دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  41661

iهمیشه خاطره نباید یکی رو بخندونه یا بگریونه!؟ مثلا این یکی :
تاحالا شده واسه یه دهه هشتادی دل بسوزونی بعدش به غلط کردن بیوفتید؟!!!
با این یه جمله الان همه دارن گریه میکنن!!!!!!!!

  41657

یه بار هوس کردم مث بچه مثبتا کنسروو توی آب 20 دیقه بجوشونم.. خلاصه یه 10 دیقه گذشت رفتم آشپزخونه دیدم کنسرو داخل ظرفه. ایول. آتیش زیرشم روشنه. به به. ولی آب داخل ظرف نریختم! ! میخاد منفجر بشه! ! حمله انتحاری (انتهاری؟ انطهاری؟! گیر ندین خب) اینجوری ندیده بودم تا حالا!
(همواره مراقب کودکان دلبند خود باشید حتی اگه 25ساله باشند!)

  41647

داشتیم با چند تا از بروبچ در مورد برندای مختلف مبدل دیجیتال حرف می زدیم، یهو یکی از بچه ها گفت: یه مارک دیدم ،اچ دی ام آی خیلی خوبه!!!!!!!!!
-جامعه بشری :|
تا یه ربع که می خندیدیم. دیدیم جواب نمیده، فاجعه عمیق تر از این حرفاست، زدیم زیر گریه!

  41642

تو دفترم هندزفری تو گوشم بود و داشتم آهنگ با صدا بلند گوش میدادم بعد یکی از ارباب رجوعا اومد از پله بره بالا پاش لیز خورد با مخ اومد رو زمین منم که داشتم با صدا بلند آهنگ گوش میدادم با صدا بلند خندیدم چون فکر میکردم تو این صدا کسی صدامو نمیشنوه :))
یهو دیدم همه برگشتن دارن منو نیگاه میکنن و اینجورین :((
منم که کم نیاوردم گوشیمو گذاشتم در گوشمو گفتم آره آره خیلی باحال بود راستی یادت نره فردا بیایی O.o
خودم موندم عجب فیلمی برا ملت بازی کردم :))

  41625

مادربزرگم داشت تعریف میکرد ک آره من وقتی 15سالم بود ازدواج کردمو تو زندگی خیلی سختی کشیدمو از اینجور حرفا. منم تیریپ تعجب برداشتم گفتم واقعا شما 15سالگی ازدواج کردین؟؟ آخه تو 15سالگی که هیچی نمی فهمیدیـــــــــــــــــــــــن!!! یهو مامانم 8-7 تا سرفه ی بلند کرد و گفت:"گُلیانا!! برو میوه ها رو بیار انقدم حرف نزن!!"
و در همان لحظه من فهمیدم من کجام اینجا کجاست و اینا...خب سوال شده بود برام دیگه دعوا داره مادر مهربان؟؟ والا ب خدا

  41623

بچه ک بودم فکر میکردم دندون وقتی خراب میشه ک میکروبای تو دهن غذا ندارن بخورن بعد میان دندونو میخورن!! وا3 همین هروقت غذا میخوردم سعی میکردم بره لای دندونم گیر کنه ک میکروبا دندونمو نخورن!! با اصرارهای شدید مامانمم برا مسواک زدن مخالفت میکردم!! :)))
هوشمندی را با ما تجربه کنید!! والا ب خدا

  41617

استاد داشت نصیحت میکرد ک "ما این همه برا شما دانشجوها زحمت میکشیم، آخرشم شما قدر ما رو نمیدونین. دوروز بعد ک ازتون بپرسن ادب از ک آموختی میگین چی؟؟" همینطور ک ب خودش اشاره میکرد تو چشای منم زل زده بود و سرشو ب چپ و راست تکون میداد ک یعنی بگو چی میگین...منم گفتم از بی ادبان...یهو استاد :/ دانشجوها :))))
و برای اینکه ضایع نشه گفت بالاخره یه دانشجوی شجاع بین این همه دانشجو پیدا شد!! و برای اینکه بیشتر ضایع نشه رفت سرجاش نشست!!
خو آخه ما این درس لقمان حکیمو دوران ابتدایی گذروندیم من چی بگم آخه بگم نمیدونم؟؟ ب این قشنگی براش درس جواب میدم ناراحت میشه!! حالا جوابم ندی باز یه جور دیگه ناراحت میشه!! والا ب خدا

  41612

نزدیکه یه ساله که از یکی از همکارام یه مقدار پول طلب دارم. تا دوماه پیش که دیدم این اصلا به روی مبارکش هم نمیاره زنگ زدم بهش!!!
اولین بار گفت پدرم سکته قلبی کرده همه پولامو دادم خرج بیمارستان.
یه هفته بعد دوباره گفت اینبار پدرم سکته مغزی کرده و کلی هزینه بیمارستانش شده، تا هفته بعد پول شمارو میدم.
باز هفته بعدش زنگ زدم گفت بچه اش بیمارستانه.
هفته بعد زنگ زدم پدر خانومش فوت کرده بود رفته بود شهرستان.
دوهفته بعد زنگ زدم خانومش حالش بد شده و بیمارستان بود...
به نظرتون من بیخیال پولم شم مشکلات این همکارم تموم میشه یا همچنان ادامه داره؟؟؟؟

  41606

الان میـخواستــم نیــمــرو درســت کنــم!!!!
ایقـــد از مشــــروط شـــدن احتمالــــی این تــــرم م ناراحــت بــودم و تــوی فــکــر بــودم کــه اصـــن یادم رفــت تخــم مرغ بشــکنــم تــوی ماهیــتابــه!!!
ینـــی فقــط روغــن ســرخ کــردم!!!
بعــدشــم تا پنــــج مـیــن داشتـــم فکــر میکــردم خوووودایا مــن الان تخــم مــرغارو خـــوردم ؟؟؟؟کــه فقــط روغــن مــونده یــا واقعــا یادم رفــته کــه تخـــم مرغــارو اضــافه کنـــم؟؟

  41586

اول اينو بگم كه من تو يه كلاي 55 نفره تنها دخترم!!
يني ملت خيلي حواسشون هس سوتي ندن جلوم
يكي از همكلاسام ك فاميلش شبيه منه و بيشتر امتحانا پيش هم نشستيم زنگيد كه من واسه امتحان فردا هيچچچچي نخوندم و شهرستان بودم و ووووو يني يه ربعي داشت مخ من و مي خورد منم دلمسوخت گفتم حالا مه رو زده بگم باوووشه
گفتم ok
بنده خدا كلي تشكر كرد يهو گفت"راستي شما كجا ميشينين؟"
گفتم سالن 2
بيچاره گفت" ااااااااا!من تو كلاسم!"
بدبخت همون پشت گوشي جان داد!! D:

  41564

داییم اومده خونمون به داداشم (2 سال از من کوچیکتره) میگه چرا خنگول بازی درمیاری؟!شب یلدا اس دادم گفتی شما؟هرچی هم توضیح دادم نفمیدی!
داداشم هم بیگه آقا به خدا به من اس ندادی!!
داییم گوشی رو میاره میفهمیم بعله شماره داداشم رو اشتباهی سیو کرده!بعد اون داییم گفت:خودم بهت 2 بار زنگ زدم باهات صحبت کردم!
خخخخخخخخخ طرف داییم رو گیر آورده بوده!!!!!!

  41549

دوستم بهم یاد داده یهو توی صفحه بادکنکای رنگارنگ بیارم. باورتون نمیشه ctrl+w رو بزننین اونوقت میفهمید دروغ میگم یا را. :()

  41531

آغا ما تازه با 4 جوك آشنا شده بوديم و داشتيم ميخونديم و از هر كدوم خوشم ميومد لايك ميذاشتم تا صفحه 17 .18 رفته بودم ك متوجه شدم جوك آخر جا برا لايك نداره يهو متوجه شدم اي داد بيداد ك تا الان داشتم برا مطالب بالايي لايك ميذاشتم. خو درست بيا جا لايك رو بذار زير خودش ك مردم گمراه نشند

  41508

من و داداشم وقتی کوچیک بودیم خیلی....
یه روز وقتی مامانمون رفت حموم ما هم رفتیم سراغ ماهیای آکواریوم که نجاتشون بدیم چون بیچاره ها تو آب خفه میشدن خخخخخخ
با همکاری هم یکی یکی از اب درآوردیمشون و گذاشتیمشون لای کتاب که خشک شن :|
روحشان شاد و یادشان گرامی باد.......

  41505

ما دهه شصتیا چقد که صف شیر و روغن کوپنی نبودیم ولی همش برای من که لذته
یادمه ده سالم بود و شروشیطون؛ مامانم فرستادتم برم روغن کوپنی از یه محله اونورتر بخرم؛تو راه برگشت؛روغن به دست و نفس زنان؛یه ماشین کنارم توقف کرد یه اقا و خانم؛هی با دست ایما و اشاره
منم که محجوب و سربه زیر؛سرخ وسفید شدم اینا چی میگن؛یه لحظه فکرکردم حتمأ آشنان؛میگن بیا برسونیمت*)
منم قدمو تندترکردم وچندباربادست اشاره کردم نه شما بفرمایید*)
یه لحظه آقاهه جست زد دوید کنارم پرسید از کجا روغن خریدی;(
چ فاصط یه تارف هم نزد
من;(
خجالت*)
هزار بار من;( ;/ ;( ;(