تاریخ انتشار : آبان 1391
وقتی کوچیک یودم میرفتم سلمونی طرف یه تخته از کمدش درمیاورد و میذاشت رو دسته های صندلی تا من روش بشینم و بیام بالا و اونم راحت کارش رو انجام بده. اعتراف میکنم اولین باری که واسم تخته نذاشتن احساس بزرگ شدن کردم .
یادش بخیر