دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتــراف میکنــم وقتــی پرایــــده دنــده عقــب اومد ســوار شــدم راننــده گفــت آقا میخــوام پارک کنــم مسـافر کــش نیــستم بــرو پاییــن داشــتم از خجــالت مــیمردم :(

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ . . . ﺗﻮﯼ ﮐﺎﻓﯽﺷﺎﭖ ﭘﺸﺖ ﯾﻪ ﻣﯿﺰ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﻩ ﺗﻨﻬﺎ
ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺑﯿﺎﺩ ﺳﻤﺘﻢ ﻭ ﺑﮕﻪ:
ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﺴﺘﯿﺪ؟ ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺑﮕﻢ : ﺁﺭﻩ ﻣﻦ ﺍﻻﻥ ﺗﻨﻬﺎﻡ
ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﮕﻪ ﻣﻨﻢ ﺗﻨﻬﺎﻡ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺸﻨﻢ ؟ ﺑﻌﺪ ﻣﻨﻢ ﺑﺎ
ﻫﻤﻮﻥ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺑﺰﻧﻢ ﺗﻮ ﺳﺮﺵ |: ﺑﮕﻢ ﮔﻤﺸﻮ ﺧﺎﻧﻢ
ﻣﺰﺍﺣﻢ ﻧﺸﻮ ... |: ﺍﻻﻥ ﺗﻨﻬﺎﻡ ! 2 ﻣﯿﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﻡ
پريناز ﻣﯿﺎﺩ : ﺁﺑﺎﻥ

یه بــار با خواهـــــرم نشــستــــه بودیـــم یهــــــو یه اس ام اس واســــش اومـــــد توش نوشتــــــه بـــــود:{ســـلام ما ساعت فـــــــلان میرسیـــــــم فرودگـــــاه بیایـــــــن دنبــــــالمـــون...}
ما هم محــــــل نذاشتــــیــــم!
عآغــــا گذشتــــ و ساعــــــت فلــــان رسیـــــد! دیــدیــم همونـــ شمــــــاره داره زنــــگ میزنــــــه . جـــواب دادیــــم گفـــــتیم الـــــــو ســــــلام
طـــرف برگشــــت با یـــــه لحـــن شاکـــــــی گفت:{خانـــــوووم من به یکی دیـــــــگه زنگ زدم شــــما چرا گوشــــــیو برداشتیـــد؟؟؟؟؟} ما هــــم عــــــــذرخواهــــی کردیــــم!
تا دو ساعت مــــن و آبجیم گیـــــج و منــــگ بودیم و خودمونــــــو سرزنـــــش میکردیــــم که چــــــرا گوشــــیو اشتبــــاه جواب دادیـــــم!!

سال اول دانشگاه بودم ؛خواستیم آخرین امتحان ترم اول رو بدیم دوستم برگشته بهم میگه یادت باشه بعداز امتحان از رییس دانشگاه بپرسیم کی کارنامه روبهمون میدن ؛به خودمون میدن یا به والدینمون؟....
من :D
رییس دانشگاه :( :( :( :( :(
کارنامه:( :( :( :( :( :(
دوسته باهوش ومثبت من دارم :(

چند ساله پیش، صاحبخونمون یه پسر داشت 24 ساعته خونمون بود؛ از اون بچه پرروها ؛اسایش برامون نذاشته بود؛یه روز وقت نهار اومد خونمون ؛دلمه داشتیم ؛خواهرم تا اونجا که میشد تودلمش فلفل ریخت ؛ اولین لقمه روکه خورد آنچنان قرمز شد انگار تازه از کوره درش آوردن ؛دیگه گریه ودادو هوارش بماند...
هرعملیاتی که شد انجام دادن اما موثر نبود. چندروز از حرف روز که افتاد هیچ ؛حدودا تا 3ماه از 10 کیلومتری خونمون هم رد نمیشد.
واینچنین شد که ما به آسایش رسیدیم.

گلاب به روتون تو صف دسشویی بودم یه نفر اومد بهم گفت:اجازه میدی من اول برم سرپاییه زود میام! منم گفتم: فک کردی من میخوام بستری بشم؟!!!
مردم تو صف به کنار ملت تو دسشویی از حال رفتن!
منو میگی: :))))
طرف: نگم بهتره!!!

*******(علامت اختصاصی abas_m223)
خجالت رو دختری باید بکشه که روز خواستگاری به پدر و مادر پیر و کم سوادش بگه شما کمتر صحبت کنید!!
خجالت رو پسری باید بکشه که (فقط تو رو دوست دارم) رو به 10 نفر می گه!!
خجالت رو مردی باید بکشه که زنش پشتش دعا می خونه که به سلامت برگرده و اون دعا می خونه که زنش از روابط پنهانش با دیگری بویی نبره!!
خجالت ها تموم شدنی نیست بیاییم به جای اینکه خجالت بکشیم جوری رفتار کنیم که خجالت نکشیم...

انرژی مثبت: یک چراغ کوچک، تاریکی شب را می شکافد و نور می دهد. کار خوب، اگر چه کوچک و ناچیز باشد، در نظر من کوچک و ناچیز نیست. شکسپیر

با پسرداييم با ماشين رفته بوديم بيرون.من رفتم مغازه بعد چن مين اومدم نشستم تو ماشين باصداي بلند داد زدم سريع برو سريع برو چن تا هم فش(فحش)دادم.ي لحظه نيگا کردم ديدم ماشينو اشتباه سوار شدم،يارو هاج و واج مونده من کيم،فک کرده بود راننده شخصيمه.منم سريعا محل جنايتو ترک کردم.
خو من چيکار کنم ماشينارو مث هم نسازن تا قاطي نشه واااااالا

اونروز زنگ زدم خونه ي دوستم خواهرش برداشت گفتم: سارا خونست؟ گفت:نه ميخواستم بهش بگم وقتي اومد بهش بگين به من زنگ بزنه اشتباهي گفتم:زنگ بزنه اومد به من خونه ‌D: :))) نفهميدم چ جوووري تلفن رو قطع كردم!!!!!!

رفتم جلو بانک ي گدا بود،ژوليده پوليده اصن ي وضي منم تيريپ معرفت برداشتم 2هزار تومن دادم بهش.ي دفه پولو پرت کرد و گفت مگه داري ب گدا کمک ميکني؟!يني قياقه منو صف عابربانک ديدني بود!
گدا هم گداهاي قديم

رفتم بالای تیر برق دارم برق میگیرم واسه مغازه
میگه داری برق میگیری؟
میگم:پـــــــــــــــ نـــــــــــــــ پــــــــــــــــ
ادیسون سرما خورده صداش گرفته اومدم ببینم چی میگه...
ساکت رشته ی کلام از سیمش رفت....

عاقا ما پنجم دبستان که بودیم مامور بودیم...داشتم جلو این بچه اولی ها کلاس می ذاشتم با غرور راه می رفتم...چون اخلاقمم خیلی خوبه همه ازم می ترسیدن که یهو.....شترق با مخ خوردم زمین عاقا این اولی ها هم اون وسط دوره من شدن دارن بم می خندن ما هم سدشون داد زدیم که:تو کلاس زووود....مگه اینا می رفتن دیگه با بدبختی جمع و جورش کردم دیگه هم مامور دومی ها شدم دیگه پیش اولی ها نمی رفتم!!

به بابام میگم پول بده میخوام موتور بگیرم...
بابام:پسرم فعلا که پول ندارم دو ماهه دیگه بیا اونوقتم که عیده و سرمون شلوغه بعدشم که امتحاناست و بعدشم که کنکور داری عزیزم ان شاء الله وقتی نتیجه کنکورت اومد باهم میریم یه دونه خوبشو واست میگیرم...
دو ماه دیگه یادت نره...
من:oO
و من هنوز یه کم نگرانم واسه خونمون
دیگه دیوار نمونده از بس گاز زدم...
یه همچین بابای مهربونی دارم من....

عاغا من یه برادر دارم.این تقریبا فسقلیه.همون دهه هشتادی و این حرفا.در حد زلزله ی 8000ریشتر(درک کنین عمق فاجعه رو)ما نشسته بودیم تو یه جمع.منم با همه رودربایسی داشتم شدید!یکی از اعضای محترم یه سوتی خفن داد در حد لالیگا.همه اسفالت گاز میزدن از خنده.این برادر عزراعیل من برگشته میگه من حاضرم با این(اشاره به من)برم بیرون اینجوری ضایع نشم.
من):
اون بنده خدایی که ضایع شد(:
جمعیت حاضر(((:
مسوول تقسیم شانس(:
دوباره من|: