دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

ساده براي خودم ..
" مَن " : " مَن " " مَن " ... !
" او " : " تو " " تو " ... !
" مَن " : کشیدم ... !
" او " : کی رو ... ؟
" مَن " : " خدا " رو ... !
" او " : آقا قبول نیست ... " شما " خیلی قوی می شید ... !
" مَن " : باشه ... " خدا " با " شما " ... " تو " با " من " ...

ساده براي خودم ...
من " نمی دانم " چرا ... ؟
بعضی از " نمی دانم " های ِ من یک جور ِ خاصّی است ،
مثلا اینکه ... : " نمی دانم " وقتی خدا می خواهد زار زار گریه کند ...
سر به آن بزرگی را ، روی شانه ی ِ چه کسی می گذارد ؟ ،
البته همه می گویند ... خدا تنهاست ... مثل ِ من ...
و شانه ای تکیه گاه ِ گریه های َاش، زار زدن های َاش نیست ....
یعنی این همه آدم که می گویند با خدا هستند ...
با خدا نیستند ... ؟ شاید هم ، آنها دلهاشان می خواهد با خدا باشند ،
امّا خدا دلش می خواهد با آنها نباشد ...
مثل ِ من که دلم می خواهد بمیرم برای ِ این تنهائی ِ خدا ...
امّا خدا ظاهرا دلش چیز ِ دیگری می خواهد ...
من " نمی دانم " چرا ... ؟
بعضی از " نمی دانم " های ِ من بیشتر یک جور ِ خاصّی است ...
مثلا اینکه ...
" نمی دانم " چرا خدا به خواب ِ من نمی آید ... ؟
شاید هم خدا آنقدر بزرگ است که در رویاهای ِ من ...
حتیّ من ...
که همه ی ِ آدم ها می گویند رویاهای َام خیلی بزرگ است جا نمی شود ...
شاید هم همه ی ِ این آدم ها نمی دانند، خیلی بزرگ یعنی چه ...

پشت فرمون بودم داشتم از یه کوچه تنگ رد میشدم که یهو یه ماشینه از پارکینگ اومد بیرون مجبور شدم وایسم تا اون بره (چون ماشینش نصف کوچرو گرفته بود)، رانندش یه دختره بود...
پیاده شد از ماشین که بره در پارکینگ رو ببنده منم وایساده بودم که بیاد بشینه تو ماشین راه بیوفته منم حرکت کنم...
یهو دیدم دوست دخترم داره زنگ میزنه!!! گوشیو برداشتم گفتم جانم؟؟؟
گفت کجایی؟؟ گفتم تو خیابون... دوست دخترم: دروغ
میگی، پس چرا صدا خیابون نمیاد؟؟ یه بوق بزن ببینم؟؟
منم یه بوق زدم یهو اون دختره راننده اون ماشینه که از پارکینگ اومده بود بیرون داد زد که : واایــــسا دیگــــــــه گل پسر الان در رو میبندم میام...
دوست دخترم: ااااااای کثااافت بیشرف صدای کی بود؟؟؟ با کدوم ... خانومی رفتی تو خونه که داره در پارکینگو میبنده بیاد؟؟؟ خیلی آشغالی دیگه زنگ نزن به من عـــــوضی...

عاغا یه روز مامانم رفته بوده بازار رفته در میوه فروشی ایستاده از یارو میپرسه لیمو کیلویی چند؟طرف داشته با افسر راهنمایی رانندگی درمورد موتور صحبت میکرده مامان ما هم چند مرتبه دیگه میپرسه آقا لیمو کیلویی چنده؟ بازم طرف جوابشو نمیده،بعد با عصبانیت و اعتماد به نفس کامل داد میزنه آقا موتور کیلویی چنده؟ یهو خودش متوجه میشه چی گفته آروم سرش رو میندازه پایین میخوا بیاد که طرف بهش میگه موتور کیلویی هفت تومن!
آخه یکی نیس بهش بگه چرا همون اول جواب ندادی حتما بایدیکی سوتی بده که جوابشو بدی؟
فروشنده ست ما داریم؟

ما که هرچی نوشتیم یا جالب نبود یا تکراری بود!!!!!گفتیم اقلا پستامون که به درد نمیخوره بیایم یه تشکر ویژه از مدیر 4جوک و دوستایی که واقعا زحمت میکشن مث شیطون/smj13/shey2nak/امیر 21،بکنمO.O
ألآن هم خیلی افسردم‎!!!!آخه امتیازم 7شده!!!!مرسی از همتون..‌‍;(

زن دایی مامانم فوت شده بود چهلمش بود رفته بودیم سرخاکش دست بر قضا قبل از رفتن مامانم کارناممو گرفته بود و گفته بود بعد از سرخاک بریم خونه..... منم که ترسو اصلا حواسم سر جاش نبود سر خاکش فرزندا و شوهر مرحوم(دختردایی و بسردایی ها و دایی مامانم) هم بودن نیگا کردم به قبر بقلی دیدم فامیلی دایی مامانمه یهو گفتم اخی خاله ببین این قبر بقلی هم اسم و فامیلی دایی شماست خالم که نفهمید چی گفتم گفت اره بعد دیدم نه بابا قبر خودشه ادامه دادم اخی قبر داییته بعد خالم تازه دوزاریش افتاد چیگفتم وشکونم گرفت دیدم همه دارن نیگام میکنن ادامه دادم خدا رحمتشون کنه چقد خوب شد که قبرش کنار زنشه بعد مامانم گفت ساکت شو جلومو که نیگا کردم متوجه گندی که زدم شدم دایی مامانم جلوم بود نگو قبره رو خریده واسه بعدا. جالب تر این که خیلی هم باهاشون صمیمی بودیم از اون موقع هر وقت منو میبینه میخنده. اون روز هم بابت کارنامه مامانم دعوام نکرد. هوراااا

سلام دوستان اولین مطلبمه:
زیر بغل کارگر زحمتکش و لیس بزنم اگه دروخ بگم
دوستم سر جلسه امتحان بود و با خودش گوشی برده بود قرار بود از طریق هنسفری سوالارو بخونه من جوابشو از تو کتاب بهش بگم.
تا سوال 10عالی عمل کردیم اما سوال11ب بعد و هرچی میگف متوجه نمیشدم هی میخوند از اینور فریاد میزدم کصصصافططط نمیشنوم
خلاصه رفته بودم تو مخش ک دوستم عصبانی شد و سرجلسه ی امتحان فریاااااااد:مگه کرییییییی
فک کنم دوستاش منفجر شدن
من:)))))
مراقب!!!!!!!!!!!!
دوستم:(((((
برگه امتحان:)

عشــق مــن کســیه کــه: حتــی وقتــی مثــل سـگ و گــربه بـه جـون هـم افتادیــم. شـــب sms بدــه: آشتـی نکـردیــما...
امـا من بـدون حــرف زدن با تــو خوابم نمــــی بره ♥

متن وصیت نامه ی داریوش کبیر رو میخوندم بلند
مامانم و داداشمم گوش میدادن
آخر کار داداشم درمیاد میگه:
میگما داریوش کبیر همون کوروش کبیره دیگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من :دی
داریوش::@
کوروش::////

این اولین خاطره ایه ک میذارم براتون.!
دو سال پیش روی شوفاژ مدرسمون نشتم و باهاش تاب تاب بازی کردم بعد یه صدایی خورد،زنگ بعدش فیزیک داشتیم من میدیدم داره شوفاژ چیکه میکنه ولی دوستام میگفتن بیخیالش ک تو یه لحظه سونامی رخ دادو لوله شوفاژ ترکیدو کل کلاس و بچه ها خیس خیس شدن.
حالا این ما بودیم ک دیوارای راهرو رو گاز میگرفتیم از خنده....
ولی خداییش کلاس پایه هیچکیس منو نفروخت :)

دست هایم را بفشار رفیق
از لمس دو رنگی ها خسته ام......

اومدم پشت در در زدم
مامانم درو باز کرد
همزمان تلفن زنگ خورد
مامانم روشو میکنه طرف تلفن میگه:وایسا اومدم
:)))

با دوستم رفتیم کتابخونه
برگشتنی از پله ها میومدیم پایین رو پله ی آخر پام لیز خورد افتادم زمین
سریع دورو برمو نیگا کردم دیدم خدارو شکر کسی نیست:))
دوستم هرهر کرکر به من میخندید
بهش میگم چش سفید دستمو بگیر کمک کن پاشم
داشت غش میکرد از خنده
هنوز رو پله نشسته بودم که
یهو یه جنتلمن از کنارمون رد شد
یه نگاه به من کرد یه نگاه به دوستم
یهو ازم پرسید اتفاقی افتاده خانوم؟؟؟؟؟؟
گفتم نه یه کم سرم گیج رفت نشستم
دوستم گفت:دروغ میگه دروغ میگه خورده زمین:دی
پسره یه نگاهی بهم کرد یه اخم کرد رفت
خو آخه من چی بگم؟؟؟؟؟؟
خدایی دوسته و رفیقه با مرامه ما داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هیچ حسى لذت بخش تر از این نیست که بیدار شدى، بالشتو برعکس کنى،صورتتو بچسبونى به قسمت سردش و دوباره بخوابى!

اتفــاقاً یه فرشــته‌ای هــم اون بالا هســت که صــرفاً وظیــفه‌اش اینــه کـه با تأســفِ تمـام سـر تکـون بـده و بــگه: "خـــــــــااااک بــر ســـرتون! " ....
بـه اون دو تا بیشـــعوری کــه دلشــون در حـــد مرگ واســه هــم تنگ شـــده
ولـــــــــــــــــی به هــم زنگ نمــی‌زنن!