قسم به تين وعنكبوت،به مرغ باغ ملكوت،ازته دل برات بگم دنيافداي تارموت

حتي اگه ديدن تو برام بشه غير محال/مهم اينه دوست دارم فاصله ها را بيخيال

اتل متل باقالي*مثل خودم
باحالي*يه بوس برات ميفرستم باطعم پرتقالي*

فكرنكن تودنياتنهايي،
بدون يه تنهاهست كه توبراش يه دنيايي

ستاره من..
حتم دارم امشب از آن شبهایی است که به من چشمک زده ای که چشم از تو بر نمیدارم..

تو دوري از برم دل در برم نيست هواي ديگري اندر سرم نيست
بجان دلبرم كز هر دو عالم تمناي دگر جز دلبرم نيست

گر آن نامهربانم مهربان بي چرا از ديدگانم خون روان بي
اگر دلبر بمو دلدار مي‌بو چرا در تن مرا نه دل نه جان بي

من باید برگردم به کودکی تا به مادرم بگم ، من بودم اون شب...شیربرنج سحریتو خوردم
تا به بابام بگم ، باشه باشه ، نمی خواد کولم کنی !
گندوما را تو ببر ، من به دنبالت می آم
قول می دم که نشینم خونه بسازم با ریگ
دنبال مارمولکا ، نرم تا آن ور کوه !
من می خوام برگردم به کودکی !!
حسین پناهی

گز می کنم خیابان های چشم بسته از بر را
میان مردمی که حدوداً می خرند و
حدوداً می فروشند
در بازار بورس چشم ها و پیشانی ها
و بخار پیشانیم حیرت هیچ کس را بر نمی انگیزد
زنده دل حسین پناهی

به من خاطره یی بده!
به من خاطره یی بده،
ور نه صبح بچه ها کلاهم را کلفت تر خواهند کرد با برف
و به جای چشم،
برایم دو سیب زمینی پخته خواهند کاشت
مرحوم حسین پناهی

کجا می روی ماریا؟
می روم تا مهره ی مار را،
زیر انبوهی از برف ها پنهان کنم!

سرتاسر کوی رفاقت را گشتم
کمترکسی بود که در استین خنجر نداشت

(نامه به عشق)
فرستنده:دیوونه ی تو
گیرنده:عشق من
آدرس:سینه ی پاکت
مقصد:قلب مهربونت
موضوع:عشق بی ریا
حرف دل:دوستت دارم!

اینقدر کــه برای “خـــر” کردن من سـعي کـردي
بـراي خـودتـــــ وقتــــ میگذاشتي حتمــا “آدمــــــ” میشدي

در اين دشت وسيع،كه نه آبي هست نه علفي،با آمدنت. . .
بازهم جوانه ميزنم. .