دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

عکس خودم رو صفحه کامپیوتر بود.مامان بزرگم عینکش رو نزده بود پرسید این کیه؟آدمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا من با شوق و ذوق میگم این منم....این منم........ مامان بزرگمم برگشته میگه:من فک کردم ادمه!!!!!!!!!!!!!!!!!! مامان بزرگ ضایع کنه ما داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ي بار نشد تو خونمون از اين كيك خامه اي ها اضافه بياد مثل خارجيا بزنيم به سر و صورت هم بخنديم....
لايك= بي خيال زندگيييي بييييمكث جريان داره :|

مرده شور!!
ناخنهایت راکوتاه کن
بدنم زخمیست!
اوکه رحم نکرد
تومداراکن!

عمومینا اومدن خونمون دخترعموم 3سالشه یه دفه پریده تو اتاق میگه
من توی زندگیتم ولی نقشی ندارم اصن یکم قر داده منم داشتم پا چشای اندازه قابلمه نگاش میکردم بعد شروع کرده ادای رقص عربی در اوردن......ینی کارش درس بود در حد لالیگا
منم داشتم اون اطراف دنبال افق میگشتم که گفت افق از مد افتاده برو تو دریا خودتو غرق کن....
هیچی دیگه برنامه گذاشتم اخر هفته یه سر به دریا بزنم...
دختر عمویه باحاله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خواهرم یک سالشه دراکولای دهه نودی....تا کامپیوترو رو شن میکنم میاد کنار صندلی دست میزنه با دهنش آهنگ میزنه قر میده بعدم میگه نانای.....فک کنم از این به بعد لقب نسل سوخته به ما دهه هفتادیا منتقل بشه....والا بخدا دهه هشتادیا رفتن ته جدول فعلا این دراکولاها صدرن

اقا دیشب مهمونی بعد از عقد داییم بود که دایی جون گرام نشسته بود پیش نامزدش و گل میگفت و غنچه میشنید معلوم نشد از کجا یهو ی عنکبوت بزرگ افتاد جلوشون یهو همه کشیدن عقب!!!!
منم ک تو باغ نبودم گفتم دایی جون چیه؟
داییمم با کمال خونسردی گفت : هیچی دایی هشت پاس!!!!!!!!!!
من : o_O
زنداییم : O_o
نیروی دریایی : :(((((((((
عنکبوت خونه خراب : #_#

توی شهر بی کسی هام تورو از دور میدیدم...
تارسیدن به تو افسوس به تباهی رسیدم...
شهر بی عابروخالی،شهرتنهایی من بود...
لحظه ی شناختن تو،لحظه ی تموم شدن بود...
مگه میشه از عروسک شعرعاشقونه ساخت؟؟
عاشق چیزی که نیست شد،روی دریا خوبه ساخت؟...
ستار...صدای شایسته ایرانی

بیشتره وقتا......
عشق...فقط شبیه عشقه
بعده یه مدت میفهمی عشق و عاشق و معشوق واقعی فقط تو غصه هاست!

دوستم واسه تولدش مارو دعوت کرده که مثلا دور همیه منم کلی نقشه کشیدم واسه خل بازی بعد که رفتم خونشون دیدم همه دوستام دست به سینه نشستن داد زدم بعد چنتا فحش گفتم چتونه شما ها دیدم هی ابرو بالا میندازن برگشتم دیدم مامان دوستم پشت سرمه....
خلاصه مادر گرامیش تا اخر مجلس پا نشد بره منم موقع کیک خوردن بجای کیک جد و آباد دوست گرامیم جلو چشم بود....
دوست ضد حال داریم واقها؟....

کاش کسی که عاشقش میشی بفهمه عشقتو
رد نشه ازت به سادگی و بهت بگه برو
کاش غرور ادمارو از هم دیگه دور نکنه
حسرت دوست دارم به دل هیشکی نمونه

اقا یه روز با اقوام سببی نسبی عسلی عدسی(!) رفته بودیم تو دامن طبیعت!، منم رفتم یه تیکه چوب بلند رو که یه سرش رو اتیش بود و ذغال بودرو، رو همون اتیش شکوندم و انداختم کنار اون یکی که بسوره بعدش واسه خودم خرامان رفتم اونوری حس کردم یه حشره ای پشت گردنمو زد!!اخه یهو سوخت!!وایسادم و یه کم خاروندم یه دفه دیدم شوهرخالمو داییم مثل ادم خوارای جزایر گمشده داد میزنن و میدون دنبال من!! منم شجاااع شروع کردم دویدن و فراااار! تو همون حین پشت سرمو نگاه کردم دیدم لباسم اتیش گرفته و داره میسوزه دیگه بدتر دویدم و خودمو میزدم به دک و درخت. تا رسیدن وبا خاک واب و بیل و لگد خاموشم کردن(گل شده بودم از خاک و اب)... حالا نگو اونوقت که چوب رو شیکوندم یه دونه ذغال داغ افتاده بود تو کلاه سوئيشرتم و اتیش گرفتم...بعععله!!! خخخخ
به من نگو الاغ!!!

گفتم چندیست دچار درد وماتم شده ام
چون شمع که میسوزد کم شده ام
گفتا نکند که عاشق من شده ای؟
گفتم پ ن پ عاشق عمه ات شده ام.

گودزیلای ما(8سالشه) تو چشش چیزی رفته بود همینجور داشت چشش رو می مالید و اشکش همین جور میریخت حالا مکالمه ما من از روی دلسوزی :چی شده چیزی تو چشت رفته؟
او:پ ن پ تایتانیک دیدم دلم سوخت اشک ریختم آه خدای من
بیا درش بیار دیگه...
من:د ن د بمونه تو چشت تا چشت درآد ....
لایک=خوب کاری کردی حقش بود
لایک= بدتر از اینا حقش بود
در ضمن لایک مخالف نداریم ها
اونی که درد گودزیلا داری بلایک

برچشمان مهربانه تو مینویسم حکایت بی نهایت عشق راتابدانی که محبت وعشق را در چشمان تو آموختم وبا توآغاز کردم...به پاکی چشمانم وچشمانت قسم که تاابد دوستت دارم...

زندگی کن حتی اگر بهترین هایت راازدست دادی ءچون این زندگی کردن است که بهترین هایی دیگر برایت می سازد....