دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  34157

بچه كه بودم زير زمينمون يه جاله كنده بودم بعد يه سطل گذاشته بودم توش و كناره هاشو پر كرده بودم
تو سطله اب ريخته بودم ميگفتم چشمه است
هر روز ميرفتم لبم چشمه ام صورتمو ميشستم
:))
اين تفريح بچگي هامون بود
تازه رويام اين بود يه چاله بزرگ بكنم يه سطل خيلي بزرگ بگذارم يا مشما يا كيسه فريزر اب بنديش كنم و براي خودم استخر شخصي درست كنم

  34139

هي يادش به خير يه روز تو مدرسه نمايش داشتيم يكي از بچه ها در نقش خر بود هیچی دیگه تا خواست خودشو معرفی کنه گفت به نام خدا خر هستم در نقش فلانی به جان خودم مدرسه رفت رو هوا

  34127

رفتم سر جلسه امتحان یکی از بچه ها که جنس مخالفم هست گفت تورو خدا بیا ورقامونو عوض کنیم منم دلم سوخت گفتم بوواشه..اغا عوض کردیم بعد پنج دقه ناظر امتحان اومد بالاسرم گفت خانوم فرهادی ورقتونو بدین من!!
من__((((((
مراقب))))))
خانوم فرهادی///////
بچه های گاز زننده ی دیوار))))))))))))

  34121

یه پسردایی دارم که بیچاره یکم غبغب داره قیافشم یکم داغونه
داداش کوچیکم تو بغلش نشسته بود
زل زد بهش
یهو برگشت بهش گفت رضااااااااااااااا
اونم گفت جانم
داداشم گفت :چرا تو انقدر شبیه پلیکان(مرغ ماهیخوار) هستی؟؟؟!!!
عاغا مارو میگی نمیدونستیم بخندیم،بگرییم دلمون بسوزه برا رضا ،نسوزه براش
خلاصیه چیکار کنیم
یهو دیدم داداشم رو هوا در حال پرواز کردنه!!!!
بععععععععله رضا خان داداشمو پرت کردن وقتی داداشم رو هوا بود میگفت غلط کردم خودم پلیکان هستم بعدشم با صدای عجیبی فرود اومد.

  34107

یه بارم دبیر فیزیک اول دبیــرستانمون داش میگــف یه کلاس کنکوری هــس به اســـم سهند
که یهـــو تو حرفش پریـــدم گفـــتم: عـــه آره آره ه ه ه شنـــیدم میگــن خیلــــی خوبــه
اصـــن نامـــبر وانــه:دی
یهو گف مالِ خودمه ، هنوز شـــروع به کار نکــردیم
ماروووووو میگی :|
همـــه کلاسو میگی =))

  34104

دوســتم داود ازم پرســید که
دوس دختــرم مخاد لــپ تـاپ بگـــیره تا قیمت یک میلیــون و پونصــد چـــی پیشـــنهاد میـــدی ؟؟؟
منـــم گفتـــم با ایــن پول تو برنــد Hp یا sony چنـــد تا کافیگ هســـت بهش بگو ،
داود هــم بهــش اس ام اس داد و گفت بهش
چند دقیــقه بعد تو جواب داود براش اس ام اس داده کــه :
عســیسم فرقـــی نمیکنه ، سفـــید هم داره یا همش مشـــکیه
وای یـــنی وقتی این مســیجــش رو خوندیــم مغازه منفجر شد =))
خــدایا ازت مــمنونم که توی این بازار کســاد همــچنان سوژه خنده بهــمون اعطا میکنی :)

  34102

چند وقـت پـیـش داشتیم تو جاده میرفتیم ، دیدیم کنار جـاده درو و بر یـه ماشـین خیلی شـلوغــه. ما هم کــنـجکاااااو! پیاده شدیم ببـیـنیم چه خـبـره؟ دیـدیـم ماشیـن یه خانـومه خراب شده! (حدسش دشوار نبـود با اون خــیل جمـعـیت)
حـالا مـیـدونـیـد قضـیـه چـی بـود؟
داشـتـه بـا دنـده پـنـج مـیـرفـتـه ، مـیـخـواسـته بـذاره دنـده 4 اشـتـباه گـذاشته بود یک!! یـنی موتور از اگـزوز زده بـود بیـرون!
جمعیت مددکار :|
میل لنگ و یاتاقان :|
واشر سرسیلندر :'(
جـــــــان خـودم ژیـان مـاشیـن نـمیـشه ، زن جـمـاعت هم رانـنـده ، چـــــــــــــــــــی؟ نمیشه!
اگه قبول داری بنوازش ;)

  34080

چند سال پیش تو یه محلی زندگی میکردیم یه آقایی رو بعضی وقتا میدیدم که همیشه یه کت و شلوار میپوشید و یه کلاهم سرش میذاشت.
یه روز با یکی از بچه ها داشتم میرفتم که دیدم این آقا داره از روبرو میاد به دوستم گفتم میدونی چرا این آقا کلاه میذاره؟
دوستم یه لبخندی زدو گفت نه!
من گفتم چون کچله.
رفتیم جلوتر دوستم یه دفعه گفت سلام دائی!!!
من 2 تا پا داشتم 2 تا پا قرض کردم فرار کردم.
بعد یه مدت ما محلمون رو عوض کردیم دیروز داشتم تو خیابون میرفتم یه اقایی اومدم بهم گفت میدونی چرا کلاه میزارم ؟
من گفتم نه!
گفت چون که کچلم...
من یه دفعه یادم اومد که این همون اقا بود.

  34079

نوکر هرچی مامان بامرام
دیروز یه کادو واسم فرستاده باز کردم دیدم یه جعبه
اون رو باز کردم دیدم یه جعبه دیگه
اون رو هم باز کردم یه جعبه دیگه
10جعبه درون هم رو باز کردم دیدم یه کاغذ توشه
کاغذ رو باز کردم دیدم نوشته قربون پسر نازم میدونستم از اینجور کادوها خوشت میاد واست فرستادم
آخه مادر من حداقل یه کلوچه ای درون 10تا جعبه میزاشتی با دوستام واسه شام میخوردیم
مامان خوشحالی دارم من
نوکرشم
از همینجا میگم:ننه چچچچچچچچچچچچاکرتم.نوککککککککککککککککرتم.غلامتتتتتتتتتتتتتتتم.
به سلامتی هرچی مادر با مرام

  34069

عاقا دیدین وقتی تو رختخاب خابیدین,یدفه یه کــــــش حسابی میاین چ کیفی میکنین ؟ بعد یدفه لامصب یه جا از پانون رگش میگیره...قیافمون میشه مثل کسی ک دوتا تیر تو پاش خورده و داره جون میکنه!

  34060

یادمه کلاس سوم دبستان بودم.تو کوچه بودم و یه پیرزنی یه زنبیل دستش بود.بهم گفت پسرم این زنبیلو برام بیار تا دم خونمون.کیف پولشم توی زنبیل گذاشته بود.
عاقا منم زنبیلشو ازش گرفتمو یه دو قدمی ازش جلو زدم!یدفه پیرزنه گفت وایسا من کیف پولمو از زنبیلم ور دارم تا زنبیل سبک تر بشه!
من :|
زنبیل:)
کیف پول :))
سازمان حمایت از سالمندان :)))

  34034

داداشم(دهه هشتاديه) امروز اومده بهم ميگه مگه ساعت بابرق كار نميكنه؟منم عاقلانه نگاش كردم گفتم نه!گفت باتري با انرژي الكتريسيته كارميكنه ديگه!الكتريسيته هم برقه!!
منم همچنان نگاش ميكردم!خدايي من همسن اين بودم فقط بلد بودم لامپ خاموش روشن كنم!!

  34031

آقا پسراى گل يادتونه تو دوران مدرسه با يكى دعواتون ميشد ميگفتين :
مردى زنگ آخر واستا ... :)
ولى جداً ثواى مشت و لگدايى كه خورديم و زديم چه روزايى بود

  34029

بچه که بودم وقتي ميرفتيم مدرسه يکي در مدرسه وايميستاد و جيب و کيفمون رو رو ميگشتن که لواشک و تنقلات و تخمه و ... توش نباشه. کلا اين موقع ها عاشق زمستون ميشدم آخه يه کاپشن داشتم که جيب داخلي داشت منم پرش ميکردم از تخمه و تنقلات با خيال راحت ميرفتم داخل مدرسه.قاچاقي بود واسه خودش

  34028

ی روز بارونی داشتم میرفتم دانشگاه رفتم تو دانشگاه که یهو ماشینم رفت تو یه چاله هرچی اب بود پرت شد طرف یه دختر اقا دختره خیس خیس شد رفتم پایین ازش معذرت خواهی کنم ی دفعه حول شداون گفت ببخشی منم جلو خندمو گرفتم گفتم عیب نداره دفعه دیگه حواست باشه نیای تو خیابون تا اینجور خیس نشی
از اون موقعه به بعد وقتی منو میبینه همین جور رنگ عوض میکنه