داداشه ٦ساله مو يكهفته بهش آموزش دادم از روبن بن بن بگه ب مثل بستني آخرسربردمش پيش مامان إفه بيام بهش سوادآموختم كارتوگذاشته جلوش دوبارگفت
ب مثل...
ب مثل...
تاچشمش افتادبه عكس بستني رو كارت فوري گفت
ب مثل يخمك!!!
كلأدچار يأس فلسفي شدم!
من>:)
مامانم:خخخخخخخخخ
داداشم:B-)
سازنده بن بن بن::-(
وزيرآموزش وپرورش::@

یکی از فامیلامون یه پسر داره 4 سالشه. هروقت واسه اینا مهمون میاد این پسر کوچولوشون میدوه میره جوراب پاش میکنه وقتی هم مهمونا رفتن بلافاصله جوراباشو در میاره !! یعنی حتی اگه 2،3 روزی هم مهمونا خونشون باشن اصن امکان نداره که این جورابشو در بیاره !!

با کلی ذوق و شوق رفتم خونه به مامانم میگم : مامان جون دبیر دیفرانسیل گفته بین 3 تا کلاس من بالاترین نمره ره گرفتم !
میگه ببین دیگه بقیه چقدر خنگ بودن که تو بالاترین نمره رو گرفتی!!!!!!!!!!
من:((((
مامانم:)))))
دبیر دیفرانسیل:/

پسر خالمو بردن مهد کودک ثبت نام کنن
طرف گفته اسمت چیه:گفته علی
گفته فامیلیت چیه؟
گفته خاله طاهره دای عباس عمو مجید عمه منیر بابایی

بچه دختر دايي مامانم
ديروز رفته جشن كلاس اولي ها
به مامانش ميگه :
از الان بگم من همين يه سال رو ميرم مدرسه
بعد نگين نگفتم !!!!!!!!
يه همچين بچه هايي ما داريم تو فاميلمون

یه برادرزاده دارم ، ژله دادیم خورده بهش می گم خوشمزس
میگه :آره ،خیلی خوشمزس ، مژه آب حموم میده ....

داداشم تازه می‌خواست بره کلاس اول
داداشم: من نمی‌خوام برم مدرسه (گریه.. جیغ)
ما: چرا آخه؟ مدرسه خیلی‌ خوبه و از این حرفا
داداشم: من که سواد ندارم نمیتونم بنویسم اونجا چی‌کاردارم بکنم؟ :-l

تلويزيون داره تبليغات موسسه کودکان نابغه رو نشون ميده، مرده تو تبليغ ميگه استـــعداد کودک شما در چيست؟ مامان من خيلي جدي ميگه در خــــر بازي ! :|
جاي هيچ حرفي واسم نمونده

وسط فامیل همه دارن میگن ومیخندن شوهر دخترخالمون برگشته میگه آقا حسام ماشاءالله چه قدی کشیده.داییم پرو پرو برگشته میگه خوب برنج محسن دیگه!!!
من..
برنج محسن...
آخه این فک وفامیل ماداریم!

به بابام میگم بابا این مبل ها دیگه قدیمی شده ۳ساله داریمشون،
بندازیمشون دور یه دست جدید بگیریم ؛
برگشته میگه تو رو هم 23 ساله دارم اگه به دور انداختن باشه باید تو رو اول بندازم دور !!
فک و فامیله داریم؟!

بابام اومده زده پس فرقم میگه همه رفتن مدرسه تو چرا نمیری؟
میگم بابا من ترم پیش فوق لیسانسو گرفتما.
یگم فکر کرد باز زد پس فرقم میگه پس چرا نمیری سر کار؟
میگم پدر من نزن،دنبال کارم،کار گیرنمیاد.
باز زد پس فرقم.دیگه اشکم اومد،میگه اگه رشته تحصیلیت خوب بود الان کار داشتی.خواستم فقط بره که دیگه نزنه گفتم حق با شماست.باز زد پس فرقم و گفت خودتو مسخره کن.بعد رفت.
خوب پدر من دلت تنگه زدنه چرا بهونه میاری؟بیا بزن زود برو.

دیشب شب عروسی دختر عموم بود.شب جا کم بود با پسر عموم یه جا خوابیدم.
آقا این تا صبح انواع ورزش های رزمی رو انجام داد.بیش از 5000 فن روی من پیاده کرد.خلاصه پاشدم از جام نشستم بالا سرش دیدم پتوشو گرفته داره میزنه.
موندم این تو خواب میره المپیک که اینطوره!
والاه...

به مامانم میگم خواب بدی دیدم , هنوز خوابو تعریف نکرده میگه خواب خر تعبیر نداره
من :|

بابابزرگم با اتوبوس میخاد بره مسافرت ساعت شیش ب.ظ. بلیط داره...
ساعت یک و نیم ناهار خوردیم میگه:حاظر شین منو ببرین ترمینال اتوبوس میره...
باهزار التماس ساعت 3-هوای گرم،مگس پر نمیزنه-بردیمش اتوبوسا هنوز نستن(نیومدن)...
میگه:دیدید گفتم دیر میشه اتوبوسا رفتن من میدونم دیگه و از این جور حرفا+نیم ساعت نصیحت های پدربزرگانه+نیم ساعت خاطرات جوونی که هیچ کدوم به موضوع ربط نداره
راننده اتوبوس:/
جوامع پایانه ها:+
اتحادیه پایانه ها:x
حالت منم خودتون بهتر میدونید!!!

باباهه ساعت سه نصف اومده تو اتاقم برق رو روشن کرده یه لگد محکم اومده تو شکمم بیدار شدم
در حالی محتویات معده از داره میاد بیرون:بله پدر جان...
بابام با خنده رویی و خیال راحت:
ک ک ککککشششششتله
باباهه کودک درون رو واقعا پیدا کرده ها...
خودمونیم ولی هنوز منتها علیه سمت چپ قفسه سینم به واسطه نوازش پدرانه درد میکنه!!!