دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

جوک دوستانه

  18800

بعضی ها مثل دستگاه سی تی اسکن میمونن
فقط تو وجود آدما دنبال عیب میگردن

  18799

قدیما خیلی باحال بود ولی ما نبودیم
بعدنا هم خیلی باحاله ولی ما نیستیم !

  18797

یه رفیق داریم اسطوره ی مشکلاته !
بدشـــــــــانس ، بدهکـــــــــار ، تنـــــــها ، مشروط …!
یعنی دیگه مشکلی نمونده که این تجربه نکرده باشه !
زنگ زدم بهش ، میدونید آهنگ پیشوازش چی بود؟؟
همه چی آرومه… من چقد خوشحــــــــــــالم ..!

  18796

انقد بدم میاد از اینایی که یه ساعت داری با عشق حرف می زنی
همین که ساکت میشی در میاد میگه من الان باید برم
بعدا راجع بهش حرف می زنیم…احساس بوق بودن می کنه آدم 

  18795

رفتم تو دکه روزنامه خبر بخرم
یه زنه اومده میگه آقا ببخشید آدامسه موزی دارید؟
مرده یه آدامس موزی بهش داده، زنه میگه نه یه طعم دیگشو میخوام !

  18790

یه پیچ رو هر چقدر سفت کنی ، موقع باز کردن ، همونقدر باید زور بزنی .
حالا هی منو بپیچون .. به موقش برات دارم

  18744

به دوستم میگم:واسه تولد نامزدم چی بخرم؟ میگه: میخوای خیلی غافلگیرش کنی؟ میگم: آره! میگه: شماره پاشو ازش بگیر،بعدش براش روسری بخر ..!

  18649

خرخون مجرم نیست، بیمار است.
بیایید با خرخون ها مثل بیماران رفتار کنیم...!
« ستاد حمایت از بیماریهای خیلی خیلی خاص!!»

  18644

بعد از یک عمر، بالاخره نفهمیدم که هنگام روبوسی باید دو بار صورت طرف مقابل رو
ببوسم یا سه بار، تا هر دو نفر ضایع نشیم !!!

  18643

این روزها دختر و پسرها از عشق و دوستی هیچ نفعی نمی برند، اونایی که منفعت می برند: رستورانها کافی شاپها ایرانسل و همراه اول!

  18642

و یك تجربه دردناك كه برا خودم اتفاق افتاده هیچ وقت به رنگ قرمز و آبی رنگ شیر توالت اعتماد نكن!!!!!!!

  18641

با کلی شوق و ذوق رفتم خونه، می گم پدر جان استادمون گفت بین همه ی کلاس ها، من بالاترین نمره رو گرفتم. می گه: ببین دیگه بقیه چقدر خنگن..

  18640

تو عروسی نشسته بودم یه بچه 3 ، 4 ساله اومد یک هسته هلو داد بهم، منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زیر میز، چند ثانیه بعد دیدم دوباره آوردش، این دفعه پرتش کردم یه جای دور دیدم دوباره آورد!! می خواستم این بار خیلی دور بندازمش که بغل دستیم بهم گفت آقا این بچس سگ نیست! طرف بابای بچه بود!!

  18639

احمقانه ترین کار زندگیم این بود که سعی کردم مفهوم ای دی اس ال رو برا مادربزرگم توضیح بدم!!

  18638

اعترافِ عموم: روز تولد 19سالگیم خودم یادم نبود، اومدم خونه دیدم در قفله چراغ ها هم خاموشه، یه باد گنده ای ول دادم وسط خونه كه انقد صداش بلند بود خودم جا خوردم، بعد چراغ ها رو كه روشن كردم دیدم دوستام وسط سالن با كلاه بوقی و برف شادی افتادن كف سالن هی میخندن بعد یكسری هم سرخ شدن میگن تولد تولدِت مبارك... كیكم از دست یكی از دوستام افتاد وسط سالن، خلاصه شب به یاد ماندنی شد!!