چند وقت پیش دخترداییم به دنیا اومد هممون بیمارستان بودیم پسرداییم خیلی نگران و مضطرب اومد پیش داییم خیلی جدی و شیک گفت : بابا بابا دکتر نگفت آبجیم دختره یا پسر ؟؟؟؟
فکرکنین پرستارا از خنده داشتن روده بر میشدن
بیچاره پسرداییم از خجالت آب شد
فک و فامیله داریم
.
دخترخالم ۵ سالشه اومده گوشیشو گذاشته رو تاقچه برگشته میگه:
مامان یه وقت مسیجامو نخونیا
اونوخت من تا ۱۰ سالگی فک میکردم گوزن ها شوهر آهوها هستن
لنگه کشف بابام نثارم (نصارم - نسارم )اگه دروغ بگم
به اتفاق برو بچ داریم تلویزیون میبنگریم اونم از نوع فوتبالش فولاد و ذوب اهن بودن
این رفیق به تمام معنا مخ ما رسیده میگه چند چندن میگم یک یک مساوی
میگه کدومش یک
عجایب دوستانی دارم منا !!!!!
عاغا ما ی گودزیـــــــلا دهه هشتادی داریم!!!تازه سه سالشه،اومده گوشیــــمو کش بره بهش گفتم:برووووو بابا نفلهههه میزنمتااااا(خشممممم اژدهــــااا،خخخخخخخ)یهو داد زد:اومدی زندگیمو ریختی بهم حالام میخااای بزنییییم؟؟؟؟؟
من:|:|:|:|:|:|
کی میاد تعطیلات بریم افق مسافرت?¿?¿?¿
اين پستي كه ميخونيد اصلا خنده دار نيست؛ اولش نميخواستم بگم ولي گفتم شما هم درد منو بدونيد...
(دو ماه اضاف خدمت تو حلقم اگه دروغ بگم)
سلام؛ همه ميدونند كه شيشه عمر يه سرباز دفترچه مرخصيشه؛ ولي من تصميم گرفتم به خاطر نجات بشريت از خطر انقراض ديگه مرخصي نرم!...ميپرسيد چرا؟
(بازم ميگم دو ماه اضاف خدمت تو حلقم اگه دروغ بگم)
عاقا اولين باري كه من رفتم مرخصي همسايه مون برق صنعتي گرفتشو عمرشو داد به شما (خدا بيامرزدش)
بار دومي كه رفتم مرخصي زن همسايه مون (يه همسايه ديگه) كه تازه هم ازدواج كردن غش كرد و مجبور شديم برسونيمش بيمارستان؛ همون روز هم بابام تصادف كرد و پاش شكست و تا همين چند وقت پيش تو گچ بود...
بار سومي كه رفتم مرخصي؛ بابا و عموي يكي از دوستام تو يه تصادف سوختند (خدا رحمتشون كنه)؛ باباي يكي ديگه از دوستام سرطان حنجره گرفت و الان تو بخش شيمي درمانيه (براي سلامتيش دعا كنيد)؛ عموم و زن عموم و پسر عموم هم يه تصادف وحشت ناك كردن و بشدت مجروح شدن و الان تو بيمارستان بستريند (براي سلامتيشون دعا كنيد)
.
من آدم خرافاتي اي نيستم ولي ميترسم سري بعد كه اومدم مرخصي نسل بشر منقرض بشه!
يني من اينقدر بد قدمم
مامانم سبزه کاشته بعدش اسم یکی از سبزه هارو گذاشته محمد!
هرکسی هم که میاد خونه میگه نیگاه کنین این محمده!
همه هم میگن آره خیلی شباهت داره به محمد!
هیچی دیگه از اون روز که اداره ها بسته بود امروز که ثبت احوال باز شده رفتم حتی تو بهریستی هم رفتم دنبال پدر مادر واقعیم میگردم!!
من:))))))))))))
فک و فاميل ما 12ماه سال يه زنگ خشک و خالى نميزنن ولى همچين که عيد ميشه زنگ ميزنن واسه خودشون جا رزرو ميکنن اگه فک و فاميل شما هم اينجورى هستن لايک يادتون نره.
دیروز تو ماشین نشسته بودم. بابام رفت بگه شیشه رو بکش بالا، گفت مهدی شلوارتو بکش بالا!!!
به قول شاعر "از چی بگـــــــم...؟"
(O_o)
به مامانم میگم :مامان یکم از خاطرات کودکیم بگو
میگه:با اینکه از توی یه سطل ماست تو جوب آب بیدات کردیم ولی بچه خوبی بودی
من :"(
مامانم :)))))))))))))
سطل ماست 0_*
جوب *_*
خاطرات کودکی :)))))
انجمن حمایت از کودکانه سطل ماستی کجاست؟ :(((((((((((
مامانه شیطونه من دارم :*
با گوشیم رفتم تو اینترنت داداشم برگشته به مامانم میگه مهسا از بس میره تو اینترنت بچه اش آتاری میشه
منo_O
مامانم *_*
آتاری :)))))))))))))
داداشم خخخخخخخخخخخخخ
همچنان من O_0
عاقا ما یه شوهر خاله با یه پسر خاله داریم ماشالاه تراکتور مثل چی میخورن ی شب خونشون مهمون بودیم غذا قرمه بود جاتون خالی خلاصه که غذارو آوردن شروع کردیم به خوردن.دیگه آخرای غذا بود که یه ظرف اضافه خورشت آوردن گذاشتن جلوی شوهر خالم توش یه تیکه گوشت بود به وزن سه یا چهار گرم یدفه پسر خالم حمله کرد اون یه تیکه گوشتو ورداشت این شوهر خاله ی ما رو میگی انگار آتیش گرفت افتاد دنبال پسر خاله فکر کنم به خاطر چهار گرم گوشت هزار متر دوییدن خدا میدونه چقد کالری سوزوندن حال فحش هایی که میدادن دیگه بماند
بابام هروقت گوشیش زنگ می خوره به من میگه برو بیارش.... یه جورایی با رکس احساس همزادپنداری می کنم!:|
آغا یه جریان کاملا واقعی !
ما خونمون تو روستاست.بعضی وقتا میرفتیم خونه یکی از اقواممون که تو شیرازه-بهش میگفتیم خاله ;)
آقا یه روز دیدم یکی از اقوام به اسم رضا که هم سن خودم بود گفت میثاق یه چیزی میخوام بهت بگم ولی خدیی بین خودمون باشه.گفتم بگو.گفت یه بار رفتم خونه خاله حموم بعد از اون موهای سرم داره وحشتناک میریزه و نمیدونم چی کار کنم!!!
خلاصه سرتونو درد نیارم.خوب که ازش پرسیدم تا بیچاره (آخه نمیفهمیدیم خدایی) شیشه شوی گلرنگو زده به جای شامپو سرش و بیچاره خودشو حسسابی بدبخت کرده بود.خلاصه من خیلی دلداریش دادم اما موهاش اونقد بد نشده.قسمم داد که هیچ جا نگم.منم خدایی فکر کنم فقط شاید به 20 نفری بیشتری نگفته باشیم.حالا خودتون بگینوفک و فامیله ک ما دریم ؟! :)
عاقا با پسر داییم تو خیابون داشتیم با ماشین میرفتیم یهو دیدم پسر داییم محکم زد رو ترمز گفتم پس چته وحشی شدی گفت:کوری مگه سرعت گیره ها.............حلا نگو احمق خط عابر پیاده رو فک کرده سرعت گیره........
من:در حال جویدن دنده
پسر داییم:!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شهرداری:))))))))))))))))))
سازمان حمایت از موجودات عجیب:((((((((((((((((
راهنمه رانندگی:!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اصن یه وضی داریم با این فامیلا....
مامانم اگه حوصلش سر بره یه پرتقال میگیره پوست میکنه
و با چاقو هر تیکه از پوستشو به هزار تیکۀ کوچکتر تبدیل میکنه
تا اینکه ما بریم نجاتش بدیم.
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 29241
کل بازدید: 512721297