دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  22566

چند سال پیش با دوستام رفتیم شمال.حساب کن ساعت 6 صبح راه افتادیم، 23 ساعت بعد خونه بودیم....دلیلشم این بود تا شمال رسیدیم دیدیم داره بارون میاد برگشتیم.
خدا ووکیلی سفرو داشتی.....اینم یه نفر سفر اضافه شدن به سفرای مردم
بدبختی ما رو نگا....

  22481

تجربه به من ثابت کرده هرچی مطب یه خانوم دکتر دندونپزشک شیکتر باشه و خودش هم هرچه زیباتر و باکلاس تر باشه و ملیحتر لبخند بزنه وحشیانه تر کارشو انجام میده...ایندفه میخام برم پیش یه دکتره مرده و کچله و چاقه ومطبشم دربو داغونه.

  22477

خواهرم و دختر داییم پشت کنکوری هستن
پارسال نتیجه هر دوتاشونو
من گرفتم اما امسال هیچکدوم
حاظر نیستن من اینکارو بکنم
آخه پارسال انقد اذیتشون کردم
نمیدونید چه حالی میداد وقتی ازشون میپرسیدم رتبت دقیقا چن بود؟
وای که چقد بد جنسم:))))

  22476

یه روز تو محوطه دانشگاه نشسته بودم یه دختره داشت چب چپ نگام میکرد گفتم مشکللی داری؟
اومد گفت بیشعور کثافت خجالت بکش برم به حراست دانشگاه بگم
من:0
واقعا حال این دخترا نگران کنندستا!

  22413

چن وقت پيش بابابزرگم فوت كرد...بعد من ي پيام تو گوشيم داشتم ب اين مضمون(به یارو میگن طاقت شنیدن خبر بد داری ؟میگه آره ، گفتن بابات مرد!گفت: خاک تو سرت فکر کردم یارانه ها رو قطع کردن!آقا من اينو فرستادم برا عموم...گفتم حالا كلي كيف ميكنه.بعد از اينكه فرستادمش،تازه فهميدم امروز چهلم بابابزرگم بوده و چ غلطي كردم.....خلاصه تا ي ماه دور و بر خونه عموم آفتابي نشدم.....

  22396

من توی مدرسه جزو اون هایی بودم که وقتی برق میومد نعره میزدم صلوات میفرستادم.
محض اینکه ده ثانیه ام که شده وقت کلاسو بگیرم !!

  22371

دوران راهنمایی
یه معلم بد اخلاق
داشتیم که ازش خیلی میترسیدیم
یه روز تصمیم گرفتم حالشو بگیرم
رفتم پودر گچ پای تخته سیاهو برداشتم و یه ضربدر کشیدم رو صندلیش گه اومد نشست روش و یه ضربدر افتاد رو شلوار سیاهش
وقتی تو کلاس راه میرفت بچه ها خندشون میگرفت که یهو عصبانی شد و چشمتون روز بد نبینه؛؛؛

  22333

قدیما یادش بخیر تو کل مهمونی دنبال یه بازی بودیم که انجام بدیم.
تا بازی پیدا میکردیم و میاومدیم انجام بدیم میرفتیم خونه.

  22325

ميخواستم جاروبرقي بكشم و در حينش آهنگم بگوشم!
ام پي 3 مو روشن كردم شروع كردم با جديت تمام جارو كشيدن
بعد 5 دقيقه مامانم زد رو شونم ديدم اينجوري :| نگام ميكنه
هدفونو در آوردم گفتم ، جانم مامان !
گفت جارو خاموشه

  22274

یه بنده خدایی هدفون مدفون میفرشون تعریف میکرد:
یه روز به یکی یه هدفون فروختم بعد چند روز اومد گفت سوخته یکی دیگه میخوام براش مدل هارو اوردم یکیو انتخاب کرده وقتی خواست تستش کنه گوشیشو دراورد و گفت اتفاقا اون یکی رو هم به همین زدم که سوخت!
من :O!!!!!

  22244

اعتراف ميكنم بچه كه بودم اگه از دست كسي ناراحت ميشدم هروقت ميخواست بره حموم قبلش ميرفتم شامپو رو كف حموم خالي ميكردم كه بيفته مرگ مغزي شه

  22243

چندسال پيش از رو بيكاري با دوستامون يه بازي راه انداخته بوديم ميرفتيم تو يه محله و هرشب نوبت يكيمون ميشه كه با لگد بزنيم به در خونه ها بالخره نوبت به من رسيد از شانسم يه درتخته اي قديمي بود يه لگد محكم زدم در افتاد منم افتادم تو حياط خونه مال افغاني ها بود بيچاره ها همينجور داشتن نگام ميكردن يهو يكيشون حركت كرد منم هول شدم داد زدم و دويدم بيرون،تا الان دوستام به خاطر اون شب سوژم ميكنن

  22108

یه بار تو تاکسی از سر حجب و حیا خودم چسپوندم به در نخورم به دختره
دختره گفت آقا این مسخره بازی ها چیه درست مثل آدم بشین دیگه :/
آدم نمیدونه باید چیکا کنه ... بد معضلی شده ...

  22093

خاطرات لو رفته ی بیل گیتس...
آقا من یه روز یه تخم مرغ خریدم،شانسم زدو جوجه شد.بزرگش کردم.واسم تخم گذاشتو پولدار شدم.دیدم زیادی سود داره اگه ادامه بدم و تابلوبشم دست زیاد میشه،واسه همین مایکروسافتو زدم که کسی نفهمه من مرغ داری دارم.

  22075

به بابام میگم میخوام برم خارج.میگه با کی؟
میگم با یه همراه خوب،همون که تو خونه هم با منه.
دو تا کشیده نر و ماده خوردم.
میگم چرا میزنی؟
میگه خونه میاریش هنوز محرم نشده؟
میگم بابا همراه اولو میگم.
دو تا دیگه هم زد.میگم چرا باز زدی؟میگه چون مثله آدم نمیگی.
گذاشتم رفتم کوچه و کلا به این نتیجه رسیدم که خارج خوب نیس.مملکت به مغزم نیاز داره.