خانه ای خواهم ساخت:
مادرم گریه نکن اشک نریز شکوه نکن
پدرم او دگر رفتنی است بسپارش به خاک
دختری از بی پدری میترسد
کودکی در شکم مادر خویش میمیرد
خشت اول را من میگذارم از جان
خانه ای میسازم برای اذربایجان
شاعر: علی رمضان پور

ما که ازهرچی ترسیدیم بلاش سرمون اومد بس بیا کمی از خوشبختی بترسیم شاید فرجی شد

رفیق:!
منفی در منفی نمیشه مثبت,می‌شه کثافت…!!!
همین!

هـــــــــی فلانــــــــی؛
تــو را مـن “تــــــــو” کـــردم، وگرنــه کــلمه ی “هوی” هــم زیــادت بــود
واســه مــن “شــما شــما” نــکـن

فروشنده ی محتــــــــــــرم من بقیه پولمو می خوام :-|
نه چسب زخم
نه شکلات
نه آدامس شیکـــــــــ
اه اعصاب نمیذارن واسه آدم :|

ما به جمله همیشه حق با «مشتری» است اعتراض داریم !
(امضا : جمعی از سیارات منظومه شمسی)

خیلی دوست دارم به یکی بگم این دروغایی که میگی راستن !؟

فقط یه ایرانی میتونه از حق اجتماعی خودش فقط در صف نانوایی و تاکسی دفاع کنه

نمی دونم چرا هر وقت من کلید موفقیت رو پیدا می کنم یه نفر قفل رو عوض کرده!

الان بازيا همه كامپيوتري شده ، بچه ها هم همه سوسول شدن ! زمان ما سوسولي ترين بازي كمربند بازي بود ، ما واسه بازي ميرفتيم بيرون مادرمون مارو از زيره قرآن رد مي كرد

عاقبت یک روز مغرب محو تماشای مشرق میشود
عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق میشود
شرط میبندم زمانی که نه زود است و نه دیر
مهربانی حاکم کل مناطق میشود

بعضی ها رو در جوب باید شست …
تا لجن ها همه خوشحال شوند که
کثیف تر از خودشان هم هست ..!!!

وضعیتی شده که
هر کی نیکی می‌کنه پای لرزش هم می‌شینه!

کثیف بودنِ بعضی آدم ها اذیتم نمیکنه !
اما بعضیا خیلی پاکن؛
این که قراره اینا گیره اون کثیفا بیُفتن, اعصابم رو خورد میکنه…!

این روزها حس بی تفاوتی تنها دلیل خوشحالیم شده...!!! خیلی خوشحالم و ساکت ... اما در عین حال خشمگین و عصبی...! آروم و پر قدرت ... درست مثل یه زلزله...!