دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  33651

دیروز داشتم با داداشم ک 9 سالشه بازی میکردم.یهو فیلشو برداشتم گفتم واااای فیل من خیلی قویه. با صداش همه ی حیوونات کر میشن.1ثانیه نشد جواب داد:اژدهای من قویتره وقتی میگوزه همه حیوونات لال میشن....
هیچی دیگه .از دیروز تا حالا دارم به یه جواب درست و حسابی فکر میکنم.کم اوردم

  33647

نصــف شب از خواب پریــدم .....
یه "دو هزار پا" داشــت روی سینم به صورت کاملا تاکتیکـــی با فرکانس ثابتی حرکـــت میکرد ،
مارو میگی .....!!!!
بلللللللند شدم رو هوا با یه حرکت فیلیپینی همینجور که داشـــتم دور خودم می پیچیدمو به لباســام چنـــگ مینداختم در اتــاقو وا کردم پریــــدم تو هــال ،
( ینـــی تو اون لحـــظه اگه لینچــان و جـــت لی و جکــی چان با هـــم میریختن ســـرم ، ازم کتک میخـــوردن ، اصــن کنترلمو کامــلا از دست داده بودم ) .
یه هـــاله ی ضعیفی از نور تو یه قســـمتی از هـــال افتاده بود
مثه یوز پلنــگ خودمــو رســوندم اونجا دیـــدم یه چیزی چسبیده به شلوارم
مارو میگییییییی؟؟؟
با تمام قدرت با کـــف دســت با پشــت دســت با مشت با آرنج همـــینجوری داشــتم میکوبیــدم به پام
حالا منه بد بخت هم دســتم درد گرفته بود هــم پام ازون طرفم داشـــتم زهره ترک میشدم
فکر میکــردم این پاهــاش گیر کرده تو شــلوارم واســه همـــین کنده نمـــیشه
آقا دورخیز کـــردم با پا رفتم تو دیوار تا له بشه
دو سه تا غلتـــم روی زمین زدم تا کامــلا پرس بشه
یــــنی حرکاتـــی کردم که یه گونگ فو کار حرفه ای از انجامـــش عاجزه :دی
بعد از اینکه خودمـــو آش و لاش کردمو دهن دستو پام ســرویــس شــد
مامانم با ترس و لرز و هول ولا اومــدٍ میگه:
"کوش کوووووش؟؟؟"
گفتم : کی کوش؟؟
مامنم: دزده دیگه
من: دزده کـــدومه یه هـــزار پا به شلوارم چسبیده بود کشـــتمش
پریــدم چراغو روشــن کردم که دیـــدم بدبخت پرس شـــده
خوب که زوم کـــردم دیدم اههههههههه اینکــه هزار پا نیست
مـــارک " آدیـــداس " بود که روی شـــلوارم دوخته شـــده
مــامــانم: »» پسـراری مردم آپولو هوا میکنن پســر من خووول شده :|««««
تا چنــد روز بعدش دســت و پام درد میکرد¯\_(ツ)_/¯

  33590

آقا من دانشجو ام بعد تنهایی ی اتاق گرفتم ی پیرزنه هم صابخونمه .چند روز پیش اومده در اتاق منا زده ی ساعت دیواری دستش بوده گفتم بفرما مادر کاری از دستم بر میاد میگه ک بیا این ساعتا تنظیم کن رو ساعت قدیم آقا منا بگی ی لحظه هنگ کردم انقد عرق ریختم و آخر نفهمیدم باید ساعت چند بذارم .آخر نگاه کردم ب موبایلم و با ساعت خودم تنظیم کردم دادم بهش ..........
کلی حال کرده بود ک تنظیم شده

  33587

هفـــت سالــــم بود با مامـــنم رفته بودم بیــــرون واســـــه خرید
حالا اینـــش که چطو گــم شــــدم بمـــونه!!!!
مــــارو تحویل کلانتری دادن گفـتن: این پســـره گم شـــده
مـــنم اینههههههــو این یتــیما یه گوشـه کــــز کــرده بودمــــو گریه میـــکردم و میــگفتم:
"مــن مامنمو مــوخووام"
یه ســـــربازه اومد پیشـــم گف: پسر جون اسمــت چیه ؟؟؟؟؟
من : مانــــــــــی :"(
ســـــــرباز: ببین مانــــــی جان ما مامنتو پیــــدا میکنیم اگه قول بـــــدی گریه نکنــــی و به سوالام دٌرس جواب بدی
من: باشیییییییییی :"(
سرباز: مانـــی جان خونتون کجــــاس؟؟؟
من : پهـلو خونه ســـارا اینا (دخمل همسایمون)
ســـربازه :|
ســــــربازٍ :نــه منظورم اینکه کــــدوم خیابون؟؟؟
من: خیابون ســــــارا اینا :"(
باز ســـــــربازه :|||
یکــــــی دیگه اومـد بنظر ســــرباز نمیومد گف: بذا خودم ازش بپرســــم
پســــر جان خونه ســــارا اینا کجاس؟؟؟
مـــن : پهلو خونه مــــا :"(
یهو کل ملت ا خنده کف کلانتری هیلیکوپتری زدن
الان که فک میکنــم میبینـم ا همـون بچگــی هــم فقط بدرد این میــخوردم موجــبات خنــده و شــادی دیــگرونو فراهم کنم :|

  33586

یادش بخیر
دبیرستان که بودیم اگه تو کلاس ناخاسته صدای گوشی یکی از بچه هامون در میومد کل کلاس به صورت کاملا خود جوش بلند بلند سرفه میکردن که صدای گوشی گم شه
بعد چند ثانیه یکی میگفت : ماشین حسابای امروزی صدا شون خیلی زیاده ها!!!!!
بعد اون یکی میپرسید رم هم میخوره؟
اون یکی از ته کلاس جواب میداد دو سیمکارتست!!!
بیچاره معلما
نمیدونستن گوشیو بگیرن ؟ کلاسو ساکت کنن؟ یا اینکه نزارن وقت کلاس بره ؟
اخی ی ی ی.........

  33571

یه شب تو قهوه خونه نشسته بودیم صاحب قهوه خونه اومد واسه اینکه به ماحال بده قلیون مخصوص خودشو واسه من و عرفان چاقید و خودشم اومد نشست...
تازه داشتیم باهم رفیق میشدیم که یهو در باز شد یه مرد خیلی گنده اومد تو عرفان برگشت گفت این گودزیلارو ببینین من اومدم خود شیرینی کنم با صدای بلند خندیدم یهو علی اغا با چک خابوند بیخ گوشم گفت کصافطا به بابای من توهین میکنین؟؟؟گم شید بیرون...
من:-((((
عرفان:-)))))
قلیون دو سیب:-)))))
هیچی دیگه گفت یه باره دیگه اینجا پیداتون بشه میشکنم پاهاتونو...

  33568

پری روزی از کــــــوه برمیگشـــــتم
یه مقـــدار ســــــرو وعضم ژولیده پولیـــــده بود بغل خیابون وایســــــاده بودم
دیدم یه خانــــــــوم سانتی مانتال ســــــوار پرادو وایســــــتاد, بوق زد !!!
گفتم بفرمایید...؟؟؟! !!
گفت: ســــــــوار شو بریم...!!!!!
منم که قند تو دلـــــــم اب شــــــده بود
ســــــــوار شــــــدم
گفتم حالا کجا بریــــــــم؟
گفت: میریم خـونه مــــا :|
انگار داشــــــــتم خواب میدیدم
خلاصه رفتیم در خونشـــــــون
گفت پیاده شـــــو بریم داخل!
وقتی رفتیم داخل, گفت همینجا روی مبل بشـــین تا بیام...
که یهو خانومــــه داد زد: نیمــــــــــــ ا... پسرم بیا!!
پســــــــره که اومــــــد خانومه گفت نیما...مامان, به این نگاه کن؛ اگه درس نخونی میشــــی یکی مثل این ,بچه سوسول ,انگل جامعه,صب تا شب تو خیابونا الاف!!!!
بعد گفت: بیا این 5000 تومنو بگیر بــــــروووووووو...!!! :|

  33567

من سرکارم اومدم 4جک حالا تصورشو بکنین اتاق پر از ارباب رجوع ........... منم اخم کردم نشستم پا سیستم که مثلا دارم کار انجام میدم :)
یهو با صدای بلند زدم زیر خنده :(
ارباب رجوع00
ریاست محترم؟؟؟؟؟؟؟
همکاران گرام :o
اصن یه وضی بودم :(((((
حالا فک کنین ملت چه فکری راجع به من کردن :|

  33564

یه روز سر کلاس زبان استادمون با یکی از همکلاسیا که زبانش یکم ضعیف بود یه نیم ساعتی خصوصی کار کرد بعد بهش گفت حالا بگو من پنجره رو باز کردم همکلاسیمونم با کلی افه گفت آی ام اوپن...
اغا یهو کلاس ترکید...
هیچی دیگه طفلک ترک تحصیل کرد.

  33549

زنِ اومده تو مغازه ديدم داره واسه خودش ميچرخه بعد رفتم جلو ميگم خانم پالتويى مى خواستين؟ميگه نه
ميگم مانتويى مى خواستين ؟ ميگه نه
بعد ميگم چيز خاصى مى خواستين؟ميگه كيفاتونو نگاه ميكنم
بعد جالبه به يه كيفم نگاه نمى كرد ايشون داشت به مانتو پالتوها وَر ميرفت! :-|
يعنى اون لحظه مى خواستم با تانك از روش رد بشم از بس حرصم گرفته بود
:-|

  33543

شما یادتون نمیاد...
بارون ک میومد،
چکمه هامونو پا میکردیمو تو چاله های پر از آب میرفتیم و از اینکه آب به پاهامون نمیرسید و قابلیت بالاااااای چکمه هارو شخصأ می دیدیم،کلی ذوق مرگ میشدیم!!!!
ده هفتادیا،اینطور نیست؟

  33535

قرار بود بابام برا قربونی برا همه گوسفند بخره
خالم گفت من از این گوسفندا میخوام که پشماشون فره نه از این بزا که پشماشون صافه :))
مامانمم گفت : خب مشکلی نداره یهز میگیریم پشماشو با بابلیس فر میکنیم :))
من :)))))
خالم :))))))
مامانم :دی
بابام :))))))
دیگر حضار :)))))
بز :(((((
گوسفند :)))))
سازنده بابلیس :)))))

  33534

اغا من سر کلاس ریاضی عمومی بودم که هی استاد میگفت بچه ها گوش کنید بعد بنویسید منم که با سرعت نور داشتم اس میدادم به مخاطب خاص یه دفه استاد دید شورشو درآوردم بم گفت:آقای imanpuls اول گوش کن بعد اس بده!!
خداوکیلی خیلی قانع شدم و دیدم خیلی استاد با مرامیه....

  33533

مادر بزرگم از مکه میخواست بیاد
میخواستیم گوسفند بگیریم برا قربونی
همه جم شده بودیم که چیکار کنیم چیکار نکنیم کم تر خرجمون بشه که ناگهان پدر جان پیشنهاد جالبی داد که توجه شما رو به پیشنهادشون جلب میکنم :
فردا میرم 30 تومن میدم قصاب میگم یه گاو بیار جرو این بکش بردار ببر برا خودت
هر کسی هم پرسید گوشتش چی شد میگیم دادیم نیازمندان
:)))
بابای خلاقه داریم به غرعان ::)))))
حالا این هیچ همه هم موافقت کردن :)))

  33532

آغا همین دوستم که گفتم واسه زدن سوتی هاش تو 4جوک به توافق رسیدیم یه مدت تکه کلامش این بود که وسط حرف آدم میپرید و میگفت عذر میخوام اسم شریفتون؟
یه روز سر کلاس استاد داشت حرف میزد یه دفه گفت استاد عذز میخوام اسم شریفتون؟ هیچی استاد هم که سه ترم باش داریم"""""
من؟؟؟
بازم من{{{
کل کلاس ++
پسره گفت میخوام حذف کنم درسو