دلت را شڪست
ترڪت ڪرد
نوحہ نخوان
طاقت بیاور
بسپارش بہ تقدیر
یڪ روزے جایے سنگے
دلش را
طورے خواهد شڪست
ڪہ برایش مرثیہ مے گویند
شڪ نڪن ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

باز باران..با ترانه
میخورد بر بام خانه..
خانه ام کو ؟خانه ات کو ؟
آن دل دیوانه ات کو ؟!
روز های کودکی کو ؟
یادت آید روز باران ...
گردش یک روز دیرین؟!
بس چه شد؟دیگر کجا رفت ؟!
خاطرات خوب و رنگین..
در پس آن کوی بن بست ..
در دل تو آرزو هست ؟!
کودک خوشحال دیروز ..
غرق در غمهای امروز ..
یاد باران رفته از یاد..آرزوها رفته برباد.
باز باران..باز باران ..
میخورد بر بام خانه ..
بی ترانه
بی بهانه ..
شایدم گم کرده خانه..!!
(مدیر میدونم طولانیه ..ولی ارزش ثبت کردنشو داره بثبت لطفا )

مهم نیست که مجازیه یا واقعی ...
همینکه تو دنیای مجازی بهت آرامش میده بدون واقعی شدهـ
زیباترین شعر دنیایی داداشم :)تولدت مبارک سلطانم :)

#داداش_کیانم
#هجده_شهریور

از من
فقط
خبر داشت،
همین...
مثل مردمی که می دانند
جایی از جهان جنگ است... ;-)

Tu me manques
.
.
.
تو از من گم شدی:)

کاش فقط یک هزارم از این دلتنگی سهم تو بود ....
فقط یک هزارم:(


فائـــزهـ :( خاهر سلطان شیر برادر :)

سرانجام از تنهایی و دلتنگی میمیرم...

و کسی چه میفهمد
علت مرگم چه بود...

این روزها همه چیز را ب این کرونای لعنتی ربط میدهند... ‌ :)

تو پزشکی یه اصطلاح هست به نام "اندام خیالی"
حالتیه که وقتی عضوی از بدن مثل دست و پا قطع میشه فرد تو اون ناحیه احساس درد میکنه


بعضی آدم ها دقیقا مثل همون عضوند که نمیشه قطعشون کرد و وقتی هم که از دست برن جای خالی‌شون تا مدت ها درد میکنه...

مِیگن

زندگے ڪَوِتاهـه

پسِ بِگَذِر
َببخش

و بخَنَد

ما که گذشَتِیَم

بخشیدیم

وَلےِ نتونَسِتیمَ بِخِنَدَیِم

بدتـر از عذابِ به کسـی نرسیـدن
اینـه کـه بهش بـرسی و ببینـی اونـی که
#فکـر میکـردی نیسـت ...

دلم لبریز از غم نبودنت در مسیـــــر عشــق ....
درون شیشه ی عطر تهی از نبودنت ....
توکه نیستی منو این دل اواره ای هستیم در ان کوچه ی حراجی ..
که قیمت میکردی در ان حالی ....
اکنون میگذرم از ان کوچه ....
خریدار قلبی هستم ..
قلبی ک تنگ نباشد ...
انقدر سنگ ک تنگ نشود ...
درد میکند ..زخم است ..
قلبم را میگویم ....
خنجر نیستی ات داغ است ...
داغ داغ ...
خیالت تخت باشد ...
با ارامش خاطر برو ..
من ک فدایت شدم عشق ...
عمرم حرام شد ...
ولی حلالت ای عشق ..
ای عـــــــــشــــــــــق ....
حلالت....
دگر رفته ای برو ...
خداپشت و پناهت...

۶ سال گذشت...
ن دردامون کم شد...ن اوضامون روبراه شد...ن خستگی ها از تنمون در رفت.
فقط عادت کردیم ب سختیا...ب دردا...ب غصه ها..
دیگ‌ براشون گریه نمیکنیم...غصه نمیخوریم...عادی شدن برامون...مث دست و پامون ک عادت کردیم وصل باشه بهمون...غصه هامونم جزئمون شده...
ناشکری نباشه ...ولی دمت گرم این رسمش نبودا...
دلتنگ همه روزای قدیم ایم....

بعد پنج سال یاد 4جوک افتادم ، سریع پریدم رو گوشی و آدرسش رو زدم تو گوگل ، یهو پرت شدم تو سال 93-94 رفتم مطالبی که فرستاده بودم قبلا خوندم چقد عوض شدم ! چیه این آدمیزاد ... هر چی تلاش کردم پسوردم یادم نیومد.
راستی 4جوک چیشد که من ازت دور شدم؟
نامردیه این دور شدن... خدایی دلتنگتم.

نمیدونم چطوری برات بگم...وقتی عاشقت شدم،کور شدم و آدم کور نمی بینه که داره چکار می کنه...آدم کور فقط رویا هاشو می بینه...من کور بودم...نمی دونستم با تو چی کار کردم...وقتی تو رفتی،دلم شکست...ولی...من تکه های شکستشو جمع کردم به امید روزی که برگردی...لطفا برگرد...من دوستت دارم،برگرد...

+ چرا کشتیش؟

- آقای قاضی به خدا من نمی‌خواستم،
مجبورم کردن،
همه‌چی منو مجبور کرد،
ما همیشه مجبور بودیم،
مجبور بودیم به زجر کشیدن،
درد کشیدن،
تحمل کردن،
من نمی‌خواستم جوونیمو بکشم،
ولی چاره‌ی دیگه‌ای نداشتم.

+ بفرستید آسایشگاه بستریش کنن.