دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

√ دیوانه ام می كند ...!
فكر اینكه .. زنده زنده .. نیمی از من را .. از من جدا كنند !
لطفا ... تا زنده ام بــــــــــــــــــمان.....

یکی از این آشناهامون ک ؟؟سالشه برگشته میگه:خدا رو شکر ک شب یلدا ب خوبی و خوشی سپری شد.منظورش این که دنیا داغغغغغغغون نشدآخه همون خوشیت تو حلقم تو ک ب مرگ طبیعی بمیری همش چند روز از عمر بی ثمرت باقیه اون وقت داری خوشالی میکنی؟؟؟؟؟

دو نصيحت براي خواهران و برادران مقيم فيس بوک دارم ...!!
.
.
خواهرم : هيچ اتفاقي نميفته وقتي پست يه پسر رو ميخوني ، لايک هم بزني .!
برادرم : وقتي پست يه دختر رو لايک ميکني ، حداقل قبلش اونو بخون شايد توش فحش نوشته باشه.!!!!

یه روز با داداشم تو تاکسی بودیم اومد بگه کنار پل پیاده میشیم گفت:آقا پیاده کنارا پل میشیم....

با توجه به پايان دنيا و تمام شدن زندگي
صبح روز محشرتان بخير
روحتان شاد و يادتان گرامي!!

ميشه اين فتو شاپم تحريم كنن ما بفهميم بعضيا واقعا چه شكلين؟

انگشت پترس مشعل دهقان فداکار_شمشیر زورو تو حلق هرکی بعد از خوندن مسخرم کنه!
از دیگر نشانه های هوش و نبوغ دوران کودیم این بود که
هر وقت شیرنی زبون می خریدیم ی دونه بر می داشتم یواشکی می رفتم تو اتاق درموردش فکر می کردم,
5سالگی فکر می کردم هر کی بخوره زبونش دراز می شه,می ترسیدم نمی خوردم!
6سالگی فکر می کردم زبون ی حیوونه (گوریل)که خشکش کردن شیرنی شده بازم نمی خوردم!
7سالگی فکر می کردم از خارج میارن اینا رو میشستم بهش میگفتمhello اما نامرد جواب نمی داد منم قهر می کردم نمی خوردم....
اما الان روزی ی دونه شیرنی زبون می خورم نمره زبانم همیشه بالای 18 می شه.باور کنید موفقیت تصادفی نیست حاصل 15 سال تحقیقات و آزمایشه که انجام دادم.(زبون چی)
به جای اینکه چندین شیرنی بخورید شیرنی های زبون رو چندین بار بخورید.(زاج)
مسخرم نکنیدا خودتون 5سالگی اصلا فکر نمی کردید!


لذتی که من تو پرتاب گوله جورابهام تو آکواریوم دارم احسان حدادی بعد از پرتاب دیسک و کسب مدال نقره تو المپیک نداره....
لامصب اینقد قشنگ پرت می کنم ماهی ها از خوشحالی به بهونه غذا می آن ی ذره می خورن بعدش بیهوش می شن از بوش و تا ی هفته می خوابن و از غذا خبری نیس,به این می گن خلاقیت,شم اقتصادی, این است خودروی ملی!!!
نکته تستی:ماهی پرورشی دیگ نخورید!

به دوستم میگم میری فیس بوک؟ برگشته میگه فیس بوک دیگه خــــَـــز شده :| منم گفتم آره بعدش با یه حس غرور میگه من میرم یاهو چت میکنم خیلی باحاله :| فک کنم تازه یاهو رو پیدا کرده :|یه سوال داشتم ... میدونید کلا کی نابود میشیم؟ :|

توروخدا اینقد این هشتادیارو گنده نکنین.....حسی که ما الان نسبت ب اونا داریم دهه پنجاهیا و چهلیا نسبت ب ما داشتن...اگه اونا زبون دارن مام زور داریم همچین بزنیم نتونن ا جاشون بلند شن.....والا

دیروز ی پست 99 تا لایک داشت تا اومدم لایکش کنم و صفحه لود شه شد106 تا!!!
فکر کنم ی عده منتظر وایمیستن 99 شه بعد تریپ زرنگ بازی زود لایک کنن.اینا همونایین که به ته دیگ سر سفره هم رحم نمی کنن,خب برادر من نکن اینکارو چون تحریک می شم می ری تو نقد بچه های 4جوک قسمت (سوم)! خلاصه از من گفتن بود

پسر داییم رفته بود خواستگاری ، وسط بحث داییم دیگه نمی تونسته جلو خودشو بگیره پا
میشه میره دستشویی ... خلاصــــــه !!! گلاب بروتون سمفونی مردگانی راه می ندازه نه ایی طور .!
ملت نمی دونستن چجور خودشونو بزنن به اون راه ، پسر داییمم که جعبه مداد رنگی فایبر کاستل
شده بود ... بالاخره بعد از نیم ساعت کنسرت ... دایی نفس نفس زنان میزنه بیرون ...
همه بر میگردن نگاش میکنن ببینن سالمه یا نه ! بعد از چند لحظه سکوت مطلق ...
دستاشو با شرروار مبارک خشک کرد و یه نیگا به جمعیت کرد و گفت :
" به نظر من مهریه بالا واقعا بی خوده ... "
داییم B|
پسر داییم o.O
زن داییم o.O...
کل فک و فامیل طرف :|
همسایه های هم جوار خونه طرف :|
شروار دایی :|
توالت

صبح زود رسیدم خونه، شب کار بودم، خیلی خسته بودم تازه خوابم برده بود که دیدم یکی داره بالاسرم باهام شوخی میکنه و قلقلک میده کف پامو فکر کردم داداشمه گفتم کرم نریز پدر سگ یهو چشمو باز کردم دیدم بابامه، بابای ما هم قاطی بلند بلند مادرمو صدا زد: خانوووووووووووووم بیا تحویل بگیر پسرت به من میگه پدر سگ :|
مادر ما هم بنده خدا تازه از خواب پاشده بود حالیش نبود گفت غلط کرده، پدر سگ خودشه :))))
بابام گفت تو نمیخواد طرفداری کنی :|

میخواستم یکی از این گوشی مدل بالاها بخرم دویست تومن پول کم داشتم....رفتم پیش عموم که ازش قرض کنم...نشستم یه ساعت براش از کارایی وخوبیهای گوشیه گفتم تا بلکه دویست تومنو بده.....همچینم قشنگ گوش میداد ببینه چی میگم من آآآ....بعدشم هزار تا قسم و آیه و اشک و آه و ناله وزاری کرد که عمو جون باور کن یه هزاری هم ندارم که بهت بدم...اگه داشتم که کی بهتر ازتو....همچین ازمشکلاتش تعریف کرد که همون پولی رو هم که داشتم قرضش دادم که دوسه ماه دیگه ازش بگیرم....خلاصه دوروز بعد عمومو دیدم....لامصب همون گوشیه بغل کمرش بود :( ...بهله دیگه....فک و فامیله که ما داریم

اين داستان واقعيه:
يكي تو شهرمون هس،بهش ميگيم زاغ،حالا نميدونم فاميلشه؟لقبشه؟الله اعلم بالصواب...خلاصه...
اين بنده خدا يه شب رفيقشو دعوت ميكنه خونش مهموني...
تا سفره غذا رو پهن ميكنن زاغ به رفيقش ميگه:رفيق جريان چي شد كه بابات مُرد؟
رفيقشم شروع ميكنه به تعريف كردن،كه آره باباي ما فلان شد،فلان شد... تا يه 2 ساعتي قضيه فوت باباشو تعريف ميكنه...اين بدبخت تا به خودش مياد،ميبينه بعله كم كم ميخوان سفره رو جمع كنن.
سرتونو به درد نيارم...رفيق زاغ ما هم ميخواد تلافي كنه يه شب زاغ رو تو خونش دعوت ميكنه...
سفره رو پهن ميكنن،اين دفه رفيقه ميپرسه:زاغ،تو بگو چطور شد بابات مُرد؟
زاغ ميگه:هيچي...خدا بيامرز شب تب كرد...صبح مُرد!!!!!