دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

چند وخته اینقد در یخچال خونمون رو باز وبسته کردم لولاش خراب شده. منم کلا درو کندم بجاش پرده انداختم. میترسم کش پرده هم پاره بشه.

به به هوا آبیه آبیه آفتابیه
ماشینه قلابیه ؟
نه بابا بنزین نداره خالیه !
یه پمپ بنزین اونجاست
بنزین واسش مهیاست . . .
تبلیغ دهه شصتی :D

این روزها تنها دری که برویم باز است در یخچال خالی مان است!!!

چه گونه چشم بر هم بنهند اسبهای خسته یی که ،
اسطبلشان را بر روی گسل ساخته اند ؟
چگونه بخوابم ؟
چه گونه می شود خوابید ؟
چیزهای بزرگ تمام می شوند
این
کوچکها هستند که میمانند .
استاد حسین پناهی

هوا
آیا کسی سلامی گفته
که محکوم سکوت جوابش باشم ؟
آه ! ضرورت های با شکوه انسانی
زمان طولانی تر از آن چیزی ست
که ساعت به ما نشان میدهد !
استاد حسین پناهی

امروز ذهنم پُر است از یک مادیان و کره اش ! فردا برایت شعری عاشقانه خواهم نوشت. (حسین پناهی )

همیشه یه احمقی پیدا میشه که ماشینشو جلوی پارکینگ خونه ت پارک کنه .. حتی اگه خونه نداشته باشی !!!

یه بار با بچه ها رفته بودیم مسافرت بعد نصف شب خوابم نمیبرد اومدم یه چنتا اس ام اس به دوستام بدم نصفه شبی بد خوابشون کنم!!!
یهو اس ام اس اب خوردی افتابه رو کجا گذاشتیو اشتباهی واسه بابام فرستادم....
تا اومدم گوشیو خاموش کنم که نره دیدم رفت بعد ۶٫۵ صبح دیدم یریز داره گوشیم زنگ میخوره منم تو خواب بیداری یهو دیدم شماره بابامه سریع گوشیو برداشتم دیدم بابام داره میگه دلم نیومد بزارم تشنه بخوابی بیدارت کردم بگم افتابه رو کجا گذاشتم.

کی یادشه :یه زمانی توو مدرسه با دوستمون هماهنگ می کردیم که تو اجازه بگیر برو بیرون منم 2دقیقه دیگه میام!
بعد معلم عقده ای می گفت صبر کن تا دوستت بیاد بعد برو.....
من که حلالشون نمی کنم!!!!!

رفتم خونه میبنیم لــپ تاپــــم وسطه، میگـــم کی اینو آورده بیرون؟ :دی
بابام میگه : شـلوغش نکـــن،
بچه ی هـــــمسایه اومـــده بود داشت تلویزیون خراب میکرد، اینو دادم بهــــش راحت باشه
خدایا ســــــایه بابامـــــــو از ســـــــرم کم نکنیا :|

بابام رفته مغازه سی دى بخره به فروشنده گفته سی دی حمید يگانه دارين؟ فروشنده گفته اسمش محسن يگانه هستا! بابامم واسه اينكه كم نياره میگه اي نامرد خودش به من گفت اسمش حمیده كه!!!
فروشنده :O
بابام :)))
محسن يگانه :OOO

داداشـــم ، بابامو مجبور کرد باهاش شطرنج بازی کنه!
بعد بابام داشت میباخت اسبشو یه خونه اضافی حرکت داد!
داداشم بهش گفت:
بابا این اسبه، شتر نیست که!
بابام شطرنج رو ریخت به هم و گفت:
پاشو برو گمشو پسره بی شعور اگر احترام بزرگکوچیکی حالیت میشد این حرفارو نمیزدی
همش تقصیر اون مامانته لوس بارت آورده!
زن بیا تحویل بگیر این پسره لاتت رو!
من : ((0_- ))
داداشم : :(
بابام : :|

یــه بارم عاشـــق شـــده بودم کلــــی قرص از دوستم گرفتم ...
خوردم که خودکشـــــی کنم به جای مردن سه چهار روز خوابیدیم:دی
واکنش خانواده این بود که ناراحـــت شدن چرا من انقدر تنبلم هــــمش میخوابم نمیــــــرم نونوایی :|

انگشتتو مشت کن ... . .... مشته؟ ... .. .. حالا محکم بزن تو چشم تا کور شو دوریتو نبینم...

چند وقت پیش با بابام رفته بودیم خرید یه سوتی داد در حد آبشار نیاگارا!!!!
میخواست زنگ بزنه خونمون دیدم رفت و برگشت گفت زود باش بریم گفتم چیه چی شده؟!!!
هیچی دیگه رفته بود یه سکه رو زوری میخواسته بکنه داخل تلفن کارتی و زنگ بزنه یه نفر از پشت بهش گفته برادر این تلفن کارتیه!!!!
نه خداوکیلی اینم فک و فامیله که ما داریم؟!!!!!