دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  87267

تو اتاق مدیرم بودم میخواستم بیام بیرون هول شدم پشت در که رسیدم در زدم .فکر کککککککککن داری میری از در بیرون در بزنی.برگشتم مدیرو دیدم ،دیدم درحال گاز زدن میزشه منم ک تگفتن نداره فقط دعا دعا میکردم بیرونیا صدای در رو نشنیده باشن

  87262

یه چن وقته جلو خونمون یه نونوایی بربری افتتاح! شده که یه خانومی ادارش میکنه.ما هم بیشتر خواهر کوچیکمو میفرستیم برا خرید.8سالشه بچه.دیروز با کله اومده خونه میگه مامان مامان فهمیدم اسم خانوم نونوا چیه از رو دیوار نونوایی خوندم.پرسیدم خب چیه؟؟؟با یه ذوقی در حد بوندسلیگا گفت:پروانه کَسَب!!!!!
من ومامانم :) :)
امور اصناف کشور :! :!
.............................

  87246

یکی ازافتخاراتم اینه که تونستم یه جوری ای آژیریخچالمونوخراب کنم (^_^)
دیگه روزاو شبها وحتی نصفه شبها هم میتونم باخیال راحت هرچقدرمیخوام دریخچال وایسم
لامصب تامیومدی.یه کم تویخچالوببینی همه روخبردارمیکرد
حقش بودخفش کردم...(^___^)
فقط خداکنه مامان نفهمه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  87233

دخترخالم که کوچیک بود هسته گیلاسو کرده بود توی دماغش،مامان بزرگم پرسید چی شده؟خالم که عصبانی بود و دنبال دفترچه بیمه بود تا دخترخالمو ببره دکتر، محکم زد پس کله ی دخترخالمو گفت این ذلیل شده هسته گیلاسو کرده توی بینیش.
فک میکنین اون لحظه چی شد؟دیگه لازم نبود ببرنش دکتر،چون خالم با ضربه ی کاریش باعث شد هسته از دماغش بزنه بیرون:)

  87215

k : E @@@@@
‏ هنوز هم یادمه ،رفتم پیش مامانم اشک پر چشمام بود ،گفتم مامان حلالم کن من یه بیمار عجیب گرفتم مامانم اشک اومد پر چشماش گفت چی شده پسرم گفتم مامان هر وقت نگاه میکنم پنبه تو نافم میبنم ،هیچی دیگه زد تو سرم گفت خاک برسرت ترسوندیم ،اون پنبه ها مال لباستن پاشو گم شو جلو چشام نبینمت منم با شادی خنده از جلو چشمام گم شدم

  87196

k : E @@@@@
یادش بخیر صبح زود پا میشدیم بریم مدرسه مثل الان که آب گرم آماده نبود باید میرفتی تو حیاط با آب یخ دست و صورتتو رو بشستی ، لامصب آب یخ که بهت میخورد میشدی قهرمای دو صد متر چنان تا کنار بخاری میدویدم ،خودمو بهش میچسبوندم ولی به زور ازش جدام میکردن میفرستادنم مدرسه

  87185

مخاطب خاص دوستم بعد دوسال دوستی بادوسم کات کرد دوست منم ازاوناییه ک نمیذاره کسی حقشو بخوره نه گذاشت نه برداشت ظهر همون روز پاشد رف دم خونه طرف یه سنگ ن ن ن یه آجربرداشت درشونو کوبید کوبید تا مامان پسره اومد بیرون دوسمم گف ب سعید بگو بیاد بیرون.سعیدم ازترس خونه قایم شده بود.اینم چن تا نفرین آبدارپیش مامانش نثارش کردورف.دوست پردلوجراتو حال کن!!!!!!

  87166

جاتون حسابی خالی رفته بودیم بازار تبریز!! حسابی گشتیم دیگه از خستگی داشتیم می مردیم رفتیم تو یه بانک که مثلا اب بخوریم اقا از شانس ما شیرابش از اینایی بود که دکمه دارن فشار می دی اب بالایی میزنه بیرون!! مام دیگه از تشنگی داشتیم هلاک می شدیم سریع دهنمونو یه متر باز کردیم و هدف گیری کردیم ..یادش به خیر با چه بدبختی تونستیم اب بخوریم!! حالا به کنار که دماغمون بیشتر از دهنمون ابیاری شد!! :))
همین که دیگه سیر شدیم یه اقاهه اومد با یه حالت خاصی لیوانای یه بار مصرفو که اونطرف رو دیوار اویزون بود نشونمون داد و رفت...یعنی نابود شدیمااا نابود..
دیگه تصمیم گرفتم بانک نرم!!
لامصب خفت تا چه حد؟؟!!

  87136

خاطره کنکوردادن بنده:
سرجلسه کنکوردوستان دیرینه دوران دبیرستانم که چندسالی میشدندیده بودمشون رودیده بودم سلام وروبوسی واینا دوستم ازم میپرسه سیدجان من مطمئنم توپایین ده هزارمیاری!!
منم توفکرم بخودم میگم اره جون عمم به زورقهر ودعوابا پدرجان ودررفتن اززیرکار فقط وفقط دوهفته درس خونده بودم اونم چه درس خوندنی یک ساعت مطالعه که تویک دستمون کتاب ودست دیگمون اسمس نوشتن وپنج ساعت استراحت وگشت وگزارتوشهر
اصن میبینید برج استرس بودم چون سرجلسه اشتباهی بجای مدادفشاریم خودکاربرده بودم موقع پخش کردن دفترچه هاهم باخیال راحت دفترچه رو دودستی گرفتم انگارمیخوام کتاب قصه بخونم
حالاروزی که قراربودفرداش کنکوربدم هفت ساعت سرزمین آبیاری داشتیم

  87131

هی بچگی!.!یادش بخیر
بچه که بودم مرغ وخروس داشتم کله ی مرغرو میگرفتم میبردم جلوی مورچه ی نگون بخت به مرغه میگفتم بخور،بخوردیگه این غذای اصلیته چرا نمی خوری دوس نداری !
نمی دکنم چرا مرغ وخروسام نمی مردن!!!!!
خودتییییییییی

  87129

توروخدا بخونیدخاطره کنکوردادن بنده:
صبح ساعت شش پدرم منوازخواب بیدارم کرده میگه پاشوزود بروکنکورتوبده یکم زودبیاکه کارداریم توباغ، این ازخونواده ما
حالاماکنارخیابون مگه کسی سوارمون میکنه شانسی یه کسی تایه جایی رسوندولی تاجلسه دوکیلومترراه مونده بودروزجمعه شهرمون میشه شهرارواح هیشکی نبودمجبورتااونجادویدم حالارسیدم دردانشگاه میبینم همه باخونواده اومدن بعضی دخترابا نامزدشون حالاچندتاشون موقع ورودبه جلسه گریه میکردن دست تکون میدادن باورکنیدروبوسی هم میکردن خلاصه فضای عاشقی بود فقط من بودم که دوکیلومترراهوعین خردویده بودم نفسمم تودهمنم جانمیشد
انقدربیخیال باهن هن کنان کارتمونشون دادم که همه شاخ دراوردن میگفتن انگارنه انگارکه کنکورداره
خوب چیکاکنم خونوادم اینجوری بارم اوردن سوسول مامانیم نکردن
توروخداضایع نشم لایک کنید

  87116

اغا دوستم بعد از ساليان دراز لپ تاب گرفته هركي بهش ميگه سيستم داري؟ميگه نه لپ تاب دارم!

.
.
.

.
شوما هم از اين دوستان داريد؟
لايك:بعععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععله

  87102

یکی دیگه از کرمهایی که همیشه میریزم اینه که وقتی از آسانسور پیاده میشم درشو نمیبندم یا اگه بسته شه جلوش یه چیزی میذارم که بسته نشه تا اون پایین یا بالایی ها همش منتظر باشن که آسانسور بره بالا یا پایین
در کل مرض دارم...روزم بدون کرم ریختن شب نمیشه:D

  87086

عاقا مامانم تو کلمن اب با یخ میریزه که انقدر سر یخچال نریم ولی لیوان رو هی از پیشش میگیره هی مجبور میشیم بریم بیاریم امروز حال نداشتم لیوان بیارم شیرش رو کردم تو دهنم چشتون روز بد نبینه یه عنکبوت رفت تو دهنم من از همه جا بی خبر حس کردم یه چیزی تو دهنمه بعدش یه حس درد شدید کردم همونجا اب نخرده رو ریختم دیدم عنکبوته حالا قیافه من رو حدس بزن........ الان بشدت زبونم باد کرده و درد میکنه ولی بروم نمیارم که گیر بدن بریم دکتر خلاصه این که عنکبوتی که داری این متن رو میخونی دیگه نزدیک من نشو که بد میبینی -_-

  87083

اون زمونا که از اين نوشابه شيشه اي ها بود يه روز خواستم يه شيشه که اضافه اومده بود رو بذارم تو در يخچال ديدم بلنده و جا نميشه.

درش آوردم يکمش رو خوردم دوباره گذاشتم، در کمال تعجب ديدم نه، بازم جا نميشه!
من:|
نوشابه :>>