تاریخ انتشار : ارديبهشت 1395
دیشب بابام بهم گفت برو سره کوچه رب گوجه نون و پنیر بخر ......خلاصه رفتم سرکوچه خریدم برگشتم خونه بعد به بابام گفتم میخوای برای صبحونه نون و پنیر و رب گوجه بخوری خلاصه خدا نصیب کسی نکنه بابام یه هوگ راست و یه اپرگاد زد بهم.....وقتی از تخت خواب بیمارستان بلند شدم بابام با یه خنده زیبا بهم نگاه کرد و گفت پسرم مثلا من راکی بکسرم. ;-)