دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  37228

امـــروز رفتــــم میــــوه بگیــــرم واسه خــــونه!
یهــــو یه دختـــــرٍ خیلـــــی شیک برگـــش گف: آقـــا این پـــرتقال سامســــونگـــاتون خــــونیه؟؟؟
یعنــــی انقد خنـــدیدیم انقـــد خنـــدیدیم دستم حس نداش میــــوه برداره!
یــارو فـــروشنده هم یه پســـرٍ بود گف: نه خـــانوم آنمـــی دارن کــــم خـــونٍ کـــم خـــونن! میخــــای نـــوکیا ببــــر شــاید خـــونی بود!
دختـــــرٍ: خیلی خــوشمـــزه ای چه ربطی داش؟؟
پســــرٍ : تامســــون یا سامســـونگ چه ربطی دارن به هم؟؟
دختــــرٍ: ایش بــرو بابا روانـــــــی!!
هه:)

  37218

دیشب خاستگاری خاهرم بوووووووود!! منم اولین بارم بود تو همچین جمعی نشسته بودم , آقا همه سکوت کرده بودن و فضا خیلووو سنگین بود گفتم بذار چاییم رو بخورم حداقل حوصلم سرنره !! چشتون روز بد نبینه ! نمیدونم با خودم چی فک کرده بودم که قند برداشته بودم اندازه ی کله قند جالبه اصرار هم داشتم که حتما بخورمش!! اقا ما قندو گذاشتیم تو دهنمون حالا هی چایی میخوریم مگه آب میشه بره پایین !!؟ حالا جالبه تو این هیری ویری هیییییییییییی خودمو دلداری میدم خوبه خاستگاری خودم نیستاااااااااااااا , وگرنه با این قند میخاستم چه کنم؟؟؟؟
ای خدااااااااا

  37193

اين گودزيلا هاي دراکولاي آدم خوار وحشي دست از سرمون بر نمي دارن,رفته بوديم عروسي,يه گودزيلا کنارم نشسته بود و حرف نميزد,عين گربه شرک معصومانه به يه جا خيره شده بود,منم دلم سوخت و چند تا جک براش تعريف کردم بعد قلقلکش دادم و اونم مثل يه جوجو ميخنديد,خلاصه تا آخر مراسم با هم خوش گذرونديم,بعد که مراسم تموم شد و ما بيرون توي کوچه وايستاده بودم و منتظر مامانم بوديم که همون بچه يه تيپا زد زير ما,جلوي ملت قرمز شدم,ديدم داره فرار ميکنه و مي خنده,من هم يه لبخند مليحانه زورکي زديم و مواظب بودم سر و کله اش دوباره پيدا نشه,خلاصه آقايون, اون شب 4 بار از پشت سرم حمله کرد و جلوي ملت ما رو با يه تيپا مهموني ميکرد و مثل گودزيلاهاي خونخوار ميخنديد و در مي رفت.ما هم منتظر مادرمون بوديم.اونم نميدومد,مگه خداحافظيهاشون تموم ميشد......رفتم به بابام گفتم سويچا رو بده ميخوام برم تو ماشين...رفتم تو ماشين اون گودزيلا هم تعقيبم کرده بود و دور ماشين ميچرخيد و صورتشو ميچسبوند به شيشه و ميخنديد...ديگه خودتون تصور کنيد که قيافش چي ميشد...يکي بياد ما رو نجات بده...

  37176

کیا اینو وقتی دبستانی بودن می خوندن؟؟؟
اولیا شلخته
دومیا پا تخته
سومیا رئیسن
چارمیا پلیسن
پنجمیا لیسانسه، یه سره میرن فرانسه:)))

  37174

با ایال دم بازار سوار تاکسی شدیم و سر خط میخواستیم پیاده بشیم دیدم هر کاری میکنم این در باز نمیشه خلاصه به راننده گفتم ببخشید جناب در عقبو باز کنید که یهو یارو ماشین و خاموش کرد و فرز پرید در صندوق عقبو باز کرد:ll
بعد اومده میگه آقا صندوق عقب که چیزی ندارید:(((
من و ایال :lll
ینی ملت کلا از دست رفتن:lll

  37173

یه دختر دایی دارم یه بار اومده بود خونه ی ما،
یه دختر 5ساله هم داره!
دخترش داشت تو حیاط بازی میکرد اینم
همش از محسنات دخترش میگفت که :
چقدر انگلیسی بلده کامپیوتر که هیچی باباشو میزاره تو جیبش نقاشی میکشه در حد داوینچی همینجور داشت میگفت که یهو دخترش اومد تو اتاق گفت:
... مامان من عـــــن دارم ..!

  37167

امروز تصادف کردم زنگ زدم ب بابام میگم سرِفلانپل تصادف کردم.برگشته میگه ماشینو از همون پل بنداز پایین خودتم گورتو گم کن اینوری نبینمت.بعد از 5 دقیقه اومده دیده طرف از عقب زده تو ماشینه من (طرف مقصره).بابام برگشته میگه پسرم خودت چیزیت نشده.منم گفتم ن وایسادم افسر بیاد بعد ماشینو از پل بدازم پایین.برگشته میگه کی همچین حرفی زده.اخه من چیکار کنم...
من تازه عضو شدم اینم اولین پستمه ببینم چقد دوسم ندارید :-D

  37163

رفیقم تو خیابون رفته ب دخیه میگه : خانومی عروس مامانم میشی؟
دخدره برگشته با خشانت کامل میگه:مردشور مامانتو عروسشو ببرن :@
مـــــــــــــــــا :|||
خو بگو نمیخام!چرا خودتو میزنی؟:-o
خداییش دمشون گرم این دخدرا بضی وختا حرکاته قشنگی میزنن:D

  37153

آقا تو دوران راهنمايي معاون آموزشي ما يه گروه به اسم گروه پيشتازان از شاگرد ممتاز هاي مدرسه تشكيل داد كه منم عضوش بودم. به مناسبت دهه فجر يه شعري رو قرار شد ما سر صف اجرا كنيم. قرار بود يه تيكه اولش رو تكخوان بخونه بعد اون ساكت بشه بقيه گروه با هم بقيش رو بخونيم. معاون هم خيلي تاكيد داشت هر كس هرجاي شعر رو يادش رفت واسه حفظ نظم ساكت بشه و فقط لبهاش رو الكي تكون بده. آقا خلاصه روز موعود همه با استرس رفتيم بالا و سر جامون واستاديم تكخوان شروع كرد. وقتي نوبت ما شد فقط همه گروه بدون كوچكترين صدا فقط لبهامون رو تكون داديم. يعني به ثانيه نكشيد كه همه صفها از خنده تركيدن.

  37152

ﻓﺎﻣﻴﻼﻱ ﻣﻦ ﻳﻪ ﺟﻮﺭﻱ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ
ﻣﻴﻜﻨﻦ ﻭ ﻣﻴﮕﻦ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻧﺸﺪ ﻛﻪ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﺩﻛﻤﻪGAME OVER
ﺭﻭ ﺑﺰﻧﻢ|:

  37149

دخـــتره دیــرو تو تــاســکی داشت گریـــه میکرد . .بعد مَــن یه لحظـــه نگاش کردم. .
یـــهو بَرگــــشت بهــم گفـــت آقا
مَـــن: بَـــلی
دختر: شمـــا تا حالا عـــاشق شُـــدی؟؟!
مَـــن: نه!!! نشدم :)
دختــر: سَـــنگ دل . . آشغـــال . . بـــی اِحســـاس
آغـــا نگـــه دار مَـــن پیــاده میــشم.
یَـــــنی به خدا مِــــلت کُــلا خـــودشــون باخـــتن . . :|
مَــن :|
راننده :|
آغــا :|

  37148

هوا باروني بود دم عابر بانك وايساده بودم داشتم پول برداشت ميكردم دختره اومده ميگه كار ميكنه؟ ميگم نه هوا بارونيه امروز مونده خونه نيومده سر كار! با ناراحتي ميگه اي بابا... پنج قدم رفت صداش كردم خانم بيا شوخي كردم بعد ميگه نه مرسي... هنوز نفهميدم تشكرش ديگه واسه چي بود. خدااااا...

  37147

اغا ما 1 ساعت دیفاری دارم انگار قرص دیازپام بش دادن همش خابه
چنروز پیش مامانم گف پاشوساعتو دربیار این جدیده رو بذار جاش.خلاصه رفیتم روچار پایه ساعتو در اوردیم.جاباطریش نگا کردم روغن ازش چکه میکرد
بش میگم اخه مامان این چه باطری .ببین یطرفشو رسوب زده. اونورشو روغن پس داده
با اعتماد بنفس کامل میگه ن بابا از باطری نیس خودم ریختم توش.گفتم شاید چون خشکه کار نمیکنه
من :|
مامانم:))))))))))))))))))))))))))
ساعت:|
سازمان بازیافت:)))))))))))
مولکولای هوا:||||||||||||||||||

  37146

چند شب پيش خواب ميديدم از جايي دزدي كردم و اومده بودم تو خونه قايم شده بودم، بيرون از خونه هم همه منتظر بودن من برم بيرون تا بگيرنم. تو خواب از ترس قلبم داشت ميومد تو دهنم. دم صبح مامانم در اتاقم رو زد منم با وحشت از خواب پريدم، اومده تو اتاقم ميگه پاشو برو نون بگير. منم پتو رو كشيدم سرم با صداي لرزون ميگم تو رو خدا نه من نميرم بيرون زود باش درو ببند. اونم بنده خدا ترسيد زود درو بست رفت.

  37138

آقا بابام رفته واسه مامانم شارژ ایرانسل خریده الان منو صدا کردن گفتن این شارژ رو زدیم نمیشه 15 رقمه آخه چون از دستگاه پرداخت مغازه خریده بودن گفتم شاید رقم آخرش نیفتاده زنگ زدم اوپراتو گفتم ما یه کارت شارژ خریدیم 15 رقمیه. برگشت گفت مطمئنین شارژ همراه اول نیس ای دل غافل تازه فهمیدم چه سوتی دادیم حالا که دیگه نخواستم کم بیارم از من انکار از اون بدبخت اسرار آقا آخرش من راضی کردم اونو(یعنی یه همچین سمجی هستم من)یه شماره داد گفت زنگ بزنین این شماره راهنمایی میشین بعد دیگه با سرعت باد قطع کردم تلفونو.
من :i
اپراتور :i
داداشم :))))))))))))))))))