دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

دقت کردین تو دربی بعضی از آقایون پرسپولیسی چقدر خواب داشتند!!

دقت کردين وقتي مهمون ناخوونده ميادو حوصله و اعصاب نداري.. لحظه اي که مي بينيش! عين جغد زل ميزني بهشو همش مواظبي يهو نفهمه اون لحظه دلت مي خواد درو بکوبوني تو صورتش :|


-----------------------------------------------

دقت كردين نقش مربى پرورشى تو مدرسه مثله نقش كانال 4 مى مونه ... والا دكورى مى زارنش

تا حالا دقت کردین موقع پخش مسابقات فوتبال
کارگردان محترم وقتی حساس ترین اتفاق در حال رخ دادنه یادش میفته صحنه آهسته بزاره

ینی آدم دلش میخاد یه کف گرگی حوالش کنه

K : E @@@@@
خواهرم دو سالش که شد میخواست صدام کنه کامران نمیتونست
بهش میگفتم بگو : کامی
میگفت : تابی
چهار سالش که شد بهش میگفتم : بگو کامران , میگفت : کاملان
خدارو شکر الان ده سالش شده راحت حرف میزنه هر وقت میخواد صدام بزنه راحت میگه : هوی ی ی گوسفند , الاغ ,‎ ‎ ^__^ دی :

روی نـگـیـن انـگـشـتـری امـام حـسن (ع) حـک شـده بـود «حسبی الله».
ایـن خـیـلـی جـمـلـه بـزرگـیـه و شـایـد بـرای دهـن مـن بـزرگ بـاشه امـا شـایـد کـسـایـی بـاشن کـه ایـن جـوری زنـدگـی مـی کـنـن کـه خـدا اولـیـن و آخـریـن گـزیـنـه هـمـه راه هـای زنـدگـیـشـونـه...!!!

امـروز تـو خیـابـون یـه دخـتـره رو دیـدم انـدازه ی یـه پـسـر آرایـش کـرده بـــود :|

شکسپیر: همیشه به کسی فکر کن که تو رو دوست داره، نه کسی که تو دوسش داری.

  103722 | جوک جدید

دخـتـره هـیـکـلش شبـیـه دستـه ی مـاهـیـتـابـه تـفـلـونـه
بـعد استـاتـوس گـذاشتـه : مـن میـوه ی بـالـای درخـتـم ، بـرای چـیـدنـم بـایـد به زحـمـت بـیـفـتی
بـخـدا اعـتـمـاد بـه نـفس ایـنـو اگـه خـمـیـر بـَـربـَـری داشـت الآن پـنـیر مـوزارلّای کـم چـرب دالـیا بود :|

آقای مجری در حال پاره کردن دفتر مشق کلاه قرمزی چون خودش ننوشته بود . . .
آقای مجری: الان این رو پاره میکنم تا خودت مشقاتو بنویسی.
فامیل دور: نه، عجب گیری افتادیما، 3 ساعت به این گاو فهموندیم که نباید پاره کنه و بخوره، حالا باید به شما بفهمونیم . . .

برگرد....
اینجا...من ویادم فقط تورامیخوهند...
فقط برگردتادنیایم رابپایت بریزم
فقط برگرد...

چشمات مثل دریاست.میزاری جورابامو توش بشورم

دیروز جمعه بود بابام گفت من غذا میپزم( مادرم مسافرته نیست ) از ساعت نه صبح تا 2ظهر تو اشپزخونه بود اخرشم یه خرشت قیمه سفید شور با مرغ(فیریزر با ز کرده مرغ دیده حوصله نداشته دنبال گوشت بگرده ) ما هم از قبل پیش بینی کرده بودیم به بهونه سبحونه زیاد خوردیم لب نزیدم(هالا داشتیم از گرسنگی لهله میزدیم ) یه ساعت بعد رفتیم چلو کبابی رفیقمون یه (یه نفرم عادت دارم از صفت جمع استفاده کنم )یه چلو کباب مشت زدیم .تا شب همه چی به خیر خوشی بود که داداشم لوم داد بابام یه کف گرگی زدمونو در اومد گفت
:احمق کبابی بودو من مجبور بودم اون (ببخشید )بوقوو بخورم.
در اون لحظه
من :0
داداشم:)))
بابام :(((
مامان توسفر :،)

بانويم معصومه)س( با نگاه معصومانه ات،اميد را در دل خسته زمين مى روياند و رايحه پاک بهشتى ات،نسيم را به وجد مى اورد...
"ولادت با سعادت خضرت معصومه)س( مبارک"

عاغا رفتیم وایسدام صف سنگگی کنارش لواش و تافتون بود لواشی نمی پخت
عاغا یارو زنگ میزنه خونشون میگه لواشش از این لواش کلفت اس(تافتون)
من بهش میگم عاغا اون اسمش تافتونه ناراحت میشه ؟؟؟