دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

بعد از مدتها داییم یه میس رو گوشیم انداخت....ذوق مرگ شدم....با کلی احساس بهش زنگ زدم میگم جــــــونم دایی جوووووووون کاری داشتین چه عجب یاد من کردین؟؟ با خونسردی تمام برگشته میگه نه دایی جان دستم خورد اشتباه گرفتم!!
فک و فامیل با محبته من دارم؟؟

تو مثل مرهم یاسی برای قلب شکسته
تو مثل سایبان امیدی برای یک دل خسته
تو مثل غنچه لطیفی به رنگ حسرت شبنم
تو مثل خنده یاسی و مثل غربت یک غم

خدا براي شنيدن صداي ما نياز به فرياد ندارد،ما براي شنيدن صداي او نياز به سكوت داريم

از خروپف بابام شب فيلم گرفتم صبح به بابام نشون دادم ميگه فتوشاپه!

چه مسخره است سوال امتحاني كه ميگويد جاي خالي را پر كنيد؟ من اگر ميتوانستم جاي خالي تو را پرميكردم؟

سر صبح از خواب بیدار شدم میگم: سلام بابای مهربونم. میگه: سلام گرگ بی طمع نیست باز پول میخوای؟ پولاتو چه کار میکنی؟ نکنه معتاد شدی؟ بدبخت ترک کن؟ بعد 5 دقیقه تیکه انداختن میگه شوخی کردم میخواستم خواب از سرت بپره!

تلویزیون داره یه برنامه درباره علائم اعتیاد نشون میده. هر علامتی که میگه مامانم زیر چشمی با شک منو نگا میکنه.

به خالم که آمریکا زندگی میکنه با کلی ذوق و شوق گفتم: خاله من خیلی دوس دارم بیام اونجا زندگی کنم. برگشته میگه: خب اینجا کسی رو داری بری پیشش؟

دعوت مودبانه ي بابام از من براي صرف شام: تَن لَشتو از پشت كامپيوتر جمع كن بيا پاي سُفره پهن شو!

دختر خالم به بچش واسه اينكه شيريني زياد نخوره دندوناش خراب نشه گفته شيريني ها رو شمردم يدونش كم بشه ميزنمت. بچه هم وقتي همه خواب بودن رفته همه شيريني ها رو نصفه گاز زده كه تعدادش كم نشه!
استعدادت تو حلقم!

اگر دروغ رنگ داشت
هر روز شاید
ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران می کردند
اگر به راستی خواستن توانستن بود
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند
همیشه می توانستند تنها نباشند

«مادرم صبحی می گفت: موسم دلگیری است // من به او گفتم: زندگانی سیبی است، گاز باید زد با پوست»سهراب سپهری

می گویند : شاد بنویس ...
نوشته هایت درد دارند!
و من یاد ِ مردی می افتم ،
که با کمانچه اش ،
گوشه ی خیابان شاد میزد...
اما با چشمهای ِ خیس ...!

مرا ببخش که ســــاده بودنم دلت را زد...
مرا ببخش اگر عشــــق ورزیدنم چشمانت را بست...!!!
می روم تا آنان که توانا ترند... تو را به اوج
بودنــــت برسانند ...

کاش این فصلهای با تو بودن هیچگاه نمیگذشت ، کاش هیچ برگ سبزی بر زمین نمینشست ، کاش همیشه روزگارمان مثل این روزها بود ، کاش پرنده عشقمان همیشه در حال پرواز بود، نه قفسی بود تا اسیر شود آن پرنده ، نه سرنوشت تلخی بود تا رو کند برگ برنده….