دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

پاتوق دوستان

  64826

داداش سید مصطفی تولدت مبارک،انشااللہ ۱۳۰سالگیتو جشن بگیری بہ ھمراہ مرسانا و خانم گلت...راستے میگے چند سالہ شدے...من نمیدونم!

  64825

سلام به همگي.
داداش عباس مرسي از شما كه هستي و مرسي از كسايي كه قصد رفتن ندارن!!!
اوايل فكر ميكردم اينجا يه مكانه واسه دور هم بودن و شريك غمها و شادي هاي هم بودن.
فكر ميكردم اينجا كسي آدمو تنها نميذاره.فكر نميكردم اينجا اين همه خواهش بقيه واسه نرفتن و موندن كسي بي نتيجه بمونه.
من تا حالا تو عمرم واسه برگشتن كسي و موندنش تلاش نكرده بودم و غصه نخورده بودم .حالا دليل اين رفتن هر چي ميخواد باشه.
كاش يكم فقط يكم به خواهش و اصرار آدماي اطرافمون احترام بذاريم.
امير علي 21 اينجا همه واسه برگردندوندت پست گذاشتن.يادت نره.
وقتي وارد جايي ميشيم به اختيار خودمونه ولي رفتنش دست خودمون نيست چون حالا ديگه واسه بقيه غريبه نيستيم حالا ديگه خيلي ها واسه بودنمون ارزش قايلن و خيليا دوستمون دارن.آقا امير علي 21 و آقا ماني بازم بر نميگردين؟؟

  64824

براي D$D$D :
بيشتر مردم مي گويند:نويسندگي،آن هم عاشقانه نوشتن،اغلبا كار سختي است...
اما من اين روزها به يقين مي گويم:...نه.....
فقط كافي است قلم و كاغذي مهيا كني و چشمهايت را ببندي و.........
تمام لحظات نابي را كه در كنار عشقت داشتي و خود را خوشبخت ترين مرد جهان مي دانستي تصور كني...تمام لحظاتي كه در آغوشش حتي نفس هم نمي كشيدي.....
حالا...فقط و فقط يك لحظه..........
نبودنش و نداشتنش را تصور كن........................
خواهي ديد عاشقانه نوشتن كه هيچ.....
مي تواني كتاب قطوري از......
(( لذت هايي كه ديگر نيست )) بنويسي.......................
.....ياحق....

  64823

مـحـمـّد رســول!
بـدو بـیـا ایـنـجـا بـبـیـنـم پـسـرِ خـوب..
تـو چـشـایِ کـیـن نـگـا کـن.. جـونِ مـن تـو چـطـو دلـت اومـده بـا حـبـیـبـی مـن ایـنـجـوری صـُبـت کـنـی..؟؟؟؟؟
آخـه چـرا یـاد گـرفــتیـد رو نـقـطـه ضـعـفـایِ مـن دس مـیذاریـد؟
حـبـیـبـی رو مـن بـا دنـیـا کـه سـهلِ بـا کـلِ جـهـانِ هـسـتـی عـوضـش نـمـی کـنـم..
شـایـد از حـرفـم نـاراحـت شـه امـا مـخـاطـبـش فـقـط بـه ی دلـیـل تـرکـش کـرد: بـــــــــی لــــــیــــاقــــتــــــی
وســـّلام

  64821

سلام داداش امير علي پستت رو اول ديدم خوشحال شدم ولي بعد خوندنشون فسسسسسس شدم يعني ناراحت شدم..
داداشي نرو بمون و اسمت هم امير علي خوبه زير پستات باشه امير علي .
اسم روياهامه امير علي خندم ميگيره بهتره ادامه ندم تا ابروي خودمو نبردم اسم امير علي تو روياهاي من داستان داره!!!
داداشي فقط نرووووووووو من پستات رو دوست دارم اخه به كي بگم؟؟؟

  64820

سلام.
از وقتی اس ام اسای سنت فاطمه رو میخونم وقتی دارم میرم بیرون اول روسریمو میکشم جلو از قیافه با حجاب خودم خوشم میاد.دلم میخواد چادر سر کنم.اینجوری هم دغدغه تیپ و اتو کشیده بودن و ندارم هم احساس آرامش میکنم.حتی گفتم برام چادر بخرید .خجالت کشیدم بگم میخام حجاب بگیرم.گفتم میخام گاهی که حوصله تیپ زدن ندارم بپوشم.اما اطرافیا باورم ندارن.بم خندیدن,..!از طرفی اطرافیا آشناها یه جوری نگاه میکنن.به جای تشویق..حالا میبینین.تمام تقصیر هم با ما نیست...بعد از 26 به قول دیگران قرطی بودن چه جوری بگم نظرم عوض شده.دیگه نمیگم دل باید پاک باشه..؟؟راهنماییم کنین

  64819

آقــا مــن اینجــا کلیــدمو جــا گذاشتـــم ^_^
بچــه ها یه ســوتی دادم تانــــک (: یا شــوما خعـــلی باهــوشیــن ... یـا به روم نیــوردین !!
29/2/91 دیقــاً کــی میشــه ؟!! خخخخخخ ببندیــن اون نیــش ُ !!
کیــان : اون پســت ٍ مـن ُ بپــوشون !! خــانوم صــادقی که کلاً خــواس من ُ اینجــا خیــت کنه ! حالا اگــه فحش داده بودم دیلیــتش کرده بودااااا ؟
آقــا من ُ شطــرنجی کنیــد ^_^
حبیـــب : اَ این حــرفا بزنی جــوری بزنمــت که افقــی شی !!! دکتـــر ... بچــه پاییــن شهــر یَنــی چی ؟ خعــلی بم برخــوردا ؟ توکــلت به ایــزد باشــه (: نمی تــونم باشــم ریفیـــق !!
fatemeh(Iman : فــدا آبجیــم ... شــرمندم همیـــن (:
Hilda : حــالت گرفتــه شد یَنـــی چی ؟؟ عــه ! بخنـــد آوریــن آبجــی خـانومــی ^_^
سینا مشهد : هــر وَخ آقــا بطلبــه ... مــن آخــرای ٍ شهــریور میــام اغلــب!
باشــه چشــووووم ... احتمــالاً قدمم رو چــش ٍ هتــلای ٍ اونجــا دیـه ؟!! خخخخخخ !! سعــادتی باشـه حتــماً !
نمیــام ســایت ... اینجــوری بهتـــره !
آقــا من اومــدم ســوتی مو ابلاغ کنــم ! بــای :)

  64817

سيد جونم تولدت مبارك. ايشالا تولد ٢٠٠ سالگيتو نوه من بهت تبريك بگه

  64816

اومدم پاتوق فهميدم تولد اقا سيده
تولد تون مبارك!

  64815

به قران بغض گلومو گرفته به زور خودمو گرفتم..................یعنی امیر21هم مث shay2nak رفت؟؟؟!!!!آخه پــَ ما چی؟خدا شاهده نگا سایت میکنم انگار غروب جمعه و سیزده بدر ِ...........خیلی سرد و حالگیرِ..........شما رو به قران بر گردید
به خدا الان بغضم تِرِکید!!!نه......تو رو خدا برگردید.....خواهش میکنم نرید

  64814

دشمنت شرمنده داداش "حبیب"
ولی من دیگه خود کفا شدما خودم دمپای ابری دارم !!
گفتم که مواظب حرف زدنت باشی:) الانم زود تند سریع زبونتو گاز بگیر!
واسه پست داداش امیر بغض داشتم، پستتو خوندم دیگه اشکم دراومد،میگفتن داداشا همیشه آجیاشونو عذاب میدن باورم نمیشد .
درستم میخونی. هیچ وقت هیچیو با چیز دیگه قاطی نکن.
فکر نکنی خیلی سرخوشم وغمی ندارم.ولی واقعا به این چیزی که بهت گفتم عمل میکنم.چون آینده وموفقیت برام مهمه.
ولی خداییش دلم واسه پستای با مزت یه ریزه شده... :)
هرکسی حق انتخاب داره. داداش امیر میدونه همه میخوان که اینجا یاشه،
میمونه تصمیم، که خودش باید بگیره .شاید واقعا اینجا بودن ناراحتش کنه.
تو ناراحتیشو میخوای؟؟
این حرفارو خدا میدونه چقد سخته دارم میگم.ولی گاهی باید منطقی باشیم.اینو با همه دوستانی بودم که الان آمادن واسه اصرار وخواهش...

  64813

براي امير21:
فك نمي كنم شما منو بشناسين...اما من شما رو به اندازه يه دوست از
پست هايي كه گذاشتين شناختم............
درسته كه يه تعدادي با لايك هايشون شما رو رنجوندن .... اما من با اطمينان ميگم كه دو برابر اون تعداد دوست دارن كه شما هميشه اينجا باشين....
مي دونم كه ممكنه حرفام براتون بي اهميت باشه اما يه خواهش دارم
لطفا اگه راهي داره...بمونين...اين طوري رفتنتون براي همه سخته...ياحق...

  64802

داداش امیرم
داداشی گلم
کجا اخه
اشکم رو در اوردی

  64801

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــلام من امروز داشتم یه چیز دانلود میکردم واسه این که حوصلم سر نره گفتم برم جوک بخونم و با این سایته اشنا شدم
و از بس باحـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــال بود تصمیم گرفتم عضو شم
خوب الان به جمع شما پیوستیدم بم خوشامــــــــــــــــــد نمی گید؟؟o.O

  64800

ســــــــــــــــــــایـــــــــــــــلار ... یعنی چی ؟؟؟؟ آها .. حالا میگم ....

یه پسری بود از 6 سالگی کار میکرد (آره درست خوندی 6 سالگی) ... همه جور بدبختی ای کشید ..صبحا مدرسه .. عصرا کار .. 9ماه درس .. 3 ماه تابستون باز کارو کارو کار...
محلشون جوری بود که باید مث گرگ بزرگ میشد .. باید میتونست از خودش مواظبت کنه وگرنه کلاش پسه معرکه بود .. تا اینکه پیش یه نفری که خیلی هاتون فقط اسمشو شنیدید رفت آموزش دید .. واسه درگیری های خیابونی و فرار ... بعدنا واسه اینکه شاگرد ارشد شد و تو درگیری کم نمیآورد .. بهش میگفتن (سایلار) .. اسمش مجید رفیعی بود .. اهل اصفهان...
خوشبختانه الان وضعش خیلی خوبه .. خونشونم دیگه اون محله نیس... از کاراش توبه کرده و شده یه آدم سر به زیر ..
الان در خدمت شماس ... خیلی احساسی شد ... خخخخخخاا ااااا تففف .. دس دس سوت سوت ... کی لی لی لی هووووورااااا ... بیا وسط ..