دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

دستهایم به آرزوهایم نرسید آنها بسیار دورند !اما درخت سبز صبرم می گوید:امیدی هست.....دعایی هست .....خدایی هست.....

اکسیژنی که با خمیازه کشیدن تو دستشویی وارد ریه هامون میشه هزاران برابر خالص تر از اکسیژن جنگله :))

هيچ وقت کارامروز رابه فردا ننداز
فردا يه عالمه کار داری...
قشنگ بندازش واسه دو سه هفته ديگه که خيالتم راحت بشه!
منبع:
اصول زندگی ؛
خواجه بیحال الدین

دنبال کلمه ای بودم تابتونم بهت بگم چه قدرمی خوامت خیلی وقت فکر می کنم وچیزی پیدانمی کنم؛!


یاد اون قدیما که با کلاس ترین چیز جامدادی های بود که سه تا در داشت .....
لا مصب ارزش یه لامبورگینی دو در را داشت...!

یاد اون دوچرخه ها که صندلیش(زینش) نیم متر بود و وقتی سوارش میشدی حس میکردی سوار یه سوزوکی 1400شدی!؟

یاد اون قدیما که تمام کلاس گذاشتنمون تو مدرسه فقط به خط های که کنار دفتر 100برگمون میکشیدیم بود
بدون خط ها ادم ها بی خیال بودند
یه خط ها ادم های بودند متوسط
دو خط همرنگ اد های فانتزی بودند
دو خط غیر همرنگ ادم های خیلی باکلاس بوند

بيمارستان كسري بستري بودم يه پيرمرده هم اطاقيمون بود سايربستگانش از دهاتشون اومده بودن واسه عيادتش بخداقسم به همون ماه عزيز(ماه رمضون) واسه اين پيرمرده مرغ وخروس و بوقلمون زنده آورده بودن پاهاشون به هم بسته آويزون
سوپروايزربخش سكته كرد ريق رحمتوسركشيد.

دوران ابتدایی ب مناسبت روز معلم رو پنکه سقفی کلی گل برگ ریختم
بعدش معلم ک اومد تو کلاس کلیدو زدم و گلبرگا ریخت رو سر معلم
و بلند گفتم روزت مبارک
عاقا این نامرد
منو آورد بیرون پازلفامو گرفت و کشید رو ب بالا
طوری ک من رو پنجه پاهام بودم بعدش یهو دو دستی زد تو گوشم
ک تا ساعت ها گوشم ویز وزیز میکرد و جای انگشتاش رو صورتم موند
امیدوارم خدا ذلیلش کنه
مردیکه روانی

یادتونه از مدرسه ک تعطیل میشدیم تا سر خیابون با دوچرخه مسابقه میدادیم
هرکی میباخت باید پول کلوپو حساب میکرد؟؟؟؟

تو خیابون نزدیک خونمون پیاده داشتم میرفتم ی نخ سیگارم دستم بود
یهو دختر داییم عین جن جلوم سبز شد
و گفت واااااااای سیگار میکشی؟
خلاصه با کلی التماس و خواهشو وعده وعید راضیش کردم ب کسی نگه
ازش خدافظی کردم و رفتم خونه
از در ک رفتم تو بابام زارت زد تو گوشم
من شوکه شدم
گفتم جریان چیه
ی دونه دیگه زد
گفت جریان لای انگشتات بوده
مامانم اشک خون گریه
دیدی بچم معتاد شد
خواهرم : حاک تو سرت ک دل پدر مادرتو شکستی
بعدا فهمیدم دختر دایی عزیز ب سرعت نور قضیه رو ب خاهرم مخابره کرده اونم ب خانواده
ب جون خودم در کمتر از دو دقیقه
شما بگین فکو فامیله رازداره من دارم؟

من بچه ک بودم خوابم نمیبرد رفتم بغل بابام
بابام پاهامو گذاشت بین پاهاش و دستشو گذاشت زیر سرم
انقد گرم لذت بخش بود ک نگو
آروم آروم چشام گرم شد و خوابم برد
ی مدت بعدش احساس خفگی بهم دس داد بیدار شدم دیدم بابام با صد کیلو وزن افتاده روم
تا اینجاش خوبه
ب شدت جیش داشتم
هرچی صداش گردم بیدار نشد
بقیشو نمیگم تا خودتون حدس بزنین‎:D‎

کیا یادشونه میرفتیم تو کوچه کارت بازی
کارتارو با یه فاصله دور میذاشتیم
بعد با دمپایی کارتارو میزدیم
‏ یادش بخیر چ تفریحات سالمی داشتیم

ی بار رفته بودیم مهمونی
مردا همه رفتن تو یه اتاق تا راحت باشن
منم حدودا هف هش سالم بود
رفتم نشستم کنار بابام
یکی از دوستای بابام گفت ماشالله یحیی دیگه مردی شد میاد تو جمعهای مردونه
منم ذوق مرگ شدم خواستم خودمو جمو جور کنم ک یهو یه بادی از من در رفت لامصب
یه صدایی داشت تو مایه های وی ی ی ینگ
بابامم برا اینکه مثلا یه حرفی بزنه ک نارحت نشم گفت یحیی نبود
من بودم
صدای خنده اونا تا ده تا محل اونورتر رفت
منو میگی تو همون لحظه از شدت خجالت ده پونزده سال پیر شدم‏
شمارو نمیدونم ولی من اینجوری وارد جمع مردا شدم
هی ی ی ی ی ی ی

دخترعموم كلاس اوله معلم گفته با چراگاه جمله بساز نوشته:
"من گوسفند هستم"
خداوكيلي نخبه هاي ايران نه كل جهان IQشون يك صدم اين اميد آينده خاندان ماهست نه هست نننننه هست؟ ننننننننننه هست؟
آخه دخترعموي حيوان نماست ماداريم؟