دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

بعضيام هستن از سوسك ميترسن اونوقت از قيافه بدون آرايش خودشون نميترسن!

رفته بودیم سیزده بدر همه داشتن سبزه گره میزدن وارزومیکردن.منم رفتم پیش خواهرزادم(5ساله) که داشت سبزه گره میزد,نشستم. گفتم خاله جون ارزوت چیه؟؟؟؟میدونین چی گفت ؟؟؟نه میدونین؟؟؟ گفت :ارزوم اینه که...بخت دوتامون(من وخودشومیگفت)بازبشه !!!!! یه شعرم ازدوستش یادگرفته بودداشت میخوند:سیزده بدرسال دگر بچه بغل ,یه دخترنازوتپلوبایه پسرکاکل به پسرکپلو,بریم سفر!!!! به جون خودم عین واقعیت بوود.

فضولی کم تر،کنجکاوی کم تر، دوری از دخالت بیجا،دوری از عوامل خطرناکو جاخالی دادن از تیر های ترور شخصیت عوامل خطرناک=کاهش جمعیت و افق خلوت..........
(شعار شهرداری افق برای کاهش و کنترل جمعیت و تغییر اصلاحات جدی در افق)بکوب لایکو افق خلوت شه

عاقا امروز با يكي از دوستام نشسته بوديم داشتيم مطالب سايت رو ميخونديم و اونايي كه خوشم ميومد رو لايك ميكردم كه رسيدم به يكي از مطالب ارسالي خودم و اون رو هم لايك كردم. يهو دوستم گفت: "مطلب ارسالي خودتم لايك ميكني؟‏!‏‏!‏‏!‏‏"‏
من: "آره...تو با اين قضيه مشكلي داري؟‏"‏
دوستم: "بله كه دارم‏!‏...اينجوري در حق ديگران بي انصافي ميشه؛ تو بايد فقط مطالبي كه خوبن رو لايك كني‏"‏
يه لحظه سكوتي مرگبار فضا رو گرفت...‏
بعد من يه نگاه عاقل اندر سفيه (صفيح؛سفيح؛صفيه؛...‏)‏ به يارو انداختم و گفتم: "خو احمق...اگه مطلب ارسالي خودم؛ به نظر خودم خوب نبود كه ارسالش نميكردم‏!‏‏!‏‏...يني من يه جلبك سبز تو رودخونه آمازون ميشناسم كه اينو ميدونه ولي تو هنوز...‏"‏

به جون خودم راس میگم
دیرو داشتم تو خیابون را میرفتم همینجورم داشتم به ی خاطره خوب فک میکردم اقا دیدم هرکی رد میشه ی جور نیگام میکنه انگا دیوونه دیده منم گفتم اینا چقد اوسکولن توجه نکردمو ب کار خودم ادامه دادم(:
بعد چن دیقه دیدم اینا دیگه بیش از حد اوسکولن اخه من چی دارم ک دارن نیگام میکنن بیشتر که دقت کردم دیدم ی لبخند ملیح ژکونده اروم و در عین حال با چیلی نسبتا باز رو صورتم نقش بستهD:
بخدا راس میگم اصن دست خودم نبود بخاطر اون خاطره لعنی کثافط بود که با ابروم بازی کرد):
الان همشون فک میکنن من دیوونه بودم و در اخر نتیجه گرفتم که من بیش از حد اوسکولم نه ملت

ديديد بعضي وقتها كه دستتون تو جيبتونه و داريد راه ميريد يهو اون ته مه هاي جيبتون يه دونه تخمه پيدا ميكنيد و سريع ميكشيدش بيرون و ميخوريدش چقدر حال ميده؟؟؟‏
.‏
اگر شما هم مثل من در اين شرايط خر كيف ميشيد پس بهتره دوباره به اين موضوع فكر كنيد چون امروز من دو سانت مونده اون تخمه وارد دهنم بشه فهميدم يارو يه حشره است‏!‏‏!‏‏!‏

امرو تو خیابون منتظر دوسم بودم دوتا پسرم اون ور تر بودن اقا دیدم یکی از اونا گفت پسر منم فک کردم با من بود نگاش کردم ولی دیدم با دوسش بود دو دیقه بعد اون یکی بلند گفت میگما باز فک کردم با منه نیگش کردم دیدم با دوسش بود بار بعد اون یکی گفت اقا منم دوباره نگاش کردم ولی بازم با من نبود دیدم دارن میخندنD:
بعععععله دقیقا منو اسکول کرده بودن منم به زیبایی هرچه تمام تر اسکول شده بودم واین اتفاق نشان از این است که دو نفر دیگر ب اسکول بودن من پی برده بودن!

یکی از فانتزیام اینه که از این به بعد که اومدم تو سایت 4jok دیگه کسی ننویسه زیر مطلبش بزن لایکو یا بکوب لایکو و ...!والله همه این وسط به خاطر لایک میان!!!هعی وای من!حالا هر کی موافقه بکوب لایکو!!!
:D

اعتراف میکنم وقتی اولین پستمو برای 4جوک ارسال کردم وقتی پیام اومد "پ جوک شما با موفقیت ارسال شد " سریع وامدم تو سایت ، لایکش کنم ....

حالا خوبه قبلا توضیحارو خونده بودم ... هه

سلام به شما 4 جوکی ها
آقا یه بسته رب گوجه توی حلقم اگه آدم بدشانس تر از من دیدید
آقا ما یه مغازه داریم؛بابام به من گفت برو برای مغاره رب گوجه بخر ( از عمده فروشی) من هم یه موتور دارم رفتم بخرم اونجا رب خریدم بار موتور زدم رفتم خونه(آخه نزدیک خونمون بود)؛ وقتی رسیدم خونه متوجه شدم به یارو پول اضافه دادم(بدشانسی اول) الان بود که بابام منو بکشه همینجور؛ که رب ها روی موتور بود برگشتم که اضافه پول رو بگیرم؛ به هر بدبختی بود گرفتم ؛ بعدش همونجا جلوی عمده فروشی رب ها که روی موتور بود همش ریخت روی زمین(بدشانسی دوم) خیلی ضایع شدم هر جوری بود جمعشون کردم و رفتم؛رفتم تا به پل رسیدم(مغازه بابام اون ور پله)رفتم روی پل بعدش کشی که رب ها رو باهاش به موتور بسته بودم پاره شد و همه رب ها وسط پل پخش شد(بدشانسی سوم) ازشانس من هم خیابون شلوغ بود و ماشینای زیادی رد میشدند ؛ همین طور که جمعشون میکردم یکی که خیلی باهاش کری داشتم رد شد(بدشانسی چهارم)دلم میخواست آب شم برم زمین.هر طوری بود جمعشون کردم ولی دیگه نمیتونستم ببرمشون(چون پاکتشون پاره شده بود) اومدم زنگ بزنم به بابام دیدم گوشیم همرام نیست(بدشانسی پنجم)؛یکی داشت رد میشد ازش گوشی گرفتم دیدم گوشی بابام خاموشه(بدشانسی ششم) تا اینکه دیدم یکی از دوستام داره رد میشه بهش گفتم به بابام بگه بیاد؛ تا اینکه بابام اومد و جلو بابام خیلی ضایع شدم و بابام رب ها رو برد؛
همه این بدشانسی ها در عرض دو ساعت اتفاق افتاد؛ حالا شما بگید آدم بدشانس تر از من دیدید
پس بی زحمت بزن لایک رو

واااااااااای اولین مطلبم با موفقیت ارسال شد ... هوراااااااااا (خخخخخخ)

چارشنبه سوری بود دایی جونمم بهمون پول میداد(البته عیدی نبودا...)
به من که رسید جا اینکه بگم دستتون درد نکنه ،،،

گفتم : بمونه ...

داییمم یه لبخند کوچولو زد و رفت

منم رفتم ... فک نکنین تو افق محو شدما ف نه وانجا بلیطش گرونه !!! اول آب شدم بعدش رفتم تو زمین !!!

آقا خالم تعريف ميكرد اون موقع كه مجرد بوده رفته بوده به يه داروخانه اى تا برا برادرزاده اش گوش پاك كن بگيره از قضا داروخانه هم شلوغ بوده و اين خالم هم ويترين داروخانه رو نيگاه ميكنه تا نوبتش شه بعد چند دقيقه فروشنده مياد ميگه چى ميخواين؟ خالم هم كه حواسش پيش ويترين بود يادش ميره چى ميخواد. يهو ميگه:ببخشيد داروخانه داريد؟؟
فروشنده هم تا چند دقيقه در حالت هنگ دورشو نيگا ميكنه و ميگه بله امرتون؟
در همين موقع هم خالم به خاطر حرفش در حال خنده بود و از يه طرف دنبال افق ميگشت هيچى نگفت
فروشنده هم گفت هر موقع چيزى خواستين منو صدا كنيد.
خالم هم بعد چند دقيقه كه كلى خنديد ميگه چى ميخواد و گوش پاك كن رو ميخره رو تا اون موقع كه ازدواج كرد اونجا نرفت
قيافه ما بعد شنيدن اين حرف : ))))
قيافه خاله من بعد ديدن ما >: ((((
نه واقعا فك فاميله حواس پرته ما داريم

عاغا ما یه روز اومدیم این پسرعمومو اذیت کنیم گفتیم چه کنیم چه نکنیم؟گفتم اهان الان که خوابیده برم بترسونمش....منم وایسادم تا خوابش ببره یه دفعه رفتم اینقد زدمش اینقد زدمش که نگو بهش میگفتم حقته تا تو باشی سربه سره من نزاری....یه دفعه دیدم یکی گفت بسه دیگه ما یه نیگا کردیم دیدیم نه صدایه پسرعمو نیس دیدم یه دفعه عموم از زیره پتو اومد بیرون گفت مرض داری مگه؟منو میگی گفتم الفراررررررررررررررررررر حالا من بدو عمو بدو من بدو عمو بدو خلاصه من بدو عمو دیگه ندو.....خخخخ شانس اوردم در رفتم.....

طرح شماره 4
استخدام در شرکت 4جوک (سهامی عام)
این طرحم دیگه حرف نداره مطمئنم اگه به رفراندوم بذاریمش همه رای میدن
اونم اینه که: ادمین یه شرکت به اسم 4جوک ثبت کنه همه مارو استخدام کنه اونجا بشینیم جوک بگیم خاطره خنده دار اس.ام.اس و ... بعدشم بخندیم به اندازه لایکامون حقوق بگیریم

یعنی این فکر اقتصادیم تو چشاتون
موافقا بیان آدرس زیر
تهران: در قرمزه، شرکت 4جوک مسئول گزینشو استخدام خانم صادقی

یکی از فانتزیام اینه که اون دسته ای که تیریپ خفن روشنفکری برمیدارن و میگن باید به هر عقیده ای احترام گذاشت رو بندازم وسط یه قبیله بدوی تو اعماق جنگل آمازون که اعتقاد دارن غریبه هارو باید خورد !
تا نسلشون برای همیشه محو بشه . ببینم همچنان نظرشون همونه !:|