دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

جوک متفرقه

  94822

آغا ديدين اين تبليغ استيل البرز رو؟؟؟؟؟؟؟؟
واقعا بهشون تبريك ميگم !!!!!!!!!!!!!!
اينا تو كارخونه كار ميكنن يا خانواده تشكيل دادن؟!
به جاي كار و زندگي نشستن ببينن كي ازدواج كرد.. كي بچه دار شد.. بچش كي به دنيا مياد... بعدم پز همديگرو به بيننده ها ميدن كه ببينين ما با هم چقدر رفيقيم چقدر صميمي هستيم!!!!!!!!!!!!!
منو كشتن با اين تبليغاتشون والـــــــــــــــــا!!

  94820

دوستان کسی میدونه تواین پیام بازرگانی سافتلن چرافقط لباسهای اون آقاهه رو گل منگلی نشون میده؟!! اون دوتا بچه بیچاره دل ندارن عایاااا!!َ؟ چرافقط لباسای بابای خونه باید سافتلنی بشه آخه؟!

  94807

یه یارو میرسه به یه معتاد میگه:
سلام بیژن
معتاد میگه:
خفه شو من ژن دارم

  94790

اگه نخوریش میریزمش دور روش ترغیب کردن دوران طفولیت برای خوردن غذا !
همون موقع ها پی به شباهت خودم وسطل آشغال بردم :|

  94738

"هوگوش" چیست؟
تنها کلمه ای که خر میتواند بفهمد،به آن ترمز دستی اشک(همون خر) هم میگویند.

  94616

دیشب بابام اومده به داداشم میگه:
تو دیگه بزرگ شدی وقتایی که من نیستم تو مرد این خونه ای تو باید کولرو خاموش کنی:|

  94571

ما یه همسایه داریم هروقت تو راهرو عطسه میزنه بچه 6 ماهه من تا 17 دقیقه میره تو کما لعنتی هروقت هم میره و میاد باید عطسه رو حتماً نثار ما بکنه !

  94514

مههههي
آيا ميدانيد اولين جمله ي <اين مردها عين همن!!!>از دهن چه كسي شنيده شد؟!؟
جواب:زني چيني كه شوهرش رو تو بازار چين گم كرد!
خخخخخخخخخخخخخخخخ(^_^)
بي مزم خودتونيد.

  94467

خانم مهندس شهرزاد در محل کارم مافوق منه.از نظر قیافه و اخلاق با معیارهایی که مادرم برای عروس آینده اش در نظر دارد، کاملاً مطابقت دارد. تو یک نامه همه چیز را برایش توضیح دادم و آن را وارد سیکل اداری کردم.آبدارچی نامه منو اشتباهی روی میز یک مدیر دیگر گذاشت. من متوجه شدم و تا دیر نشده، یواشکی به دوستان خودم گفتم که مخصوصا این نامه را به آن خانم مدیر دادم تا بهش بخندیم. چند دقیقه بعد آن خانم بسیار خوشحال امد پیشم، همه بهش خندیدند و اونم ناراحت شد و ماجرا را برای خانم رئیس تعریف کرد. 5 دقیقه بعد رفتم اتاق خانم شهرزاد. اون پرسید(( ماجرای نامه چیست؟)) من گفتم که آن نامه به اشتباه به دست آن خانم رسیده و گیرنده واقعی خانم مهندس شهرزاد است.
عصر آن روز خانم مهندس شهرزاد به مادرش گفت که من ازش خواستگاری کرده م. مادرش گفت باید اول سطح فرهنگ خانواده داماد را بررسی کنم. مهندس شهرزاد با اطمینان کامل از کلاس بالای خانواده من شماره تلفن منزلمون را به مادرش داد.
-بله؟
-..{مادر مهندس شهرزاد سکوت می کند}
-الو؟!... چرا حرف نمیزنی؟!... لال شده ای؟!... فلان فلان شده؟!...{...}... بیا{....}،{...}!
مادر خانم شهرزاد گوشی را قطع می کند و می گوید:(( پدرش بود)).
محمود گوشی را محکم روی تلفن می کوبد و می گوید:(( مزاحم عوضی!))
ما درحال بنایی خونمون هستیم و محمود آقا کاشی کار است. او در آن لحظه مشغول نصب کاشی کف آشپزخانه بوده و چون کسی خانه نبوده، به تلفن جواب داده است. روز بعد خانم مهندس شهرزاد قضیه را برای مادرش تعریف می کند. قرار می شود که مادر خانم مهندس شهرزاد منو ببیند و با هم صحبت کنیم. ساعت 10 صبح مقابل یک بانک با یکدیگر قرار گذاشتیم.
ساعت 9:55 احساس تشنگی کردم. وارد بانک شدم، آب خوردم. وقتی از بانک خارج شدم، یک مرد به این بهانه که به مردم بد نگاه کردم، کتکم زد. پیاده رو شلوغ شد. آن مرد سارق بود و همکارش وقتی مشغول دفاع از خودم بودم کیفم را از دستم قاپید وفرار کرد.آن مرد منو کتلت کرد و گفت :(( چرا به مردم بد نگاه می کنی؟!هان؟!))
مادر خانم مهندس شهرزاد در اون حالت منو دید و شناخت. و با خودش فکر کرد که خواستگار دخترش یک لات بی سر و پاست که چشمش به دنبال مردم است. به بیمارستان دی رفتم و صورتمو بخیه زدم. با مادر خانم مهندس شهرزاد تماس گرفتم، با اجازه بزرگترها، چند روز بعد مقابل پارک ملت از تاکسی پیاده شدم. خانم مهندس شهرزاد رفت اونور خیابون بستنی بخره. خیلی خسته بودم، داخل پارک روی یک نیمکت نشستم. تصمیم گرفتم وقتی خانم مهندس شهرزاد برگشت مثل فیلم های هندی با درخت بازی کنم. دستمو دور درخت حلقه کردم و ادای آواز خواندن هندی ها را تمرین کردم. خانم مهندس شهرزاد از پشت امد. در یک لحظه چرخیدم به عقب و لبخند زدم اما یهو دیدم به جای خانم مهندس شهرزاد، یک مامور پلیس وایساده بود که بدجوری به چشمام زل زده است. بهم دستبند زد. در حین بازرسی بدنی گفتم:(( خسته نباشید، سرکار...! حتما فکر کرده اید که من هم از این مواد فروش های نامرد هستم... نه؟! در هر حال شما وظیفه تان را انجام می دهید.واقعا دستتان درد نکند که پارک ها را تحت نظر گرفته اید تا سودا گران مرگ را دستگیر کنید...)) یکی از مامور ها چند بسته مواد مخدر از داخل حفره درختی که با آن بازی می کرم کشف کرد.
یک دقیقه بعد خانم مهندس شهرزاد در حالی که دو بستنی در دستش بود ، کنار درخت ایستاده بود وفکر میکرد که من برای لوس بازی پنهان شده ام...

  94462

من موندم از این منشور کورش کبیر که نصفش هم شکسته، چه جوری هم وصیتنامه داریم هم اییییییییییییییییییییییییییین همه جمله های فلسفی!!!
یعنی خداییش همه اینا تو اون منشور هست؟؟؟ عایا!
عزیزان 4jok هرکی موافقه مدیونه اگه لایک نکنه....

  94459

قدر الانو بدونید. از من گفتن بودا
چند وقت دیگه که هوا نه کولر میخواد نه بخاری باباها نمی دونن دقیقا باید چکار کنن... هی الکی تو خونه راه میرن ودر کابینتها رو باز و بسته میکنن....

  94452

هرکی مثه من ازآرم جدید گوگل خوشش نیومده لایکو بکوبه اینام فک کردن خیلی حالیشونه خخخ

  94450

نسل ما یعنی این جمله:
پاهای پرتوان.
برسید به داد این ناتوان :(

  94441

قبض موبايلمو فوروارد كردم به بابام اخرشم يه بوووس فرستادم
بابام اس داده:
اون بوسو پاك كن بفرست به اون پدر سگى كه باهاش حرف ميزدى

  94437

سلامتی خانم هایی که میخوان پارک دوبل کنن
روسری لیز میخوره ، شال میافته از سرشون
دکمه مانتو باز میشه ، دستشون میخوره به برف پاک کن
اشتباهی میزنن تو ۴ به جا دنده عقب
آخر سر هم خاموش میکنن!
به افتخار هر کی دوس داری بکوب لایکووو ^_^