دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

حیف نان مي‌ميره مي‌ره اون دنيا، ازش مي‌پرسن چي شد مردي؟ ميگه داشتم شير مي‌خوردم ! ميگن: شيرش فاسد بود؟ ميگه نه بابا، گاوه يهو نشست

قاضي: «چرا دستت را در جيب اين آقا كردي؟» متهم: «جناب قاضي! خيال كردم جيب خودم است.» قاضي: «پس چرا پول‌هايش را برداشتي؟» متهم: «يعني مي‌فرماييد اختيار جيب خودم را هم ندارم!»

حیف نان ميره دستشويي و در مي زنه. يه عربه مي گه: اهم... حیف نان مي‌گه: حالا اسمت چيه؟ عربه ميگه: محمد حسن خليل. حیف نان مي‌گه: اي پدرسوخته‌ها، سه تايي رفتين توالت؟

از خوش‌غيرت مي‌پرسن: پارسال روز زن چه كادويي به زنت دادي؟ ميگه: بردمش كيش. ميگن: اي ول بابا، دمت گرم، خوب حالا امسال چيكار مي‌كني؟ ميگه: ميرم ميارمش!

از حیف نان مي پرسن يه موجود نام ببر... مي گه يخ. مي گن يخ كه موجود نيست. مي گه هست، چون همه جا نوشته يخ موجود است!

تهرونيه داشته واسه آبادانيه خالي مي بسته مي گه: من يه سگ دارم وقتي مياد خونه در مي زنه. آبادانيه مي گه: ولك مگه سگت كليد نداره؟

حیف نان داشت با یه خره شطرنج بازی میکرد یکی دیگه رد می شه میگه عجب خر باهوشی، حیف نان میگه زیاد هم باهوش نیست یک یک مساوی هستیم!

حیف نان شهردار مي شه، صبح زود براي افتتاح پروژه ساختماني مي ره عصر مي شه...شب مي شه...ولي خبري ازش نمي شه. نصفه شب خاک آلود و خسته مي ره خونه. زنش مي پرسه: کجا بودي تا اين وقت شب؟ حیف نان مي گه: والله موقع کلنگ زدن، مردم تشويقم کردن، منم يواش يواش بدنم گرم شد و زير زمينش رو کندم!!!

به حیف نون ميگن با جيش جمله بساز ميگه علی با آبجيش رفت سينما. مي گن خره منظورمون شاش بود: مي گه خب با داداشاش رفت!

از آقاهه مي پرسن با چه ارزي ازمملكت خارج شدي؟ گفت: باعرض معذرت

مسافري كه تازه به شهر وارد شده بوده از آقاي خنگ مي پرسه ما اينجا غريبيم... كجا آمپول مي زنن... طرف باسنش رو نشون مي ده مي گه اينجا!

مدير تيمارستان گزارش دادند شب پيش يكي از بيماران قصد خودكشي در وان حموم را داشته ولي خوشبختانه يك بيمار ديگر به نام حیف نون نجاتش داده. پزشك تيمارستان پس از مطالعه پرونده حیف نون صداش كرد و گفت: وقتش رسيده كه تورو آزاد كنم اين اقدام بزرگ تو نشون ميده حالت خوب شده. البته متاسفم... اون بيمار بالاخره اين كارو كرد. اين بار خودشو تو بالكن اتاقش حلق آويز كرده. حیف نون می گه: نه اون خودكشي نكرده، چون خيس بود من آويزونش كردم خشك بشه!

يارو ريش پروفسوري داشته، ميره پيش رفيقاش و ميگه: هر سوالي دارين امروز بپرسين، فردا ميخوام ريش هامو بزنم!

يه معتاد 2 تا سيگار تو دهنش گرفته بود داشت مي كشيد ازش ميپرسن چرا 2 تا سيگار مي كشي ميگه يكي واسه خودم يكي هم از طرف دوستم كه زندونه بعد از يه مدتي مي بينن همون معتاد يه دونه سيگار مي كشه بهش ميگن حتما دوستت از زندان آزاد شده ميگه نه خودم ترك كردم!

کشتي در حال غرق شدن بود. ناخدا فرمان خروج از کشتي را صادر کرد. مردها براي خروج هجوم آورده بودند. ناخدا مانع خروج مردها شد و گفت: خجالت بکشيد حق تقدم با زنان است. زنان بسيار خوشحال شدند و ضمن تشکر از ناخدا به خاطر رعايت حق خانم ها يکي يکي از کشتي خارج شدند... پنج دقيقه بعد ناخدا گفت: آقايان بفرمائيد پياده شويد کوسه ها به اندازه کافي سير شده اند!