دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اتفاقاتی که طبق میل ما نیست بدون شک تحت مدیریت خداست ...((صبرمیکنیم))

اعتراف میکنم ی بار جوجه اردک دخترعموم سرما خورده بود تو دهنش ب زور استامینوفن ریختم بخدا فک نمیکردم بمیـــره به همین برکت قسم :|
تازه زدم پشتش که بده بیرون تقصیر من نبود…دخترعموم دوروز افسرده بود منم چیزی نگفتم اونم نفهمید o.O

ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ...
ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺖ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﺧﻮﺩ
ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﺑﺎ ﮐﺎﺩﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺍﺳﺖ♥

یه بار با دوستم که عمران می خونه رفتم دانشکده شون اونم گفت بیا بریم اون پسره که ازش خوشم می یاد بهت نشون بدم حالا آسانسورم خراب 4 طبقه رو به زور رفتیم بالا بعده ده دقیقه که ادرنالین خونم داشت بالا می رفت می گه حتما اون بلیز آبیه رو نپوشیده که نمی تونم پیداش کنم می گم مگه قیافشو نمی شناسی می گه نه بابا دقت نکردم که:/ ای خدا واقعا به جامعه ی مهندسین تسلیت می گم لطفا یک دقیقه سکوت....مهندس عمرانا شما 5 دقیقه هم رشته ایتونه!!:(

  103142 | جوک جدید

اخا یکی ازین دوستای گلمون نوشته بود که...
اون موقع ها که تازه پیتزا اومده بود با دوستم رفتیم فست فود و بهش گفتم برو 2تا پیزا بگیر من گشنمه نون اضافه هم بگیر...
ما این ترفندو رو گوزدیلای داییمون ارجا کردیم....جلو پنجاه نفر قهوه ایم کرد..به همین برکت قسم.
اگه با لایکاتون خوشحالم گنید چیزای جالبتری هم میزارم...به همین برکت قسم

ﺳﺒﺰﯼ ﭘﻠﻮ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎ ﮐﻮﮐﻮﺳﺒﺰﯼ.
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺷﺎﮐﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺳﺒﺰﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﯼ ! :|

ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﺘﻮﻥ ﻗﺮﺽ ﻣﯿﺪﯾﺪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ
ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ؟؟ !! ))):
ﻻﻣﺼﺐ ﯾﻪ ﺟﻮﺭ ﺳﺮ ﺑﻪ ﻧﯿﺴﺘﺶ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﺎ ﻫﯿﭙﻨﻮﺗﯿﺰﻡ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺑﮕﻪ ﮐﺠﺎ ﮔﻤﺶ
ﮐﺮﺩﻩ ... :|

به افتخار استقلال
میدونید چیه که عقاب رو کور میکنه شاخ بازی تیم های آخر جدوله

ﺍﺯ ﺩﻝِ ﻣﻦ ﺗﺎ ﺩﻝِ ﺗﻮ ، ﯾﺪﻭﻧﻪ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﺤﺮﻣﯿﻨﻪ ...

******************(3 تا!!! یا 3تا ؟؟؟)علامت اختصاصی abas_m223
هـمـیـشـه گـفـتـم:
دوســت سـاده بـمـونـیـد چـون عـشــق هـمـه چــیــو خــراب مـیـکــنــه..!!!

روز پنج شنبه دوباره
وعده ی دیدن یاره
روی سنگ سردی از قبر
میریزه اشکای خستم
تا که قاصدک دوباره
خبری ازت بیاره
با یه دسته گل ارزون
پیشتم من زیر بارون
کی این اهنگه مازیار رو دوست داره؟؟؟؟

مكالمه من و مامانم
من: مامان دختره چطور بود؟؟؟؟
مامانم: خیلی با حیا و سر به زیر بود به درد تو نمیخورد!
من :|
بازم من :|
آخه مادر من چی از من دیدی تو؟؟؟؟ بمبارون در این حد؟؟؟؟

میدونی چیه ؟
نمی دونی ؟
بابا دوستت دارم!
.
.
.
.
تو رو نه ! بابامو میگم

دمپایی دست شویی تو حلقم اگه دروغ بگم!!!!!!!!!!!!!
همین امشب سر شام مامان و بابام برای من و خواهرم یه قصه از ازدواج یکی از فامیلای نزدیکشون تعریف کردن!!!!!!!!
شب عروسی ش بوده با هم دور همی رفتن دنبال عروس ( تو جایی ک ما زندگی میکنیم همه باهم خودشونو به سختی هرجه تمام توی ماشین عروس جا میکنن و میشینن اما الحمدلله داره رفع میشه کم کم!!!!) موقع برگشتن این قد ادم زیاد رفته باهاشون دوماد بیچاره براش جایی نمیمونه ک برگرده با عروس خانووم و اقا داماد با تاکسی به مراسم میره!!!!
البته راننده داشتن که خوده اقا داماد پشت فرموون نشسته!!

<<همینجوری برای دلم>>
دلم یه رفیقی رو میخواد که وقتی دلم گرفته و دارم اسمای دفترچه تلفنمو چک میکنم به اسمش که میرسم بی هیچ معطلی ای بتونم بهش اس بدم!
خیلی وقته که از اسمای تو گوشیم دست خالی برمیگردم!
لایک=مام همینطور!