دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

دخـتـر: دوســت دخــتـــر جــدیــدت خــوشــکــلــه؟ (تـو دلـش: آیـا واقــعــا از مـن خـوشـکـل تـره)
پـسـر: آره خـوشـکـلـه (تـو دلــش: امـا تـو هـنـوز زیــبـاتـریــن دخـتـری هــسـتـی کـه مـن مـیـشـنـاسـم)
دخـتـر: شـنــیــدم دخــتــر شـوخ طــبــع و جــالـبـیـه(درســت اون چـیـزی کـه مـن نبـودم)
پــسـر: آره هـمـیـنـطـوره(ولــی در مـقـایـسـه بـاتـو اون هـیـچـی نـیـسـت)
دخــتــر: خــب پــس امــیــدوارم شــمــا دوتــا بــاهــم بــمــونــید(کــاش مــادوتــا بــاهــم مــی مـونـدیــم)
پــســر: مــنـم بــرات آرزوی خــوشــبــخـتــی دارم(چــرا ایـن پـایـان رابــطــه مــاشــد؟)
دخــتــر:خــب.......مــن دیــگــه بــایــد بــرم(قــبــل از ایـنـکـه گــریــه ام بـگـیـره)
پــســر: آره مــنــم هــمــیـنـطـور ( امـیـدوارم گــریــه نــکـنـی)
دخــتــر: خــداحــافــظ...(هــنـوز دوسـت دارم ودلــم بــرات تـنـگ مـیـشـه)
پــسـر: بــاشـه خــداحـافـظ (بـخـدا کــه هـیـچـوقـت عـشـقـت از قـلـبـم بـیـرون نـمـیـره......هـــرگـــز)
×××××کـــاش مــا آدمــاحــرف دلــمــون را مــیــزدیــم×××××

دوستام تو مدرسه بهم میگن شخصیتت مثل دکتر نیما افشاره و کلا منو بجای علی، نیما صدا میکنن.نمیدونم خودمم تازه گیااحساس میکنم تو خونه بین منو داداشم فرق میزارن مث نیما افشار
چیکارکنم حالا؟

----- (~~~) <هر روز ظهر كته‏!‏‏!‏‏>‏ (~~~) -----‏
يكي از دوستام تعريف ميكرد؛ ميگفت: "وقتي بچه بوده؛ يه روز داشته هندونه ميخورده. بعد كه هندونه تموم ميشه شروع ميكنه به گاز زدن پوست هندونه كه يهو احساس ميكنه از دهنش داره خون مياد‏!
بعد با زبونش ميزنه به دندوناش تا بفهمه چرا دهنش داره خون مياد كه متوجه ميشه يكي ار دندوناش نيست‏!‏‏!
به پوست هندونه كه نگاه ميكنه؛ ميبينه دندونش تو پوست هندونه گير كرده‏!‏‏!‏‏!‏‏"‏ (دندون شيري بوده‏)
شما ديگه قيافه خانواده شو تو اون لحظه تصور كنيد...
(بازم به جاي اينكه بنويسم "خانواده‏"‏ نوشتم "خوانواده‏"‏...از بچگي اين كلمه كصافت رو ياد نگرفتم‏!‏‏)

*****من نه منم بلکه تونم******
اغا اون ازخواهرم اینم ازمادرم....امروز میخواستم اماده شم برم کلاس به مامانم گفتم اون جورابای من که روتخت بود چیکارش کردی...میدونی چی میگه ..میگه من چه میدونم حتما گذاشتیش تو فیسبوکت!!!!!!!!!!
من:-((((((((

از کپک هم پنی سیلین ساختن ولی تو آخرشم به هیچ دردی نخوردی
از سری سرکوفت های مامانم به من…

*****من نه منم بلکه تونم******
اغا یعنی امروز دنبال سوتی میگشتم خدارسوند....به خواهرم گفتم پاشو بریم ماشین روبنزین بزنیم یه چرخی هم بخوریم...
خواهرم میگه باشه بریم ولی هواخیلی خوبه پیاده بریم...
ففط میخوام بمیرم...والا بااین ابجاشون...

خیلی دلم میخواد بدونم اولین نفری که کشف کرد تخم مرغ خوردنیه ، پیش خودش چی فکر میکرد ....
.
.
.
.
.
.
.
.

" هی ، یه چیزی از ماتحت مرغ افتاد ... به نظر خوشمزه میاد ... بیا بخوریم

----- (~~~) <هر روز ظهر كته‏!‏‏!‏‏>‏ (~~~) -----‏
زماني كه مدرسه ميرفتم؛ كارم فقط اين بود كه به هر بهانه اي شده از مدرسه فرار كنم برم گيم نت‏!‏‏!
يادمه براي اينكه از مدرسه جيم بشم؛ سال سوم دبيرستان ٨ بار رفتم واكسن "هپاتيت_ب‏"‏ زدم‏!
عاقا الان بدنم آنچنان ضد هپاتيت_ب شده كه ويروس هاي هپاتيت هر وقت ميخوان خواب ترسناك ببينن؛ خواب منو ميبينن‏!‏‏!‏ ^_^
وقتي بچه هاشون نميخوابن بهشون ميگن؛ الان سعيد مياد ميخورتتا...
اصن يه وضعي شده...ويروس هاي هپاتيت؛ سه چار تا فيلم ترسناك از روي من ساختن‏!‏‏!
اسم معروف ترينش هم؛ سه گانه ي "ارباب واكسن ها‏"‏ ست‏!‏‏!‏‏!
خخخخخخخ

یکی از فانتزیام اینه تو امتحان ترم زودتر از همه برگه رو تحویل بدم و برم بیرون راجع به مبحثی صحبت کنم که تو امتحان نیومده بود!یعنی اون لحظه احساس انیشتین رو دارمااا...(قیافه بچه هاهم دیدن داره!)

----- (~~~) <هر روز ظهر كته‏!‏‏!‏‏>‏ (~~~) -----‏
امروز صبح تو برجك ديده باني نشسته بودم و داشتم با هندسفري آهنگ گوش ميدادم. يهو احساس كردم بيسيم داره منو صدا ميكنه؛ سريع هندسفري رو از گوشم بيرون آوردم ببينم چي ميگه ولي ديگه آخر پيام بود و من فقط شنيدم گفت: "...دريافت شد؟؟‏"
منم يهو حس شوخ طبعيم گل كرد و گفتم: " در يافت نشد؛ ولي پنجره يافت شد‏!‏‏"
عاقا از شانس كج و كوله ما؛ ماشين فرمانده ام هم داشت از اون نزديكي رد ميشد و اين حرف ما رو از بيسيم ماشينش شنيد...
با اجازه تون؛ به صورت كاملا شيك و مجلسي 72 ساعت اضاف خدمت نوش جان كردم‏!
ولي...
ولي عايا اين اتفاق ميتونه روز قشنگ منو خراب كنه؟
نچ...فكر نكنم

رفتم دم مغازه ميگم آقا بستني؟؟ ميگه با مني بستني ميخواي؟؟ گفتم پـــ ن پـــ هوي ترازو با تواما بستني بده مغازه داره :‌داري منو مسخره ميكني؟؟ گفتم پـــ ن پـــ دستمو زدم روي ترازو ميگم مگه كري بده ديگه. مغزه داره بيرونم كرد...

اختصاصـي پـــ ن پـــ

در تمام زندگیم فقط یکبار گریه کردم...
آدم سختی هستم و در بدترین شرایط هم خونسردیمو حفظ میکنم...
حتی در شرایطی که سنگ خورد میشه دوام آوردم و خم به ابرو نیاوردم...
ولی....
ولی وقتی گریه پدری رو دیدم که تو بیمارستان بخاطر اینکه پول نداشت بچشو بستری نکردن نتونستم خودمو کنترل کنم...
میدونی چرا؟!!!
چون میدونستم اون پدره و شرمندگی رو تو چشماش با تمام وجود دیدم...
چون خودم پدرم....
گریه پدر یعنی پایان دنیا...
گریه پدر یعنی ............

دیروز خسته و گرسنه از دانشگاه اومدم خونه....
رفتم سر یخچال میبینم یه شیرینیه نصفه نیمه اونجاس اونجا بود که یهو
حس کردم چشام سیاهی میره!
من:{-15-}
مامانم با دمپایی بالا سرم:
می دونسم کاره تو بود..چرا شیرینیارو خوردی؟
من:بابا به جان عمه نصرت من نخوردم..!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
-هیییییییییییس.خفه شو با اون عمه ایکبیریت!همه کارات به اون رفته!
یهو بابام وارد شد!
داد و بیداد که امیر شیرینیارو خورده..
من همچنان:{-15-}
وقتی عصبانی میشه حتی نمیشه بهش نیگا کرد!!چه برسه به مغالطه!!!
هیچی دیگه...الان از قنادی براتون پست میزارم!!!شیرینیه نخورده و پول از کف رفته!.....

همچـــو یــک پیــانو کنــارت آرمیـــــده ام
و انگشـــتانت
نقــطه نقــطه ی تنــــم را
به صـــدا در می آورد!!!

سلام يكي دو روز بيش تو اينترنت داشتم دنبال مطلب ميكشتم ديدم تو يك سايتي نوشته مطالب با حال و جديد اكه ميخواي بياتو_خلاصه ما رفتيم ديديم_از جيزي كه ديدم خيلي ناراحت شدم_تمام مطالبش مال بجه هاي 4جوك بود _يكسريش هم از عباس وكيان بود _برادر من بجه هاي 4جوك زحمت ميكشن جوك ميسازن اونوقت شما مياي راحت copyميكني؟نكنين از اين كارا___كيا با حرفام موافقن؟