برای سفر به گذشته ...
نیازی به ماشین زمان ندارم
من خـستــه
با یـک نخ سیـــــــــــــــــــگار و چند پـُـکـــ عمیق
هر روز به گــذشتــه سفر میکنم

اگه فلزهستي،فلز قلياي باش حتي اگه فقط يك الكترون داري،اونو باتمام وجودت راحت ومشتاقانه نثاركن.اگه نافلزي و مشتاق الكتروني هالوژن باش_مثل هالوژنها مصرانه براي هدفت تلاش كن.ومثل اونابا يك الكترون قانع باش. زياده طلبي كاركربن روسياهه!البته گازنجيب شدن،واز قيل و قال دنيا وسوداي جهان رهايي يافتن كارهر كسي نيست.ولي اگه يه نفر به مقام اونابرسه ميشه مثل زنون ونئون به اطرافش روشنايي مي بخشه

ساکت که میشینی میذارن پای جواب نداشتنت،
عمرا بفهمن داری جون می کنی تا حرمت هارو نگه داری...

حرفش راساده گفت!
من لايق تونيستم!
نميدانم خواست لياقتم را به من يادآوري كندياخيانت خودش راتوجيح!!

يادتون سر كلاس تخته پاك كن رو خيس ميكرديم ميكشيديم رو تخته فكر ميكرديم خيلى تميز شد....!
بعد كه تخته خشك ميشد ميديدم چه گندى زديم
الان همين حس رو نسبت به زندگى دارم

ازحرف مردم دلگيرنشو،
بعضى ها نيش زدن طبيعتشونه،
سالهاست به هواى بارانى مى گويند
هواى خراب.

راست مى گفت:آدم باگذشتى بود،
ازمن هم گذشت.

... و مهربانیت از دور چه نزدیك است
عجیب حس می كنم كه جغرافیا دورغ تاریخ است!

وقتی چشمـ ـانم را روی همــ می گذارم
خوابـــ مـ ـرا نمی بــ ـرد
تــ ـو را می آورد !
از میان فرسنگــــ ها
فاصلـ ـ ـه...!

اكنـــون كه ابــــر دلتنـــــــــگی ام بغض چنـــــــــــدین سالـــه اش را در آسمــــان تنـــــــــــــــگ
چشمانـــــــــــــــــم می شكنـــــــــــد كـــاش چتری ار ناگفتــــه هایم داشتــــــــم

شك كرده بودم كسي بين ماست،حالا يقين دارم من بين 2 نفر ايستاده بودم!
چقدر تفاوت وجود داشت بين واقعيت و طرز فكر من . . .

گاهی باید بی رحم بود
نه با دوست
نه با دشمن
که با خودت!!
و چه بزرگت می کند آن سیلی که خودت می خوابانی
بر صورتت...

گاهی وقتها فکر کردن به بعضی ها ناخودآگاه لبخندی روی لب می نشاند....!
دوست دارم این لبخندهای بیگناه را...
این بعضی ها را...

ماه را پهن مي كني زير پاهايم!
ستاره را سنجاق مي كني به موهايم!
و...
تابستان نگاهم سوت مي زند:
من
هنوز و هميشه
دوستت دارم!!!

گاهي عكسي را ميسوزانيم و گاهي عكسي ما را ميسوزاند