دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  60885

ديروز جلو ايينه وايسادم به خودم ميگم امشب چه جيگر شدى عشقم مامانم رد شده ميگه اين روانيو نگاه کن مگه اينکه خودش به خودش بگه جيگر!!! اصلا عشق مادر دختريو داری ليلی مجنون جلومون کم ميارن

  60878

معلم ریاضی دوساعت درس داده بچه هاهم عینهو خرمگس نگاش میکنن بعددوساعت اومده نشسته میگه:خوب کی فهمید؟منم ناخواسته دادزدم:دشمن!! کلاس ازشدت انفجارتکه تکه شد!شانس آوردم منفی نداد.

  60874

یه استاد داریم میگه شما آدم که نیستید ، شم همتون آدم فضایی هستید ، آدم که این شکلی نیست ، حالا بعد تعطیلات عید اومده میگه تعطیلات خوش گذشت ؟؟؟ منم نه گذاشتم نه ور داشتم بهش گفتم جای شما خالی رفتیم عطارد چه صفایی داشت !!!!!

  60872

یه داداش دارم در شرف ازدواجه ، بهش میگم تو دیگه الان یه مرغ حساب میشی ، قاطی مرغا شدی دیگه، ارزشت بالا رفته ،نمیدونم چرا بیشتر دوست دارم !!!!!!!!!!!! اونم میگه بزار روزی که خودت خواستی مرغ بشی میبینمت !!!! منم میگم اون موقع مرغ ارزون میشه !!!!!!!

  60871

انقدر بدم میاد وقتی میام 4jok میخوام یه پست رو لایک کنم یهو یه صفحه باز میشه میگه شما برنده جایزه شدید...جایزت تو حلقم...
لایک=موافقم

  60861

امروز داشتم ميرفتم بهشت فاطمه ... 2 تا اتفاق جالب افتاد ..
1-تو ماشين نزديك چراغ راهنمايي رسيدم ... انگشت دست چپم تو دماغم بود . دست راستم به برگه كاري بود راجب كار با موبايل هندس فريش با دوستم صحبت ميكردم .. مامور امد گفت .. تو دست واست موند كه رانندي كني ..نه خدايي ... حرفي نداشتم خخخخ .. 50 جريمه شدم ...
2- رفتم قبرستون سر مزار 2 تا داداش داشتن سر جاي قبر كه پيش خريد كردن كه كي جلوتر باشه بحث ميكردن ..خدايا .. موندم دلم گفتم منو بندازن تو دريا ماهيا بخورن ثواب داره .. ولا چه خلقي داريما ........

  60854

ما یه پسرهمسایه داریم همسن منه...(17سالمونه)
این باباش تو یه تصادف فوت کرد...(خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه)
بعد مامانش با پول بیمه باباش واسش یه خونه خریده ....(طبقه دوم آپارتمانمونو)
و اما القابش قبل از خانه دار شدن: علی لیخه – علی دراز – علی کفتر باز..
اما اکنون: آقــــــــــــــــــــا علی...
من برم ببینم قصد ازدواج دارند آیـــــــــــــــــــــا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  60852

نشسته بودم داشتم با داداشم در مورد این که سربازی مشهد افتادم (اره بچه مشهدم) صحبت میکردیم ، داداشم امد گف، اره اینایی ک قیافه ندارن خوب شانس دارن
من :-(
داداش گرام :-O
خو برادر من اول فک کن بد ی چی بگو ، دیگ اعتماد ب نفسم رفت

  60826

5-6سال پیشم یه بارم داشتم شیشه های اشپزخونه رو با دستمال(توجه بنمایید:با دستمال)تمیز میکردم که یهو دیدم دو تا از خانومای محترم همسایه بازززززز اومدن دارن زیر پنجره ما غیبت همسایه های دیگه رو میکنن!اغا منم که حساسسسسسس!هیچی دیگه مجبور شدم با یه پارچ اب خنک شیشه ها رو تمیز کنم:خخخخ

  60825

اخ اخ دیدی چه دل پردردی داشت دختره اشکم دراومد!! من ک به باغبونه میگم اگه بره دختره رو بگیره امسال سه برابر محصووول میددم!!!
دردودل دو درخت در 13بدر!!

  60816

عرضم به خدمدتون که
یه استاد داریم پسره، خوشگل، خوشتیپ، پولداااااااار خلاصه اکازیون
این جناب استاد محبوب دختران و مغضوب پسران تشریف دارن به دلایل ذکر شده در فوق
.
بعد تعطیلات عید که اومد سرکلاس ، فهمیدیم مزدوج شدن
باید بودین و حال دخترای کلاسو میدیدین
یه تانکر آب قند آوردن تا اینا به هوش اومدن
به گمونم این ترم هم قسمت نشه این واحدو پاس کنن

  60815

7 سال پیش .. کلاس اول دبیرستان بودم .. خیلی بچه شر و بدی بودم..
کلاس اول 103 .. به کلاس تروریست ها معروف بود .. یعنی همه بچه ها شر و خفن بودن ...
یادمه یه دفه معلم علوم میخواست امتحان بگیره .. من بچه ها رو تحریک کردم .. گفتیم هیچکس هیچی رو برگش ننویسه .. آقا همینطورم شد .. معلم عصبانی شد .. برگه ها رو پاره کرد و ریخت تو سطل آشغال .. (سطل آشغالمون خیلی بزرگ بود) .. درو باز کرد و رفت به سمت اتاق مدیر.. من مبسر بودم .. بعد یکی از بچه ها گفت من سیگار میکشم تو حواست (هواست.. هواصت ..حالا هرچی) باشه که مدیر یا معلم نیاد .. آقا من حواسم پرت بود .. بعد یه دفه دیدم معلم با مدیر داره میادش .. زودی گفتم حسین مدییییییر .. آقا این بنده خدا هوول کرد .. سیگارو انداخت تو سطل آشغال .. مدیر وارد شد .. گفت :
آشغالا.. نکبتا ... بقیشم بووووووق ها .. همتون اخراج ..
آقا تا اینو گفت دیدیم یهو یه شعله آتیش از پشتش بلند شد .. همه هم دادو هوار راه انداختن .. یکی از پنجره پرید بیرون .. اون یکی نیمکتو گاز میزد.. خلاصه... همگی تا یک هفته اخراج بودیم .. و بعدش با التماس ما و پدرومادرامون دوباره برگشتیم ..
یعنی یه همچین آدمهایی بودیما... سایلاره لامصبی بودیما

  60801

ديروز نشسته بودم داشتم با گوشي تو اينترنت چرخ ميزدم؛ يهو شنيدم بيسيم داره صدام ميكنه. منم رفتم جواب دادم؛ طرف يه سري اطلاعات ميخواست؛ خواستم بهش بگم "چند لحظه صبر كن تا من برم فلان فرم رو نگاه كنم‏"‏ گفتم: "يه لحظه گوشي‏!‏‏!‏‏!‏‏!‏‏!‏‏"‏
‏(دوستاني كه نميدونند؛ من سربازم و گوشي هم با خودم قاچاقي اوردم‏)‏
لايك‏=‏يني سوتي در اين حد؟؟

  60795

یهکی ا فونتزیام شده.... یه روز با شلوار کردی یا پیجامه راه راه برم سرکار...درهمین حین که نشستم پشت میز و دارم کار ارباب رجوع ها رو انجام میدم ...یه نوشابه گازدار(ینی خیییلی گازداراااا...) از توی جیب شلوار کردیم در بیارم بزنم به بدن...ودر جواب ارباب رجوعها ...2تا آروووغ جانانه بزنم..بهد بگم سوالتون چی بود...بگه ببخشید غلط کردم بره بشینه سرجاش....درهمین حین کف پای چپم شروع به خارش کنه...مجبور بشم کفشم رو بعد از یه روز کاری خسته کننده و پر از عرق(هههعععییی خوووداااا) در بیارمو جورابمو که حدود یه ماه پیش با خاهش و تمنای اعضای خونواده شستم ...در بیارم و پامو بزارم روی میزو شروع به خاروندنش بکنم...
ذاته کفیثی دارم نه؟...
تازههه....با همون شلوار کردی شبش یه مجلس عروسی هم دعوتیم....
من برم شلوار کردیمو اتو کنم....

  60779

عاقا بابام یه دوست دره که یه پسر داره که پسره خعلی باهوشه ( رتبه کنکورش ۳۰ بود) از این آدما که از شدت باهوشی یه ذره خنگ میزنن...
هیچی دیگه یه روز دادش کوچیکه اش داشته تو دریا غرغ ( قرق غرق قرغ هرچی) میشده این اتم بجای اينکه برادرشو نجات بده میره دوربین میاره فیلم میگیره .....
ینی اون نبوغش بخوره تو فرق سرم