آقا من به اتفاق 21 دسامبر اعتقاد نداشتم!
ولی شب یلدا(20 دسامبر) خانوادگی اومدیم یه تفعلی به حافظ بزنیم ببینیم چی میگه.چیزی که اومد منو تا مرز سکته پیش برد:
صبحست ساقیا قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
مارا از جام باده گلگون خراب کن*
حالا درسته دنیا خراب نشد ولی روز 21 دسامبر یه اتفاقی افتاد که دقیقا با این شعر جور در میادش که دیگه اونو بارتون نمیگم
خاطرات خنده دار
تا حالا شده لپ تابو بذارین جلوی کامپیوتر بعد وقتی میخواین ازش استفاده کنین با موس یا کیبورد کامپیوتر کار کنین
خداییش من فقط اینطورم یا شما هم....
تو خدمت دوره آموزشی شبا که میخواستیم بخوابیم یه سمفونیک حیوانات رو اجرا میکردیم:ll
یه شب دیگه به اوج کارمون رسیده بودیم که یهو یه بچه ها صدا یه حیوونی رو درآورد که من هنوز موندم چه حیوونی بود خلاصه فک کنم کل پادگان صدا این جونورو شنیدن:))
یهو گرهبان نگهبان اومد تو گفت صدا چی بود خلاصه فهمید که یکی از بچه ها بود برا همین ما رو تا صبح تنبیه کرد و پامرغی و سینه خیز برد)":
عاغا یه معلم داریم با من خیلی سرشاخه...لج افتاده نافرم...
یه کمی هم حال عمومیش بده...
خودشم فهمید جلسه آخر سرکلاس گفت بچه ها من غلظت خونم بالاست زود عصبی میشم
تیریپ دردو دل ورداشته بود...داشت منو نگاه میکرد با یه لبخند غمگینی گفت دست خودم نیس
منم با یه لبخند گفتم
دکتر رفتی؟
دوثانیه بعد کلاس ترکید دو ثانیه بعدش رفت بیرون دو ثانیه بعدشم مدیر اومد تو،
:|
خب با این حالش دکتر لازم نداره؟
من که نمیخواستم ناراحتش کنم
:دی
کاملا واقعی
یه بار سوارتاکسی شده بودم که یه مسافر دیگه هم سوار شد و عقب نشست. راننده تاکسی عقبی به بهانه اینکه نوبت اون بوده با راننده این تاکسی درگیر شد. بعد از چند دقیقه که راننده تاکسی اومد نشست پشت فرمون، اون راننده عقبیه با مشت زد توی کاپوت ماشین. این مسافر پشت سری هم گفت: خاک تو سرش. زورش به خر نمیرسه به پالونش لگد می زنه : دی
عاغا ی رفیق دارم بنده خدا خیلی قیافش نچسبه،یکم سیاهه یکمم زیادی زشته :| ولی خیلی"مرده"
تعریف میکرد رفته بوده مهمونی ی دخدره خوشگل داشته همینجوری نیگاش میکرده،اینم گفته حتما اشتباه شده،باز نیگا میکنه میبینه هنوز داره نیگا میکنه اینبار ی لبخندم تحویل میده!!
اینم خوشاله خوشال پرواز کنان میره سمته دخیه میگه:ببخشید خانوم ب من لبخند میزدید؟
دخیه یه نیگاش میکنه میگه:گمشو..میموون..!!!!
نگو این داشته ب ی دخی دیگه ک پشته رفیقم بوده لبخند میزده.:))))))))))
بنده خدا رفیقم خیلی تو روحیش تاثیر گذاشته بود،همش از ما میپرسید:تورو خدا راس بگید من شبیه میمونم؟:(
ما هم نمیدونسیم حقیقتو بگیم یا ی چی بگیم ک ناراحت نشه!:))))
چن وخ پیشا تو ایستگاه اتوبوس نشسته بودم یه پیرمرد تغریبا 70.80ساله هم نشسته بود اونور.اصن حسش نبود ک بخوام 2ساعت دس کنم تو جیبم گوشیمو درارم قفلشو باز کنم بینم ساعت چنه بعد باز قفلش کنم بزارمش تو جیبم..!!اوووووو..
خلاصه از پیرمرده پرسیدم ببخشید ساعت چنه؟؟
گفت:میخوای بخری یا اذیت کنی؟
من ی لبخند زدم گفتم میخوام بخرم،گفت:فروشی نیس :-|
باز لبخند زدم!
گفت:واسه خودت میخوای یا واسه شوهرت؟
باز با لبخند گفتم:واسه خودم،گفت زنونه تموم کردیم :-|
و من همچنان لبخند میزدم،گفتم واسه شوهرم میخوام!گفت:برو با شوهرت بیا!!
راستشو بخواید دیگه لبخند نزدم،ترسیدم ی چی بگم باز رنگیم کنه!طرف داش میمرد نمیدونم اینا رو از کجا میاورد!..میخواسم پاشم ادرس 4jok بش بدم بگم:هم اکنون نیازمند یاریه سبزتان هستیم:) بخدا یه لحظه ترسیدم طرف ادمین در بیاد :-|
خدا وکیل اسم دهه هشتادیا بد در رفته :-| ..!
آقا همین الان جلو چشمم یه سوژه دیدم گفتم نوشتنش خالی از لطف نیست.
تو کافی نت محلمون داشتم مطلب واسه 4جوک مینوشتم که حاج خانم بغل دستیم سوژه داد دستم.
اومد بشینه پشت سیستم صندلیش در رفت با کل بدن پخش زمین شد من که موس و کردم تو دهنم تا خندم نگیره.بیچاره قرمز کرد بلند شد صندلی رو صاف کرد اومد بشینه باز هم پخش زمین شد.
دیگه همه ترکیدن از خنده..
من هم که موس و تازه از دهنم در اورده بودم فرصت نکردم جلو خندم وبگیرم.من هم نابود شدم.
امروز اولین جلسه آزمایشگاه انگل شناسی داشتیم
اول صبح بود رفتم در آزمایشگاه دیدم بستس اعصابم خورد شد یه خانم اومد اونجا گفت بهم درش زوریه.منم با اعصاب آروم با لگد در رو باز کردم
جاتون خالی بعدش فهمیدم یارو استادمون بود
دیگه خودتون تصور کنین چی شد
مدیونین اگه فکر کنین حذفم کرد
تصمیم کبری تو حلقم اگه دروغ بگم,
یکی از نشانه های سادیسمم اینه که وقتی با حسین (داداشم)داریم فیلم می بینیم یواشکی با گوشیم زنگ میزنم به تلفون خونه میگم حسین بپر ببین کیه...
تو این فرصت تخمه,پفک,چیپسا و لواشکا رو می خورم
حسین:عباس,گوسفند مزاحم بود ی دیقه وایسادم حرف نزد قطع کردم
**اه حتما باز تو جیبم بوده قفل نکردم شماره گرفته,بیخیال بشین بقیه فیلمو ببینیم
(کثافت میدونه شماره من بودا ولی فکر می کنه زرنگه مثلا اندازه 100 تومن از شارژم کم شده,حساب کردم عوضش تو این ی دیقه اندازه 750 تومن خوراکی خوردم من!!!)
هههی عجب روزگاری شده دیوونه شدیم رفت,گودزیلا به آدم,آدم به گودزیلا رحم نمی کنه!!
ی بارم ی مسابقه مهم فوتبال داشتیم از مدرسه تعطیل شدم باید خودم رو سریع به زمین بازی می رسوندم.
اومدم خونه ساک ورزشیم رو بردارم برم که هرچی گشتم شورت ورزشیم پیدا نشد,اعصاب داغونه داغون
****مامان شرت ورزشیمو ندیدی؟
مامان:چرا برو تو یخچال زیر قابلمه قرمه سبزیس
بابام و حسین خندیدن,منم ناراحت شدم درو کوبیدم رفتم بیرون(درکوبیدن خوراکمه)
با اعصاب داغون ی تاکسی گرفتم که برم سر مسابقه,اینقد فکرم مشغول بود که موقع پیاده شدن ی ده تومنی به راننده دادم گفتم"شرمنده آقا شورت ندارم"(اومدم بگم پول خورد مثلا خیر سرم)
مسافرا و راننده داشتن دستگیره ماشینو گاز می زدن,خدارحم کرد تصادف نشد
نشانه های سادیسم و هوش دوران کودکیم:
1(بعد از دیدن تام و جری با مایتابه میزدم تو کله دخترداییم منتظر وایمیستادم پرنده بیاد دور سرش بچرخه ولی لامصب بی فایده بود!
2)بعد از بازی قارچ خور جو می گرفت سرم رو می کوبیدم به طاقچه خونمون منتظر می شدم قارچ بیاد بیرون بخورم بزرگ شم,درحدی که خون می پاچید ازسرم بیرون ولی لامصب از قارچ خبری نمیشد.
3)خروسمون رو از پشت بوم(طبقه4) پرت می کردم پایین می گفتم پرواز کن فرار کن برو,اینم بی فایده بود با سر میومد پایین بیچاره ...
4)بعد از کارتون ایکی اوسان ی قیچی برداشتم موهامو کچل کنم راحت فکر کنم
5(ماهی عید رو می گرفتم دستم ی آهنگ شاد میذاشتم می رقصید بعد خسته می شد می خوابید!ههه
کافیه یا بازم بگم؟
من ازون دسته ادم هایی هستم که بعضیا اوقات :
ساعتم تو دستمه و دنبالش میگردم
موبایل تو جیبمه و پیداش نمی کنم
حتی بعضی وقتا عینک رو چشمه و دارم میگردم دنبالش
حتما یه فلسفه ای داره
وقتی دنبال ساعتمم : دنبال یه زمان خوش و آرامشم و خوشبختی ام
وقتی دنبال موبایلمم : بیشتر به یه همزبون و هم دل نیاز دارمو
وقتی هم دنبال عینکم : حتما مشکل از خودمه که خوشبختی رو که دارم در کنار همزبونام و کسایی که دوسم دارن نمی تونم ببینم.
اینجور ادمی هستم من : یه حرکتی میزنم خودم ازش نتیجه گیری میکنم
حتی بعضی وقتا واسه خودم جک میگم میخندم.
پارسال شب یلدا وقتی داشتیم می رفتیم خونه داییم
تو راه داییم بهم زنگ زد و گفت دیوان حافظتون رو هم بیارید منم که حال برگشتن و از همه بدتر ترافیک رو نداشتم گفتم باشه تو ائن لحظه به فکر خریدن یه دیوان دیگه بودم ولی از برگشتن به خونه سخت تر پیدا کردن یه کتاب فروشی بود(بانک و مشاور املاک و سوپرمارکت که نیست تو این دورو زمونه کتاب فروشی از جمله کمیاب ترین فروشگاه هاست) مونده بودم چیکار کنم که یه فکر جالب به ذهنم رسید .رفتم تو یه چند تا سوپرمارکت و اون چیزیو که میخاستم پیدا کردم .
بعععله من رفتم و یه بیستا از این دستمال کاغذی جیبی ها که توشون فال حافظ داره خریدم.
عکسالعمل خانوادمون اون شب باحال بود
دقیقا فهمیدم که کیا دوسم دارن
بعضیا اسم خلاقیت گذاشتن رو کارم (دوسم داشتن)
بعضیا گفتن تنبل میرفتی خونه میاوردی (خسیس ها و کسانی که از بالا به موضوع نگاه میکنن و درک درستی از موقعیت ندارن – میرفتم خونه ساعت 12 هم برنمیگشتم-البته اندک هستن-اشاره به شخص خاصی هم ندارم-هه هه )
فرق باباهای الان با باباهای ما:
باباهای الان واسه بچه هاشون ای پد و ایفون و لپ تاب میخرن...
باباهای ما واسمون نخودچی کشمیش با صدای گنجیشک...
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 22548
کل بازدید: 511906625