاه راه میرفتیم که بریم سر کلاس دیرم هم شده بود این استاده هم ازین گند اخلاقا بود همینجور که داشتم میرفتم گوشی note 2(الان فهمیدین که note2دارم) پام گیر کرد به یه آهن با موخ رفتم تو زمین یه مشت دخترم داشت به ما میخندید حالا دخترا هیچ گوشیم داغون شد.
به همراه مخاطبه خاص رفتیم مغازه خرید
فروشنده برگشت به مخاطب گفت عاقاتونه
گفت نه بابا خدا نکنه
بعد به من گفت خیلی اذیتش کردیا از دستت شاکیه
گفتم قول میدم تورو اذیت نکنم
هیچی دیگه الان
مخاطبام خود به خود تعویض شدن
----- (~~~) <هر روز ظهر كته!!> (~~~) -----
يادش بخير...
يادم نمياد كلاس چندم بودم؛ يه درس تو كتاب ادبياتمون داشتيم كه قسمتي از داستان "بينوايان" بود
عاقا معلممون هم به بچه ها گفته بود نفري يه صفحه بلند بخونيد بريد جلو؛ كه من يهو متوجه شدم بغل دستيم خواب خوابه...
يواش كتابشو از زير دستش کشيدم بيرون و با نظرافت؛ بالاي هر جاي درس نوشته بود "كوزت" (نام يكي از شخصيت هاي داستان) يه خط كوچيك كشيدم جوري كه حرف "ك" تبديل بشه به "گ"...!!
عاقا بچه ها خوندن و خوندن تا رسيد به من؛ منم خوندم و نوبت بغل دستيم شد... يكي با آرنج زدم به پهلوش و گفتم: "اوهوي...فلاني؛ بخون"
اين بدبخت هم شروع كرد به خوندن. يكي دو خطي خوند؛ بعد يهو گفت "گوزت" !
زززااارررت همه زدند زير خنده!
يه نگاه به جمعيت انداخت و دوباره شروع كرد به خوندن. دوباره چند خطي خوند؛ يهو گفت "گوزت"
دوباره زززااارررتتت همه زدند زير خنده...
خواست به معلم بگه "اينا چشونه ميخندن؟!" كه ديد معلم بدبخت داره اشك زير چشماشو پاك ميكنه از بس كه خنديده!!
حالا نكته خنده دارش اينه كه دوباره چند خط خوند؛ يهو گفت "گوزت" !!!
عاقا دوستم اس ام اس داده با شماره غریبه
امیر عباس جان این خطه جدیدمه قبلیرو پاک کن
منم اس ام اس دادم شما
زد من محسنم خیلی مردی که منو نشناختی
خوب آدمه ( بوووووووووووق ) من چه بدونم تویی ؟
عصر کار بودم،سر پرستارم قبل رفتن صدام کرد گفت:
امروز ساعت 3 یه آقایی از شرکت میاد واسه کنترل تجهیزات میاد، کت وشلواری ،خوشتیپ،باشخصیت،
عینکی،قد بلند، یه پسر جوونی هست....
(حالا قیافه من اون لحظه ،البته تو دلم :-))))))))))))))))))))))))))))))) باخودم گفتم،مهندس پزشکی هم هستش!!!1)
بقیه حرفشو زد .عصر شد...
حالا من هی منتظر ،این چرا نمیاد..خلاصه دیرتر یکی زنگ زد
همکارم درو باز کرد،
یه آقایی بود با یه آستین کوتاه سبز ،وشلوار لی مشکی
بدون عینک و کت وشلوار، و نه آنچنان خوشتیپ!!!!
گفت اومد دستگاها رو ببینم...
و من در اون لحظه:-((((((((((((
اخه یکی نیست به این سرپرستار ما بگه،خانوم چرا میخوای آدرس بدی ، اشتباهی میدی؟
دل بچه مردمو الکی خوش میکنی؟؟؟!!!!!
هیچی دیه،دریک لحظه تمام توهمات فانتزیم پودر شد رفت هوا.!!!!
سر کلاس فیزیک یکی از بچه ها سکسکه اش گرفته بود.
بعد معلمم براش منفی گذاشت و بیرونش کرد و نزدیک بود بزنه تو گوشش....
این یارو هم کپ کرده بود....
یهو معلممون مهربون شد گفت سکسکه ات خوب نشد؟!!!!!!
بچه های کلاسمون یه عادتی دارن وقتی یکی یه چیزی میگه که احساس میکنه خیلی بامزس همه ادای خندیدنو در میارن مثلا
هووووووووووووو ها ها ها
یه روز سر کلاس شیمی همین اتفاق افتاد معلممونم گفت: چه خبرتونه؟ اپرا گاوه؟؟؟
خولاصه ههمونو فرستاد افق :|
معلم شیمیمون هر سوالی میپرسید اشتباه جواب میدادیم!
بعد گفت شما ها چرا اصن نمیخونید؟؟
ما هم گفتیم عاقا ما بلدیم فقط غلط میگیم ریا نشه.
معلممونم گفت خوشم میاد توی امتحان ها هم اخلاص دارید!!
یه پسر خاله گودزیلا دارم
پارسال رفته بودیم یزد یه یخچال گود بود
حدودا سه چهار متر عمق داشت!!
این گودزیلا هم هی ورجه وورجه میکرد
خواهرمم گفت علی اینو بگیر بیفته اینجا خرج اورژانسشو ما باید بدیما!!
محبتتون تو حلقم!!
یادمه دبستانی که بودم همیشه موهام بلند بود
بعد هر وقت ناظممون گیر میداد میگفتم سینوزیت دارم :دی
یه دفعه ناخونامو کوتاه نکرده بود گفت نکنه ناخوناتم سینوزیت دارن؟؟
خخخخخخخ
يه دفه سر كلاس استادمون داشت از هر كس ميپرسيد اخرين فيلمي كه ديديد چي بوده بعد از من پرسيد گفتم كلاه قرمزي و بچه ننه! يه دفه كلاس رفت رو هوا!! خو چي كار كنم اخرين فيلمي كه ديديم اين بود ديگه!نه خير از سن و سالمم خجالت نميكشم! تازه كودك درونمم خيلي هم فعاله! خخخخخخ
----- (~~~) <هر روز ظهر كته!!> (~~~) -----
***اندر احوالات من***
(مكالمه اس ام اسي من و مادرم)
مامانم: وقتي بچه بودي غذا نميخوردي؛ غذات رو خودم خوب ميجويدم؛ له له كه شد به زور ميكردم تو دهنت...
من ¤_¤ : چچچييي؟ حالا بزار برگردم؛ اگه تو غذات تف نكردم! حالا ببين...
مامانم: شنيدي؟ غضنفر هرچي ميگه ازدرددلش ميگه!
خخخخ غذاي تفي خور
من: خودتي خودتي خودتي خودتي خودتي خودتي...
مامانم: تازه يه چيز جالبتر بهت بگم؛ وقتي غذا رو تو دهنت نگه ميداشتي؛ با انگشت ميزدم پشتش حالت تهوع بهت دست ميداد مجبور ميشدي قورتش بدي ^_^
----------------------
من 0_0 هااان؟؟!!!...دوستان من چند دقيقه سكوت ميكنم
(به جون خودم عينا كپي-پيست كردم)
----- (~~~) <هر روز ظهر كته!!> (~~~) -----
يادمه زمان طفوليت؛ اون موقع كه رپ فارسي تازه مد شده بود و هنوز كسي درست با اين سبك آشنا نبود؛ با بچه هاي محله مون يه بازي ميكرديم كه هر كس ميباخت به عنوان مجازات براش اسم هاي خنده دار انتخاب ميكرديم و تا آخر بازي هم با اون اسم صداش ميزديم... (اسم هايي از قبيل: سوسك دستشويي؛ سالاد اسهال و...)
بعدش روال بازي هم اينجور بود که اگه يكي ميباخت؛ بقيه دور هم جمع ميشدن و يه اسم براش انتخاب ميكردن ولي به طرف نميگفتند چه اسمي انتخاب كردند. بعد يهو وسط بازي با اون اسم صداش ميکردند...
تا اينكه يه روز يكي پيشنهاد داد كه از اسم خواننده ها استفاده كنيم. عاقا از بد روزگار همون روز من اولين كسي بودم كه باختم!!
عاقا كميته داوري دور هم جمع شدند و براي من يه اسم انتخاب كردند؛ بعد يه 10 دقيقه اي گذشت؛ يهو يكي داد زد "ساسي مانكن؛ بيا توپ رو بگير!" و همه "هر هر" زدند زير خنده...(طبق معمول)
منم رفتم توپ رو گرفتم و محكم زدم زمين و گفتم: "اصلا من ديگه بازي نميكنم...شما داريد جر ميزنيد!...قرار شد اسم خواننده انتخاب كنيم؛ سوسيس مانكن چيه ديگه؟!!!!"
خخخخخخخ
البته اينم بگم بجز هموني كه اين اسم رو انتخاب كرد؛ كس ديگه اي نميدونست "ساسي مانكن" كيه يا چيه!!
بععله همچين آدمايي بوديم ما...
تلویزیون داشت یه مدرسه رو نشون میداد که توش جشنواره غذاهای سنتی برگزار شده بود حالا غذاهاشونو داشته باش
سالاد ماکارونی-لازانیا-پیراشکی-ماکارونی با طعم های گوناگون-پیتزاو...
یعنی سنت گرایی بعضی از دوستان تو لوزالمعده جاستین بیبر!!!
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 17430
کل بازدید: 512653683