دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

جوک جدید

  18110

مردی می ره پیش کشیش تا اعتراف کنه. می گه: من در زمان جنگ جهانی دوم به یک مرد در خانه خودم پناه دادم.
کشیش می گه: خوب این که گناه نیست!
مرد می گه: ولی من بهش گفتم برای هر یک هفته ای که در خانه من بمونه باید ۵ دلار بپردازه.
کشیش می گه: درسته که کارت خوب نبوده، ولی تو با نیت خوبی این کار رو انجام دادی.
مرد می گه: اوه! متشکرم! خیالم راحت شد. فقط یه سوال دیگه…
کشیش می گه: بگو فرزندم.
مرد می گه: آیا باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟

  18059

قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم !

  18058

ته دیگ طلایی رنگ خوشمزه هم نشدیم دو نفر سرمون دعوا کنند !

  18029

یه نفر می خواسته خودکشی کنه با یه ظرف غذا میره روی ریل می خوابه. بهش میگن تو اگه میخوای خودکشی کنی دیگه واسه چی غذا برمی داری ؟ میگه اومدیم و قطار یه هفته دیگه امد

  18012

تست هوش : به 750 گرم میگن چی؟؟؟ ........... ميگن نیم کیلو و نیم

  18010

دختر: مامان من زن این مرد نمی شم!
مادر: چرا دخترم؟ مگه این مرد چه عیبی داره؟
دختر: اون به جهنم اعتقاد نداره مامان!
مادر:تو با اون ازدواج کن، من خودم کاری می کنم که جهنم رو از نزدیک ببینه!!!

  18008

اولي: تا به حال به هيچ كدام از آرزوهاي دوران كودكي ات رسيده اي؟
دومي: بله، وقتي بچه بودم و مادرم موهايم را شانه مي كرد، آرزو داشتم كچل بشوم!

  18004

غضنفر تا ده سال برای مادرش عزاداری می کرد . بهش میگن : آخه چقدر گریه می کنی ده سال گذشته . میگه : آخه هر وقت یادم میفته که موقع خاکسپاریش چه دست و پایی میزد جیگرم آتیش می گیره

  18003

ترس پسرها از ازدواج دل بستن به یه دختر نیست، دل بریدن از بقیه دخترهاست‬!

  18002

از غضنفر می پرسن از اینکه همسرت را عزیزم خطاب می کنی چه احساسی داری؟ میگه احساس گناه! میگن چرا؟ میگه آخه اسمش یادم نیست!!!

  18001

پسره میره خواستگاری، پدر عروس میگه مهریه دخترم صد بشکه بنزِینه! پدر داماد میگه پسرم! پاشو پاشو بریم یک دختر گازِسوز پیدا کنیم!!!

  17999

هیچ وقت کار امروز رو به فردا ننداز...
فردا یه عالمه کار داری،
قشنگ بندازش واسه دو سه هفته دیگه که خیالــــــــــــــتم راحت باشه

  17997

در تيمارستان
رئيس تيمارستان به يكي از مراقب ها مي گويد: «من در اين جا از همه راضي هستم، فقط ديوانه اي هست كه اصرار دارد من برج ايفل را از او بخرم.»
مراقب مي گويد: «خب، چرا نمي خريد؟»
رئيس تيمارستان مي گويد: «آخر پول ندارم. اگر داشتم، حتما مي خريدم.»

  17996

تنبله میفته توی جوب، میگه: هرکی منو ورداشت مال خودش!!!

  17995

بچگی یعنی: وقتیکه فاصله ی دستشویی تا اتاقمونو می دویدیم
و از اینکه لولو ما رو نمی خورد فریاد می زدیم، هـــــوراااا