دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

پاتوق دوستان

  78381

سلام دوستای نازنین ام من تازه تو 4 جوک عضو شدم امید وارم دوست خوبی واستون باشم اسمم علی رضا یا علی...

  78377

دوستای خوبم مخصوصا
abas_223 , مسیحاG1.killer , سینا.مشهد و...
لطفا تحویل بگیرن!!!
هر چقد منتظر موندم تو پستاتون یه اسمی ازم بیارین،نیاوردین!!!
چقد سخته انتظار......خسته شدم دیگه عاقا....
یه ذره مهربونی....یه ذره لطافت.....یه ذره توجه....چیز زیادیه؟؟؟!!!!

  78372

دوستان عزیز سلام!!خوبین؟؟
من همون sAmIN هستم ولی با یه اسم دیگه...
اگه میشه درمورد اسمم نظر بدین...
منتظر نظراتتون هستم...

  78371

سلام بچه ها منم به عنوان عضو جديدتون بپذيريد
دانشجو هستم رشته حسابداري شيرازي ام و 21 سالمه
خوشحال ميشم با هم بيشتر آشنا شيم

  78355

برای مسیحا!
من یه دوست دارم که همیشه میگه:
ته خوار باش، امه سر به سنگ!!!(به زبان مازندرانیه،یعنی،شما خوب باشید، سر ما به سنگ!) یعنی همین که شما خوب باشی برای ما کافیه،حتی اگه سر ما به سنگ بخوره!
(حتی اگه تو همه پستام اسمتوبیارم وبگم دلم تنگه واست ، ولی....)
همین که خوب باشی وپست بذاری،(که یعنی خوبی!) کافیه!
به قول دوستمون،
انشالله بریم کربلا

  78348

سلام بچه ها من تازه واردم مشورت میخوام
من با یکی دوست شدم که خیلی تنهاس تازگی مادر و برادرشو از دست داده و خیلی تنهاس و فک میکنم کم کم داره بهم علاقه من میشه بهش گفتم نمیتونم برا مدت زیادی باهاش بمونم ولی اون بازم اصرار داره حتی شده برا یه مدت کوتاه کنارش باشم اون تهرانه منم مشهد حتی گفتم نمیتونم ببینمش ولی بازم اصرار داره
دوراهی خیلی بدیه تروخدا کمکم کنید من نمیخوام باعث بشم دوباره بشکنه واقعا میگم
چیکا کنم؟؟؟؟؟

  78344

thkjcd lu;,s
ببخشید فانتزی معکوسِ
فصل اول
شب بود و سرد,تنهای تنها تو اقیانوس آرام بین زمین و هوا ول بودم رو برج دیده بانی
صدای خنده و حرفای یواشکی میومد رو عرشه رو نگاه کردم دیدم اََََََََََََ عباس و سلنا اینجا چی میگه؟
داشتن باهم بازی میکردن(نه از اونا بیشور داشتن دنبال بازی میکردن) یادم آورد روز دیرین گردش یک روز شیرین توی جنگلهای گیلان کودکی ....
همین جور ک تو افق های روشن فانتزی هام داشتم محو میشدم سرمو که بالا نیاوردم ی کوه یخی دیدم آَه[ ] سری اکبرو صدا زدم گفتم دستیو بکش اکبر گفت ها؟؟بوم با دماغه رفتیم تو یخ بقل کشتی پاره شد
عباس اومد زیر برج گفت کمک,منم ی نارگیل انداختم واسش (تنها کاری که از دستم بر میومد)خورد تو سر سلنا و سلنا پخش بر زمین شد
عباس گفت بــوق بـــــــــــــوق بــــوق ... و یقه سلنا رو گرفتو کشان کشان بردتش
فصل دوم
دور میز نشسته بودیم که صدای داریم قرغ میشیم رو شنیدم اکبرو بلند کردم گفتم زود باش بریم گاب صندوق و خالی کن فرار کنیم داشتیم از پله ها میرفتیم بالا که دیدیم عباس داره سلنا رو میکشه اکبر غیرتی شد گفت با زنم چه کاری کردی سلنا رو با کتش کادو پیچ کرد و رفت طرف عرشه من موندم و عباس بردمش طبقه 5- زیرزمین کشتی و دستاشو بستم به لوله آب و خندیدمو رفتم
فصل سوم
همه جا هیاهو بود مسافرا داشتن از سر و کول هم بالا میرفتن که زنده بمونن آب داشت وارد کشتی میشد من و اصغر و جواد داشتیم آهنگ میزدیم تا مردم تو آخرین لحظه های زندگیشون حالشو ببرن اصغر مبهوت ته صحنه بود جائی ک افق با اقیانوش یکی شده بود اقیانوسی که دیگه آرام نبود یهو کشتی ی تکونی خورد و اصغر با مغز از کشتی پرت شد بیرون ولی منو جواد استوار ب کارمون ادامه میدادیم
سلنا و اکبر و مادر زنش اومدن کنار قایقا سلنا گفت من نمیام اکبر گفت هان؟
سلنا تف کرد تو صورتش اکبر پرت شد تو قایق قایقم افتاد تو آب سلنا رفت دنبال عباس و ما میخوندیم گل اگه باشی مونگُلی پرنده باشی اسکُلی تو چشم وا مونده من ....
فصل چهارم
ساکتو سربزیر سر جام وایساده بودم کشتی داشت قرغ میشد ولی داشتم وظیفه آبرسانیمو انجام میدادم عباس هم که دستاش به من بسته شده بود داشت بالا پائین میپرید فکر کنم دستشوئی داشت
یوهو صدای سلنا اومد عباس صدا زد اون صدا زد عباس صدا زد اون صدا زد ... تا سلنا پیدامون کرد اومد تو و ( ) بعد عباس گفت برو آب بیار سلنا گفت هان ؟ عباس گفت آب داره میاد بالا برو کمک بیار سلنا گفت آهان
رفت بیرون عباس آروم شده بود شاید مشکلش حضم شده بود سلنا اومد کمک پیدا کرده بود ی تَــــــــــــــــبَـــــــــــــر
آب تا گردنم اومده بود بالا عباس چشاو بست سلنا با تبر کوبید تو سرم نصفم رفت ب خودم ک اومدم دیدم جفتشون رفتن
فصل پنجم
داشتم آهنگو میزدم که کشتی از وسط تا شد نصفش داشت میرفت تو آب ولی اون نصفی که من بودم توش مقاومت میکرد کِشتی کَج شد تَش رفت هوا من با دندون میله محافظو گرفته بودم آهنگمو ادامه میدادم که دیدم جواد لز خورد رفت کف آب بد یهو دیدم سلنا و عباس دارن سربالائی میدوئن بالا رفتن میله هارو گرفتن آدمائی که در جدال با جاذبه شکست خورده بودن پرت میشدن پائین دستو پا بود که میخورد تو سرم ولی آهنگو ادامه میدادم
سلنا و عباس پریدن تو آب و رفتن رو ی تیکه چوب کشتی داشت میرفت پائین و حباب میومد بالا سلنا داشت واسه عباس شعر میخوند
a a love you like love song ab'bas--a a love you like a love song ab'bas
من که به کشتی الحاق شده بودم باهاش رفتم پائین ولی بازم آهنگ رو قطع نکردم سلنا گفت عباس؟عباس مثل چوب شور شده بود آره یخ زده بود سلنا داشت گریه میکرد و با لقد خوابوند تو صورت عباس که سری قرغ شه و زجر نکشه من کف اقیانوس بودم که عباس آروم افتاد کنارم و من آهنگمو میزدم که ی تیکه کاغذ و یه گردنبند از جیبش افتاد بیرون گردنبنده آلماس بود قلب دریا که مهریه سلنا بود و عباس پیچونده بود اون تیکه کاغذم که
♠من دیگه حرفی ندارم ♠

  78342

سلام بچه ها ،بازم يه مدته كه نميومدم سايت ..
ميدونيد چرا؟
مادر بزرگم فوت كرده .......
فرستاده بوديمش تهران تا از كاراي كشاورزي دور باشه حرصو جوش نخوره، استراحت كنه ، ولي...
در عرض 1 روز حالش بد شدو...
وقتي داشت ميرفت بوسش نكردم،فكر ميكردم برميگرده ،البته برگشت ولي...
داشت ميرفت تونگاهش يه حسرتي بود،يه غمي بود،دوست نداشت بره ، انگار ميدونست...
بيشتر از 1ماه بود نديده بودمش ،همش 2 بار باهاش صحبت كردم،چون ميترسيدم باهاش حرف بزنم گريه كنه،آخه خيلي حساس و دل نازك بود.
همش فكر ميكرد مزاحم ماست، واسه همين وقتي ميگفتيم برگرد نميومد...
ميخواست همونجا بميره،تمام روحيه واميدشو از دست داده بود..
هنوزم مونديم چي شد يهو اينطوري شد.
ميخواستيم بياريمش خونه،خونه رو تميز كرده بوديم ،همه چي آماده بود...
رفت...
هنوزم باورم نميشه....

  78339

یعنی ایول!!!مرگ من shey2nak برگشته؟!
برای امتحان زبان که می خوندم اصلا حواسم نبود که.چون همه جاش پستای مانی رو نوشته بودم.همشونم حفظم بعععله!!!از اون قسمتی که شادی خانم زده بود تو گوشش تا دو روح در دو بدن که منو یاد کادو گرفتن خومون می اندازه.
مسیحا:مرسی داداشی.ایشالله.
امیر21:اِ اومدی؟!دلم برات تنگیده بود کجایی بابا؟
فینگیلی:کم پیدایی عزیزم.یعنی از روزی که تو سایت نوشتم ریختم بهم،از الناز گرفته تا پسر عمه بزرگه همه برام اس ام اس لری می فرستن!!!فینگیل...یعنی می خوان اذیتم کنن یا راستی هست آخه خودت می دونی که من عاشق لرها هستم تازه روشون غیرتی هم هستم
بچه ها امروز تو دستشویی گیر کردم باورتون می شه؟!دو ساعت تموم اون تو بودم آخرش زن عموم نجاتم داده.مثلا می خواستیم بریم خونه یه بنده خدا.وقتی رسیدن اونجا متوجه شدن بنده نیستم!!!
یه سوتی هم دیروز دادم.باسر رفتم تو کمر یه پسره وقتی پسره برگشت هرچی بلد بودم و بلد نبودم بارش کردم.خخخخ!!!!بیچاره هیچی نگفت.

  78323

من خیلی وقته میام ومطالبو میخونم اما فرصت نبود عضو شم تازه عضو شدم با لایکاتون ازم استقبال کنید

  78315

سلـــــــــــــــــام دوستااااااااا
سلام خانوم صادقی
خسته نباشی زیاااااااااااااااااد
خوشحال شدم که مدیر سایت یه خانوم معتقده
اصا خوجحال که چه(عرض . ارض) کنم ذوق مرگ شدم!!!!!^_^
کلا شاد شدم دیه
میسی که اینهمه زحمت میکشین!!!^_*
آهاااااااای همه !!!!!
برا ما محصل ها هم دعا کنین تورو خدا
این امتحانا به خوبی و خوشی و سلامتی و زیبایی و نمرات زیبا و خوب به پایان آید!!!!
خلاصه که خعلی خوشحال شدم تو جمعتون اومدممممممم
دیه ......
مممممممممم
دیه حرفی نبود دیه حرفی داشتم بازم مزاحمتون میشم دیه
خلاصه که برا این پست گذاشتم
1-تشکر از زحمات خانوم صادقی عزییییییز(که خوجحال شدم با دینو ایمانه)
2- یکم شاد شم بهدش برم سراغ درس
3-اینکه برا ما بیچارگان امتحان زده دعا کنین
4-خسته نباشید بگم که این پستو میخونین
5-همش پست های غمگین میزارم یکم شاد باشه پستم چی میشه(چیزی نمیشه فقط امشب آسمون به زمین خواهد آمد!!!!)
6-با گذاشتن یه پست کمی متفاوت به عجایب هفت گانه یه گانه اضافه کنم!!!
خوبو خوش و سلامت بااااااااشین
خوجحال شدم!!!!
دیه الان کتابای عزیزم صدام میکنن عطیه بدو بدو فردا امتحان داری مثلا و
قراره امتحان زبان فارسیتو خراب کنی
(اومدم کتاب زبان فارسی چرا کیبوردو میکشی آخه بزار خداحافظی کنم یه ذره آبرویی که تو این سایت داریمم بگیر ازمون ها!!شما ببخشین بچس نمیفهمه!!!(خدا شفا بده منو اونقد درس خوندم به این روز افتادما!!!))^_^
بعله تا کتابام منو نخوردن برم که بتونم زنده بمونم و بتونم بازم بیام اینجا
خلاصه که
همتون عزیزین
بابای فهلااااااااا!!!!

  78312

ویژه مسـیـحـا
.........................................................
آنـجـا کـه تـوئـي ، رهـگـذري نـيـسـتـــ مـرا
جــز دوري تـو غــم ديــگـري نـيـسـتــــ مـرا
خــواهـــم کــه بـه جـانـبـتــــ پــرواز کــنـم
حيف است که هيـچ بال و پري نيست مـرا
.........................................................
سلام دوست عزیزم... مرسی از این که تحویلم میگیری و به یادمی.. نمیدونی چقـــدر خوشحالم میکنی :)
خیـــــــــــــــلی گــلــی (^_^)

  78304

سلااااااام به همه ی دوست جونی های خوب خودم خوبین؟
خانم صادقی جونی بهترین؟ ایشالا که همیشه سایتون بالاسربچه های 4جوک باشه و همیشه سلامت باشین من که دوستون دارم.
ARmIN:سلام داداشی میدونم دیردارم جوابتو میدم اما بعداز اخرین پستم متوجه شدم برام پست گذاشته بودی تیز رفتم چرخیدم دیدم بعله اسینوس همون چیتا آفریقایی خودمونه عاشقیه دیگه حواس واسه ادم نمیذاره خخخخخخخخخخخخ. فدامدات
صادق بچه مرزداران:داداش من چه طوره خانواده رو دیدی دیگه دلتنگ که نیستی؟ امیدوارم بهت خیلی خیلی خیلی زیاد خوش بگذره... من تو رو ای لاویو☻♥☺
azi:سلام اجی جونی من که باصادق کاری ندارم داداشی گلمه توهم اجی گلمی من توروای لاویو♥♥♥
سایلار سایلار سایلار سایلار سایلار
میخواستم میخواستم بگم که من...من... اشتباکردم به بزرگواری خودت ببخش اخه من که تنهایی از پس 11تابچه قدونیم قد برنمیام بیابرگرد جون من...(میبینی توروخدا همیشه مرداباید منت کشی زنشونو کنن اونوقت من باید بیام بگم ببخشید..این دسته گلم برای آشتی /**\ باشه؟)تازه برات شام میخوام ساندویچ پرچم درست کنم.شنیدم داداش حسین هم برگشته بامن که قهره تودعوتش کن شام اونم بیار تا باهام اشتی کنه. (*_*)
lovelorn:عزیزم تره که نه اما چوب میزنیم باقالی میکاریم خخخخ خوب عزیزم وقتی میایم اینجا همه حرفای شما و بقیه رومیخونیم دیگه...بعله حالا خودتو واسه اجی معرفی کن...
live life:نظرلطفته عزیزم.راسی اجیم میشی دیگه؟ یکم از خودت میگی؟
Reza.m:سلام بر داداشی خوبم!خوبی؟خوشی؟سلامتی؟فدامدات خیلی خوش اومدی که حالا یه بیوگرافی از خودت بده تا باهم اشناشیم بااجازه من دیگه اجیت شدم.
مهدیf16: خلاصه اسممویادگرفتی؟خوش حالم که باعث شدم بخندی وخوش حالم که با این اسم به یادم میفتی میشه یکم از خودت بگی من تو رو ای لاویو☻☺
bastani arooosaki:دیگه نبینم غریبی کنی ها؟ ok؟ بیا بغل آجی ببوسمت آورین!خوش اومدی
جدیدالورودها:yagmur*Nosy1402*parisa*pishro*Armis*atishe bi nafas* etayeshمهدی1017*میجا*خوش گیلیبسز*حسم! خوش اومدین
ببخشید طولانی شد بقیه توپست بعدی

  78303

حافظ از راز دل "Arash 71" میگوید:

گر دست دهد خاک کف پای نگارم
بر لوح بصر خط غباری بنگارم
پروانه ی او گر رسدم در طلب جان
چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم
.
.
.
چقدر عاشق و چقدر فداکار!به قدری هدف یا محبوب برای تو ارزشمند و عزیز است که حاضر به فداکاری های بزرگ هستی تا به اون برسی.با وجود بی وفایی های اطرافیان و بی اعتنایی هاشون بازهم گوهر محبت و عاطفه توی وجودت موج میزنه.گاهی نبودنت رو به یاد اطرافیان بی وفا میاری و با اینکار سعی میکنی به اونها بفهمونی که اگر نباشی چقدر از این بابت دچار ناراحتی خواهند شد.گاهی نهایت ناراحتی و عجز خودت رو با نفرین ابراز میکنی و اون شخص بی وفا یا اطرافیانت رو از آه گیرایی که داری میترسونی.بی قرار نباش.صبرت وجودت رو که تا الان کم هم نبوده بیشتر کن.خداوند متعال بنده های صبور رو بی نهایت حمایت میکنه.با چشم باز به دنبال مقصود برو تا موفق و کامروا باشی.
انشاء االله

  78297

آخـــی,بالاخاره Shey2tak هم پست گذاشت.دلم واسه پستاشو دیدین اسم فرستندش لک زده بود...