دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  117542

اعتراف میکنم کوچیک که بودم خیلی افکار شیطانی داشتم مثلا شیلنگ گاز رو از اجاق گازی که توی حیاط بود جدا میکردم و یه کبریت جلوش میزدم و مثل کوره مورچه های زبون بسته رو آتیش میزدم/ انقدر گودزیلای خوبی بودم من

  117388

تقدیم به خواهرم:

اعتراف میکنم غیراز مادر خواهر یکی از عزیز ترین موجوداته که میتونه کنارت باشه
اگه داشته باشیش تازه میفهمی چی میگم...

  117387

یادت باشد سهمیه ای، دختری نیست که به ناحق صندلی مردودی های کنکور را اشغال کرده.

سهمیه ای، دختری ست که وقتی تو در کلاس های گاج و قلم چی نشسته بودی ، او در ناصرخسرو به دنبال دارو برای پدر جانبازش بود...
همان دختری که وقتی نیمه شب کنج خانه میخواست درس بخواند ،ناله های پدر روحش را خراش می انداخت ،دخترکی که روز کنکور با سرفه های پدری شیمیایی بدرقه شد ...

  117385

من زن هستم و تو مــــرد!
اما...
نگران نباش به کسی نخواهم گفت...
که در پس مشکلات و درد هایی که تو برایم ساختی و تحمل کردم...
در پس نامردی و نامهربانی که دیدم و دم نزدم!
در پس بی معرفتی هایی که دیدم و معرفت به خرج دادم...
من " مـــــــــــــرد " تر بودم.
ღღ setayesh ღღ

  117384

من زنم!
من زنم…
بی هیچ آلایشی…
حتی بی هیچ آرایشی!
او خواست که من زن باشم …
که بدوش بکشم،بار تو را که مردی!
و برویت نیاورم که از تو قویترم ...
آری من زنم...
او خواست که من زن باشم ...
همچنان به تو اعتماد خواهم کرد ...
عشق خواهم ورزید ...
به مردانگی ات خواهم بالید...
با تمام وجود از تو دفاع خواهم کرد ...
پشتیبانت خواهم بود... و تو ...
مرد بمان!
این راز را که من مرد ترم...
به هیچ کس نخواهم گفت.
ღღღღ

  117381

اعتراف میکنم وقتی 4_5سالم بودرفته بودم خونه مامان بزرگم.وازاونجایی که درزمان طفولیت توخواب تکون میخوردم
توخواب وبیداری رفته بودم کنارخاله ام وخرابکاری کردم منم که زرنگ باخیال راحت رفتم سرجام خوابیدم صبح که همه بیدارشدن فکرکردن خاله ام با 20سال سن خودشوخیس کرده
خاله ام@_@
مامان بزرگم اینا:-)))))
من:-|‏

  117027

مورد دیدم پدر و مادری که درامدشونو صرف تحصیل و .. بچه هاشون میکنن و پولشون به خوردنه گوشت و غذاهای خوب نمیرسه. اونوقت رژیمه گیاهخواری میگیرن و تا جای ممکن از سبزی های باغچه خونشون غذا درست میکنن و صداشونم درنمیاد. اینا بهشت برا زیره پاشون کمه!!

  117026

اعتراف میکنم اونی که سه مرتبه فلکه آبو بست و صدای همسایه ها از بی آبی درومد من بودم بستم نه بابام

  117025

اعتراف ميكنم . . .
اگه شب ها سر شام به خواهر و برادرام ميگم آدم شب هرچي كمتر غذا بخوره واسه سلامتيش بهتره ,براي اين نيست كه نگران سلامتيشونم نه !!! به اين خاطر ميگم كم تر غذا بخورن كه غذا واسه من بيشتر بمونه!!!
بـــــــــــــله يه همچين مغز متفكري هستم من(اتفاقا اومدن من رو فرار مغز ها بكنن ولي پيشنهادشون رو رد كردم)

شكمو هم خودتي . . .

  117023

اعتراف میکنم . . .
وقتی دبیرستان بودم . . .
واسه اینکه امتحانمون کَنسِل بشه،گچ و کلی آت و آشغال میریختم تو بخاریِ کلاس . . .
یه بویی ازش در میومد که کسی نمیتونست نفس بکشه ^_^
امتحانمونم که . . . خخخخخخخخ ^_^

  117020

اعتراف ميكنم يكي ازسرگرمي هاي دوران جاهليتم اين بودكه صورتموصابون بزنم وتندتند نفس بكشم...يني ي حبابايي درست ميشه به شعاع 2.5كيلومتر اصلاآدم روحش شادميشه^_^

  117019

اعتراف میکنم هر وقت تو نوشتن یه متن رسمی به حرف (( ژ )) نیاز داشته باشم میرم تو گوگل مینویسم مدل زاکت بعد اون خودش مینویسه مدل ژاکت من از روش کپی می کنم
اصن یه همچین کار بر باهوشی دارید تو 4 جوکاااا
لایک:مغرور نشو الکی ;مام مثل توییم
راستی 4 جوک جون به خاطر تو رفتم ژ سرچ کردمااااااا.

  117016

اعتــــــراف میکنم یه شب داشتم 160 تا تو شهر می روندم، یکی اومد جلوم...
چشمتون روز بد نبینه، جفت پا زدم رو ترمز... خداروشکر چیزی نشد فقط پتوم پاره شد!
لایک: روانی!

  117014

اعتراف میکنم بچه که بودم (5.6 ساله) وقتی مامانم میگفت برو زیره گازو خاموش کن,من میرفتم در کماله ارامش زیره گازو فوت میکردم میومدم کلیم به خودم افتخار میکردم که بزرگ شدم و بلدم گازو خاموش کنم...!
من :))
مامانم قبل از فهمیدن ماجرا :)
مامانم بعد از فهمیدن ماجرا :|
شاتس اوردیم تا خونه نرفته رو هوااا :)))))))))

  117009

چه کار سختی... :(
اعتراف میکنم:::
......
امتیاز شما : 22
امتیاز هدیه : 30
......
یعنی از این بدتر هم میشه؟؟؟؟؟؟؟ :(
نخند باو :(