دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

سوتی جدید رفیقم رضا
میخواست بگه بدو تولد گفت بدر تولد
البته سوتی نداده بنده خدا نمیدونه تا دو ماه پیش به مانکن میگفت بانکن
خخخخخخ
تقصیری هم نداره تک فرزنده لوسش کردن 22سالشه هنوزم مامانش نینی صداش میکنه

آقا من میخوام صادقانه اعتراف کنم که خیلی ابلهم!!!!
کتاب 4جوکو دانلود کردم،بعدهروقت گوشیم نتش قطع میشه میرم اونا رو میخونم باور کنید 50بار تا حالا حدوده 10دقیقه صبرکردم که صفحه کامل لود بشه تابتونم لایک بزنم بعدیادم میوفته که این کتابه!!!!!!!!!

فرهنگه استفاده از کتاب نداریم!!!
چرا اون جوری نگاه میکنی؟ایدز که نیست خوب میشه!!!

اوج لذت رانندگی وقتیه که ثانیه شمار چراغ سبز کم کم داره به صفر نزدیک میشه و تو هنوز رد نشدی ... که یهو روی 4 مکث می کنه و باعث میشه تو همون لحظه موفق به رد شدن بشی... :)

عجیب است
نه به پدرم رفته ام، نه مادرم
من بر باد رفته ام...!

یــه روزی مــیـــرســـه کـــه جـــای خــالـیَــــم رو بـــا هـیـــچ چـیــــز نـمــیـتــونــی پــــر کـنـــی مـــن خــاص نـبـــودم فـقـــط "عـــشـقــــم" بــی ریـــا بـــود و "عـــــشـــق" بــــی ریـــا کـیــمـیـــاســت!!!!!

عاغا من آخر داستان اين فيلم زمانه رو بازنويسي كردم يه جور كه حتي نويسنده فيلم فرار از زندان نمي تونه اينجوري بنويسه !خب شروع ميكنم : اول از بهزاد شروع ميكنم ! بهزاد با دختر عموش به تفاهم نميرسه و عموش بنا به دلايلي از ارث محرومش ميكنه و بهزاد مجبور ميشه كه معتاد بشه و در آخر جنازه شو تو جوي آب پيدا مي كنند ! شوهر خواهر بهزاد از خواهر بهزاد طلاق ميگيره (چون بچه دار نميشده و مي بينه كه از كارخونه و پول خبري ني ) و ميره با خواهر ارغوان (هما)ازدواج ميكنه و خواهر بهزاد از غصه تيغو بر ميداره و رگشو ميزنه با اين وجود پدر ارغوان با مادر بهزاد ازدواج ميكنه و برادر ارغوان (سينا) با دختر عموي بهزاد (روانشناسه )ازدواج مي كنه ! حالا خود ارغوان به دكتر داوودي جواب رد ميده و ميره با اون دكتره بود كه عاشق بهاره شده بود (كه خارج بود) ازدواج ميكنه ! آها راستي اون وكيله كه ارغوان اول باهاش كار ميكرد منشيشو عوض ميكنه و خانم شيرزاد (ساختمان پزشكان) مياره با همون ازدواج ميكنه! تمام !

به کار بردن این جمله یعنی عبرت نگرفتن از تجربه ی دیگران :
" آره ، می دونم چی میگی... "

هنوز جایت خالیست...
هنوز دیر نیست...
میتوانی برگردیبه آغوشم
به دستهایی که در نبودت پوچی را فهمیدن
به چشمانی که هنوز میتوانند با همه وجود "مال تو باشن"
نگذار کار به آنجایی بکشد که بگویم

" اون دیگه حق برگشت نداره"

دلــم تنگــ شـــده بــرای تـو و دســتی که حلقـــهـ میکنــی دورمُ ...
و همـــهــ چیـــزهـای بعــــدش ...

قول میدهم لــام تا کـام حرفی نزنم
فقط بگذار از "دال تــا میـــم" بگویم, بگذار بگویم که "دوستـت دارم"
دیگــــر لـــامـ تا کــــامـ حـــرفی نمیــــزنم...

هر روز برات رویایی باشد دردست نه دوردست ،عشقی باشد دردل نه درسر و دلیلی باشد برای زندگی نه روزمرگی
تــــــــــــــــــــــــــــــــــولدتــــــــــــــــــ مـــــــــــبارک

بالا بـروی.. پاییــن بیایـی... بی فایـده است;
من تــو را همــین جـا ,
میان بازوانـم, در آغوشـــم میخواهم... با یک بوســـه... ;
در ســرزمین "تــن" من خبری از دموکـــراسی نیســت...

همین چن روز پیشا بود یهو حس (هس؛ حث؛ هث) کردم هیشکی منو تحویل نمیگیره، داشتم همین طوری مث آدمای غارت زده؛ راه میرفتم رسیدم به یه در کشویی دوربین دار (از اینا خودش باز میشه) اولش فکر کردم خرابه، رفتم عقب دوباره اومدم؟!!......خوب حتما باید از اونور بیام؟!!...شاید زاویه ام اشتباهه؟؟؟!! خوب اینم که نشد... پس حتما خراب شده دیگه؟!!...
هنوز از صحنه خارج نشده بودم که یکی دیگه اومد خیلی شیک و مجلسی رسید به در....؟؟؟؟؟ در باز شد!!!!!!!!!!!!... منم دنبالش دوییدم بیرون و در بسته شد!!... همه ی انگیزه هام و آرزوهام به دیار باقی پیوست... خودمم باید بهشون بپیوندم!!!
هر لایک یک فاتحه!!!!

حقیقت زندگی:

هرچی مهربونتر باشی

بیشتر بهت ظلم میکنن

هرچی "صادق" ترباشی

بیشتر بهت دروغ میگن

هرچی خودتو خاکی تر نشون بدی

واست کمتر ارزش قائلند

هرچی قلبتو اسونتر در اختیار بذاری

راحت تر لهش میکنن

و

اگر بدونند که منتظری و بهشون احتیاج داری

اندازه یه دنیا ازت فاصله می گیرند...

هــَـر روز دیــوانــه تــَـر از دیــروز!


وهـیـچـکـَـس نــمے دانــَـد:


پـُـشـتـ ایـטּ دیــوانــگـے و سـَـرخـوشـے!!


چــه دردے را پـنـهــاטּ کـَـرده ام...