جدیدا میام 4جوک این خواهر گودزیلای من 9سالشه، پا ب پای من میاد جوکا و اس ام اسا رو میخونه جالب اینجاس کلی هم ذوق میکنه تازه همه رو هم لایک میکنه!!!فکر کنم تا دو روز دیگه بیاد عضو شه:o
من:|
خواهرگودزیلای من=))))
جوک متفرقه
خدایی3تا درد اصلن ادمو تا مرز دیوونگی می بره!
1)دندون درد!این افتضاحه...ینی فقط اونایی که از این دردو کشیدن می فهمن!
2)خوش و خندان بخوای وارد اتاق شی یهو انگشت کوچیکه پات بخوره به چارچوب در...واااایییییی!
2)رو مبل نشستی یهووووو بخوای پا شی پشت پات کشیده شه زیر مبل!ینی میخوای اون لحظه بمیری!@_!
البته دردایی مثل رفتن پا روی خونه سازی های کوچیک و موندن انگشت لای در و بریدن انگشت با کاغذ هم هست...
درد کشیده هاش بزنید لایکو!
واقعا ما قد این گودزیلاها بودیم نمیدونستیم جواب سلام احوال پرسی بزرگترامونو چطور بدیم!
حالا اینا چنان جوابتو میدن ک 7،8ساعتی باید فکرکنی ک چی گفتن
!!!
هی خدا نصیب گرگ بیابون نکنه ضایع شد توسط یه گودزیلارو
عاغا امروز زن همسایمون درحیاطو میزنه این گودزیلای ما هم میره درو باز میکنه میگه بیا این سبزیا خراب شدن از تو حیاططون صدای بز اومد گفتم شایدبز خریدن در همین حین من بدخبت اومدم ببینم کیه دم در گودزیلا به من اشاره کرد رو به زنه گفت شمادرست حدس زدین خانم جون ایناهاش نگاش کن ماشالله چه قدوبالای رعنایی داره من همون جا نشستم رو پله صدای کمرموشنیدم که چه آخی گفت
گوسفند رعنا:
من: گودزیلایی که با دمپایی ابری خیس داغونش کردم
کودک درونم مدام بیرمرد درونم رو اسکل مسکنه میخنده قدیم اینجوری نبود که جرات نمیکرد باشو جلوش دراز کنه...
عشق از دیدفک وفامیل ما
ا-عشق از دید دخترخالم (دانش اموز کمی خوشحال: آه عزیزم کاش الان پیشم بودی بغلم میکردی وسرمو میزاشتی روشونه هات...(جمله ی عاشقانه : دوست دارم عشقم)
2-عشق از دید حاج آقمون : استغفرالله بازاز این حرفای بی ناموس زدی!(جمله ی عاشقانه:خداوند همه ی جوانان را به راه راست هدایت کند)
3-عشق از دید دختر حاج اقمون ا: اه . . .خدای من یعنی میشه بدون اینکه
بابام بفهمه من عاشق بشم (جمله ی عاشقانه : ندارد)
4:عشق ازدید بابام :آخه پسر عشق واست نونو آب میشه...حالا بگوببینمپدرش چیکارست؟(جمله ی عاشقانه:بروبادخترحاج آقا ازدواج کن)
5- عشق از دید مامیم:وا مگه توامسال کنکور نداری عشق واسه بعد مگه توامسال فلان کارو نداری عشق واسه بعد(جمله ی عاشقانه:جملات عاشقانه ای هنوز بیان نشده
6:عشق از دید بعضی ها:اه خدای من یعنی میشه بیاد خواستگاریم...(جمله ی عاشقانه:یاشابدالعظیم 1000تومن نذر میکنم بیاد خواستگاریم)
8:عشق ازدید اصغر آقا بقال سرکوچمون:والا دوره ما عشق مشغ نبود ننمون رفت و این سکینه خانوم رو واسمون گرفت(جمله ی عاشقانه: سکینه شام چی داریم...)
.
.
.
لایک بالای هزارتا بقیه ی فکو فامیلم مینویسم:)
شمام وقتی یه فیلم می بینین خودتونو جای شخصیت توی فیلم فرض می کنین یا من فقط اینجوریم.
هرکی اینجوریه بزنه لـــــــــــــــــــــــــــــــــــایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکـــــــــــــــــــــــــــــو
(اره بی دندان)
روزی اهل ده چاقویی پیدا کرده نزد ملا اوردن و پرسیدن چیست؟
ملا گفت:این بچه اره است که هنوز دندان هایش در نیامده....
همه شب در دل این بستر جانم آن گمشده را جوید
وین همه کوشش بی حاصل عقل سرگشته به من گوید
زن بدبخت دل اقسرده ببر از یاددمی اورا
این خطابود که ره دادی به دل آن عاشق بدخو را
آن کسی را که تو دل دادی کی خیال تو به سر دارد
بس کن بس کن این همه زاری را
بس کن او یار دگر دارد
*حواسمون به دور و برمون هست؟؟*
من دانشجوی سال دوم بودم.
یک روز سر جلسهی امتحان وقتی چشمم به سوال آخر افتاد، خندهام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخی کردن داشته است. سوال این بود:
«نام کوچک زنی که محوطهی دانشکده را نظافت میکند چیست؟»
من آن زن نظافتچی را بارها دیده بودم. زنی بلند قد، با موهای جو گندمی و حدوداً شصت ساله بود ... امّا نام کوچکش را از کجا باید میدانستم؟
من برگهی امتحانی را تحویل دادم و سوال آخر را بیجواب گذاشتم. درست قبل از آن که از کلاس خارج شوم دانشجویی از استاد سوال کرد:
«آیا سوال آخر هم در بارمبندی نمرات محسوب میشود؟»
استاد گفت:
«حتماً»
و ادامه داد:
«شما در حرفهی خود با آدمهای بسیاری ملاقات خواهید کرد. همهی آنها مهم هستند و شایستهی توجه و ملاحظهی شما میباشند، حتی اگر تنها کاری که میکنید لبخند زدن و سلام کردن به آنها باشد.»
و من این درس را هیچگاه فراموش نکردهام.
داستان طنز
پیش بابایی می روم و از او می پرسم: «ازدواج چیست؟»، بابایی هم گوشم را محکم می پیچاند و می گوید: «این فضولی ها به تو نیومده، هنوز دهنت بوی شیر میده، از این به بعد هم دیگه توی خیابون با دخترای همسایه ها لی لی بازی نمی کنی، ورپریده!»، متوجه حرف های بابایی و بابایی می پرسد: «خب حالا واسه چی می خوای بدونی ازدواج یعنی چی؟!»، در حالی که در چشمهایم اشک جمع شده است می گویم: «بابایی بهتر نیست اول دلیل سوالم رو بپرسید و بعد بکشید؟!»،
بابایی با چشمانی غضب آلوده می گوید: «نخیر! از اونجایی که من سلطان خانه هستم ابتدا می زنم و سپس تحقیقات می کنم...» بابایی همانطور که داشت حرف می زد یک دفعه بیهوش روی زمین افتاد، باز هم مامانی با ملاقه سر بابا رو مورد هدف قرار داده بود، این روزها مامان به خاطر تمرین های مستمرش در روزهای آمادگی اش به سر می بره و قدرت ضربه و هدفگیری اش خیلی خوب شده
مامانی گفت: «در مورد چی صحبت می کردین که باز بابات جو گیر شده بود و می گفت سلطان خونه است؟!»، و من جواب دادم: «در مورد ازدواج»، مامانی اخمهاش توی همدیگه رفت وبه بابایی گفت: «حالا می خوای سر من هوو بیاری؟! داری بچه رو از همین الان قانع می کنی که یه دونه مامان کافی نیست؟! می دونم چکارت کنم!».
مامان ازم خواست کل جریان رو براش توضیح بدم، منهم گفتم که موضوع انشا این هفته مون اینه که «ازدواج را توصیف کنید.»، بابایی گفت: «خب خانم! اول تحقیق کن، بعد مجازات کن! کله ام داغون شد!»، و مامانی هم گفت: «منم مثل خودت و اون آقا شیره عمل می کنم، عیبی داره؟!»، مامانی گفت: «توی انشات بنویس همه ی مردها سر و ته یه کرباس هستند!»
بابابزرگ که گوشه ی اتاق نشسته بود گفت: «نوه ی گلم! بیا پیش خودم برات انشا بگم!»، مامانی هم گفت: «آره برو پیش بابابزرگت، با هشت ازدواج موفق و دوازده ازدواج ناموفقی که داشته می تونه توضیحات خوبی برات در مورد ازدواج بگه!»
پیش بابابزرگ می روم و بابابزرگ می گوید: «ازواج خیلی چیز خوبی است، و انسان باید ازدواج کند ... راستی خانم معلمتون ازدواج کرده؟ چند سالشه؟ خوشـ ...»، بابابزرگ حرفهایش تمام نشده بود که این بار ملاقه ای از طرف مامان بزرگ به سمت بابابزرگ پرتاب شد، البته چون مامان بزرگ هدفگیری اش مثل مامانی خوب نیست ملاقه به سر من اصابت کرد.
به حالت قهر دفترم رو جمع می کنم اما .
ما از این انشا نتیجه می گیریم بحث در مورد ازدواج خیلی خطرناک است زیرا امکان دارد ملاقه یا ماهیتابه به سرمان اصابت کند، این بود انشای من، با تشکر از اهالی خانه که در نوشتن این انشا به من کمک کردند!
ترتیب دیدن برنامه هایه تلویزیونی تو خونه ما از ساعت 7شب به بعد
ساعت7=اخبار شبکه1
ساعت8:30=اخبار شکه دو
ساعت9=اخبارشبکه ..
دیگه من نگم خودتون همراهی کنیدساعت10ساعت11:30بعدشم که
خاموشیه یه وقت فکر نکنید ما از دنیا بیخبریما از 7صبح تا 7شب شبکه
خبرو میبینه بابایه من
وقتی تو ماشین درحال حرکتی درو باز کن عشقت رو با لگد بنداز بیرون
بعد برو بالا سرش اگه زنده بود بگیرش اگه مرده بود بدون از اولم مال تو
نبوده:|
برای همینه من تا الان تنهام دیگه ..
ینی همه منو به خاطر وانتم میخوان قرمساقا:|
به جان خودم اگه دروغ بگم
رفته بودم بانک حساب باز کنم (اسمشو نمیگم تبلیغ نشه خخخخ) وقتی رسیدم دیدم تعطیله !! رو در ورودی نوشته بود در صورت بسته بودن مغازه با شماره زیر تماس حاصل فرماید !!
چی بگم آخه !؟! (٠…$)
اصلا وقتی فک می کنم حداقل شصت - هفتاد نفر
به خاطر من، دستشونو رو موس می ذارن؛
به خاطر من، موس رو تکون می دن؛
به خاطر من، کلیک می کنن...( کلا منظورم این بود که به خاطر من لایک می کنن!)
ذوق مرگ میشم....آره بخدا...
اینجا یه نفر هم به خاطر آدم یه اس ام اس نمی ده....
دمت گرم 4جوک...
ایشالا 400جوک بشی!
(حالا خودت می دونی...اگ دوس داری یکی رو خوشحال کنی، ب ل ا ی ک...)
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 41794
کل بازدید: 512448636