دیگه خسته شدم از بس بازیچه ش بودم. بالاخره تکلیفمو باهاش روشن میکنم. هر وقت به گرمای وجودش نیاز دارم سرد میشه. یه بار میشینم باهاش مرد و مردونه حرف میزنم. شاید کارمون به کتک کاری هم برسه و مجبور بشم عوضش کنم.
دوش حموم خونه مون رو میگم. هروقت آب گرم میخوای یا از یخچال آب ورمیداره خالی میکنه رو سرم یا از آب گرم جهنم. اصن نمیدونه با خودش چند چنده.