هرچقدر هم بگویی :
مردها فلان … !
زن ها فلان … !
تنهایی خوب است ؛
دنیا زشت است …
و ازین حرفها …
آخرش روزی قلبت برای کسی تندتر میزند …

نه خورشید و نه ماه !
روزگار من با گردش نگاه تو می چرخد …

به خودم حسودی میکنم گاهی ، که هیچ کس اندازه من تو را دوست ندارد !

از تپش های قلبم خواستنت را که بگیرم …
می ایستد …

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به نفسهای تو در سایه ی سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه ی شیرین سکوت . . .

نبوده...
نيست...
نخواهدبود...
هيچكس عزيزترازتوبراى من...!

مثل باران هاى بى اجازه،وقت وبى وقت درهوايم پراكنده اى...
ومن بى هوا،ناگهان خيسم ازتو...

غريبى من از زندگى درغربت نيست،ازتنهايى نيست،ازبى كسى هم نيست...
غريبى من ازاين است،كه ازنزديك ترين هايم دورم،وبه دورترين هايم نزديك...

تو دفتر نقاشیهام رنگ چشاتو کم دارم / بی معرفت نگام بکن فقط نگاتو کم دارم

کلامت گرم و شیرین چون ترانه / نگاهت دلفریب و شاعرانه
منم قایق به روی موج دریا / تویی ساحل ، تویی لطف کرانه

عشق یک واژه زلال است ، تو باید باشی / قلب من زیر سوال است ، تو باید باشی
فال حافظ زدم آن رند غزل خوان هم گفت / زندگی بی تو محال است ، تو باید باشی

فریاد من از داغ توست / اینگونه خاموشم نکن
حالا که یادت میکنم / دیگر فراموشم نکن

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند / تماشای تو زیباست اگر بگذارند
به من عاشق مسکین به حقارت منگر / دل ما وسعت دریاست اگر بگذارند

همه دنبالت میگردن ، فکر میکنن گم شدی ، بگم تو قلب منی خیالشون راحت بشه !؟

در اوج دل نشاندمت ، در رهگذار زندگی / زمانه گر خزان شود ، توئی بهار زندگی