دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 259605

تاریخ انتشار : مرداد 1399

چند وقت پیش رفته بودیم کوه
خونه ای که توش بودیم
خونه همسایمون بود
بعد چند ساعت پسرش اومد ( پسرش خیلی شوخ طبع هست کلا آفریده شده که موجب خنده مردم بشه)
بعد یهو گفت می خوام براتون یه چیزی بگم
گفتیم بگو
گفت یه روز رفتم جنگل( یه نوع خیال برای جوک) یه خر دیدم گفتم: تو کی هستی؟ گفت من خرم. گفتم که نه خر مفهوم بدی داره اسمتو میذاریم اصغر
گفت باشه
گفتم حالا می خوام چند تا سوال ازت بپرسم گفت بپرس
خرس بهش نشون دادم گفتم چیه کیه گفت خرس گفتم باریکلا اصغر
تمساح نشون دادم گفتم چیه کیه گفت تمساح گفتم باریکلا اصغر انقدری که میگن هم خر نیستی
بعد پسر همسایه ادامه داد: یه حیوون دیگه هم نشونش دادم همونی که تو شکمش بچه را داره ولی اسمش یادم نیست
مام خیلی یک صدا گفتیم کانگورو گفت ( پسر همسایه گفت) باریکلا اصغر
بیشعور یعنی مارو با اون خره یکی کرد
درسته مامانم به عنوان شوخی یه پس گردنی آبدار بهش زد ولی خیلی خندیدبم